cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

📛 شعر ممنوعه ⛔️

ارتباط با ما» ارسال اشعار @mr_Mantern

Больше
Рекламные посты
1 597
Подписчики
Нет данных24 часа
+57 дней
-1130 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Фото недоступноПоказать в Telegram
#تورج_آریامنش
Показать все...
👍 5 1💯 1
Фото недоступноПоказать в Telegram
👏 8
#بد و بدتر ! دنبال ِ  سراب ِ نان  و  آبت رفتی ! همگام ِ  نوای ِ  انقلابت رفتی ! این صیغه ی بین ِ بد و بدتر یعنی ؛ هر دفعه به فاک ِ  انتخابت رفتی ! #رسا_ی_اصفهانی
Показать все...
👍 7👏 3
از جهل می ترسم ولی از مرگ هیهات از این سراب زندگی دار مکافات گیرم خطایی کرده آدم روز آغاز حالا چرا من می شوم جایش مجازات؟ آزادی و آزادگی افسانه ای شد در انحنای تنگ این زندان عادات افسوس عهد نوجوانی بر فنا شد در این سیه چال اباطیل و خرافات ای کاش باورها نبود از نطفه زوری تا خون نریزد مسلمی از بهر اثبات خواهم از این بیغوله بگریزم زمانی سکنی گزینم گوشه دنج خورابات بیزارم از این زندگی جنگ مذاهب کشتار انسان از برای اعتقادات ای مفتی افسانه های زشت خلقت کن توبه از تفسیر رنگارنگ آیات شیطان تویی ای بنده دیرین شهوت کز بهر ارضایش نمودی بس جنایات نفرین به رسم جورت ای دور و زمانه کاینگونه جبری کردم ایشان را ملاقات #یوسف_منزوی
Показать все...
👍 4 1👏 1
سخنی با سِیْدَلی شَوَنده: بخش «۵» ای پسرِ هرزه‌یِ تازی‌نژاد ای که زِ دادن شده‌ای بس گشاد مادرِ تو شهرِ نُوی بوده‌ است زیرِ خَسان پیش‌و‌پس آلوده است روز و شبت بوده به گرمابه‌ها کَرده‌ای آنجا تو بسی لابه‌ها داد و فغانت همه را کَر بکَرد چهره‌‌یِ زشتت بشد از درد زرد داده‌ای این‌گونه بِباد آبروت کیرِ کلفتی شده اندر گلوت پاره شدی، سوزن و نخ چاره نیست چون تو یکی کُسکش و پتیاره نیست سیب‌زمینی زِ تو رگدارتر ارزشِ پشکل زِ تو بسیارتر خویِ هریمن به نهادِ تو است توسیِ کونباره به یادِ تو است شرم نداری خَسِ دستاربند خانه‌یِ ما را تو کِشیدی به گَند جاکش و دزد و همه‌کَس‌جنده‌ای از رَهِ گاییده شدن زنده‌ای پست و فرومایه‌ و اهریمنی زاده‌یِ اَلّاهِ دَدِ ریمنی دینِ تو بهرِ شکم و زیرش است مَمّدِ زنباره‌یِ گُه، پیرش است هرچه پلیدی‌ست زِ آیینِ توست توسی‌‌ِ دُژخوی به بالینِ توست می‌دهی او را گه‌و‌بی‌گه تو کام چون‌که خدا گفته بده بهرِ نام نامور این‌گونه شدی، بدنهاد دُژمنشی همچو تو مادر نَزاد چون‌که نیاکانِ تو بودند خوار رنگ گرفتی تو از آن‌ها هزار شاشِ شتر بهره‌یِ آن‌ها چو آب گوشتِ کَژدُم همه‌شان را کباب شهر ندیدند و بیابان بُدند گُرسِنِه بودند و به ایران شدند دشمنِ زیبایی و شهریگری تشنه به خونِ هم و آن دیگری زور و زَر و زن بُده ابزارِشان دزدی و کُشتارِ کَسان کارِشان خویِ پلشتِ تو هم این‌گونه است کارِ جهان نیز بِوارونه است بی‌پدری بر همه رهبَر کُنَد گوشِ خرَد زین‌ همه‌ کَس کَر کُنَد ننگ به نیرنگِ تو ای خودفروش زیر بُدی یکسره در جنب‌و‌جوش این‌همه کونی‌گَری از خویِ توست هرکه خرَد داشته بدگویِ توست هرچه سُرایم نتوانم نمود آنچه در اندیشه‌یِ پستِ تو بود خسته شدم، چامه بِپایان دهَم خامه‌ به یک‌بند کناری نهَم: «کیرِ خر اندر تو و اسلامِ تو گاده شدن است سرانجامِ تو» #تورج_آریامنش
Показать все...
👍 5💯 5😁 1
01:00
Видео недоступноПоказать в Telegram
ای بسیجی، پاسدار، ای آنکه پیمان بسته‌ای عهد نادانسته با این قوم نادان بسته‌ای... #شیدای_همدانی
Показать все...
IMG_8582.MP43.12 MB
👍 5 3
05:24
Видео недоступноПоказать в Telegram
یک مشت قرمساق یک مشت قرمساق که عمامه سرانند پفیوز ترین فرقه‌ی مفلوک جهانند یک مشت حرامی سیه روی دغلکار با رهبری خائنه‌ای خائن کفتار یک مشت زنازاده‌ی پوسیده و ملا باحکم و بفرمان خودِ حضرت الله این فرفه آدمکش بی ریشه‌ی حیوان کادم بکشند آنهمه در سایه‌ی قرآن این قوم به حج رفته‌ی خونخوار کثافت شیخان پر از شهوت زنباره‌ی آفت این دین فروشان پر از جهل و جهالت ناموس فروشان پر از مکر و رذالت آخوند زنازاده‌ی بی غیرت در بند از بهر مقامی بکشد بچه و فرزند ای خائنه ای لاشی بی غیرت پفیوز که اینهمه آدم بکشی هر شب و هر روز بی شک تو زنازاده ترین تخم حرامی تاریخ گذشته شدی و رو به تمامی..... #شیدای_همدانی #برخیزدگرهموطنم_وقت_قیامست #کارتودگرسیدعلیکفتار_تمامست ⁉️ @shermamnooe
Показать все...
33.74 MB
👍 3 3👏 2
01:50
Видео недоступноПоказать в Telegram
🔥بی غیرت🔥 هرکسی ساکت نشیند بی گمان بی غیرتست بی گمان بی غیرتی که بی امان بی غیرتست هرکه ساکت می نشیند لحظه ای که بشنود زیر شلاق ستم آه و فغان بی غیرتست هرکه در ظاهر مبارز باشد و چون غیرتش میفروشد خاک خود را در نهان بی غیرتست کودکان سیستان با آن فلاکت هر کسی دید اما بست از ترسش دهان بی غیرتست رهبری که پول مردم را به موشک می دهد در پناه مهدی صاحب زمان بی غیرتست هر که بیند این جنایات و نگردد معترض مرد باشد یا زن و پیر و جوان بی غیرتست آن قرمساقی که مفسد خواند شاهان را ولی شد فسادش در جهان ورد زبان بی غیرتست بر نخیزد هرکه داند نیست همچون سیدعلی بی شرف تر رهبری اندر جهان بی غیرتست گشت ویرانه وطن کوری نمی بینی مگر هر که بیند بر نخیزد این زمان بی غیرتست #شیدای_همدانی #اعتصابات_سراسری #قهرمانان_وطن #اتحادملی #من_نمیترسم_دگر #آزادی_نزدیکست #مرگ_برخامنه‌ای #مرگ_براصل_ولایت_فقیه #مرگ_برحکومت_اسلامی #مرگ_برابراهیم_جلاد #دوران‌توای‌سیدعلیضحاک‌تمامست #برخیزدگرهموطنم_وقت_قیامست ⁉️ @shermamnooe
Показать все...
6.06 MB
👍 3 2
«سکینه چادری»: سکینه در دمرگه سر زمین کرد تهش را رو به بالایِ برین کرد بگفتا: «ای خدا؛ گشتم ز خود سیر بکُش شویَم، وگرنه جانِ من گیر اگر این زندگی دنباله یابد دگر این بنده از تو روی تابد» درآمد اشکش و زآنجا برون شد دل‌وجانش از آنچه گفت خون شد به راهِ خانه یادِ نان بیفتاد سویِ نانوایی آن‌دَم گام بنهاد رسید آنجا، تنی چند از کَسان دید ز مردی در تهِ رج بود، پرسید: «تهِ این رج، برادرجان شمایید؟» بگفتش که شما دنبالِ مایید گذشت و هریکی‌شان نان گرفتند به نانوا آفرین خواندند و رفتند رسید آنگه سکینه نان ستاند که تا این بار را از دوش راند یکایک دسته کرد و تپّه‌ای ساخت به‌یکباره ز دندان چادر انداخت نمایان شد همان‌دم چاکِ سینه رخش از شرم چون گچ شد سکینه چو نانوایِ مسلمان آنچه شد، دید دهانش آب افتاد و پسندید کمی خندید و بر او چشمکی زد به سر پرورد یک اندیشه‌یِ بد زن از چشمک دل‌وجانش بلرزید ولی اندر نگاهش مرد، ارزید ازاین‌رو کرد نازک چشم‌وابرو سپس پوشاند با چادر سرورو به دندان چادر و نان‌ها به دستش گه رفتن به یک غِر کرد مستش ز خود بیخود شد آن نانوایِ پرشور فرستادش یکی بوسه از آن دور سکینه تا به خانه شادمانه به‌مانندش نبود اندر زمانه خدایش را سپاس از جان‌و‌دل گفت چو یک غنچه کنارِ خار بشکفت به کاشانه رسید و چادرش کند تکانی داد و آن بنْهاد بر بند نشست و یک‌به‌یک نان‌ها جدا کرد به زیر لب سپاسی از خدا کرد ز چشمک در دلش شوری بپا بود که ناگه شویش از در روی بنمود به‌مانندِ همیشه ننگریدش به یک دانه‌یِ ارزن نشمریدش نه آغوشی، نه بوسی، نه درودی نه لبخندی، نه مِهری، نه سرودی سرِ جایش شد و آرام بگرفت چو خرگوشی ز خوابش کام بگرفت سِدای خرّوپف‌هایش بپا خاست چنان؛ کاشانه لرزید از چپ‌وراست تهی شد زن ز آن هالی که بودش چو شویش آنچه کرد انده فزودش ز دل آهی کِشید و گریه سر داد سرش را لایِ زانوهاش بنهاد سکینه غوته‌ور در آه‌ و افسوس که یکباره به یادش آمد آن بوس بر آن شد کینه از شویش بگیرد همان‌شب مِهرِ نانوا را پذیرد ازاین‌رو رویِ خود شست و بزک کرد در آنگه شوهرش را هیچ نشمرد سپس هم چادرش را کرد بر سر شد از خانه برون، رو سویِ دلبر به نانوایی رسید و دلبرش دید ز ژرفایِ دلش بس شاد گردید بگفتا: «تشنه‌ات آمد بسویت که تا بوسه زند بر دست‌ورویت بیا من را کنون سیراب گردان هر آنجایی که می‌خواهی، مرا خوان» چو نانوا آنچه گفتش را نیوشید به له‌له کردن افتاد و بجوشید درِ نانوایی‌اش را زود بربست سوارش کرد و همچون تیر برجَست به ره گُل گفت و گُل بشنود بسیار که تا گفتش: «کجا می‌آیی ای یار؟» بگفتا: «هرکجا گویی، بیایم تو را با تاروپودم می‌ستایم» بگرمی با دو دستش می‌فشردش که تا زین هال بر آن هال بُردش دلِ نانوا درآن‌دَم کام زو خواست ز بهرِ آبرو، از خواهشش کاست ازاین‌رو با خودش گفتا که باید گزینم جایِ آرامی که شاید خداناکرده گر بیند مرا کس شوم نزدِ کس‌‌ و ناکس یکی خس که زن‌داری زنِ دیگرکسی بُرد نیایِ سیّدش در گور آزرد کمی در خود شد و اندیشه‌ای کرد که دارویی بیابد بهرِ این درد به یادِ یارِ جانی‌اش بیفتاد شماره‌اش گرفت و کرد فریاد: «به دادم رس که جز تو کس ندارم پریشان گشته و اندر فشارم کلیدِ باغِ خود را دِه به من یار که دارم با خودم یک چادری‌بار» بگفتش: «نوش جانت، زیر سنگ است به خود آ ای برادر، وخت تنگ است» سپاسش گفت و راهی شد به باغش سکینه کرده بود از ریشه داغش رسیدند و شدند آن‌ها پیاده در آغوشِ هم آنجا ایستاده سکینه بوسه داد و بوسه بگرفت سراپایش چو زنجیری به او چفت سرآمد تابِ مرد و چادرش کند سپس روی زمینش کرد دربند بپیچیدند درهم همچو ماران به زیرِ بارِش اندر نوبهاران پس از چندی پُر از گِل، لرزلرزان بسویِ خانه‌باغِ مهرورزان در آنجا جامه‌هاشان را بکندند دو دستِ خود به گِرد هم فکندند دگرباره شد آنچه پیش رخ داد نیامد زان دو تن جز آه و فریاد بخود آمد سکینه دید شیشه ز جا برخاست همچون شیر بیشه چشید اندک ز آن مایه‌، برافروخت گلو و سینه تا نافش بسی سوخت پیاپی جام‌‌های باده را خورد که تا آن آب رز هوش از سرش بُرد برون شد زان‌سپس از خانه‌یِ باغ سری سنگین، دو پا لرزان، تنی داغ گسست از خواب‌وبیداری چو نانوا سکینه را ندید و کرد پروا سدا کردش؛ سکینه‌جان کجایی؟ که در آغوشِ دلدارت بیایی! سرِ باغ و تهش را زیرورو کرد سراسیمه پیاپی نامش آورد سدا آمد: «به دادم رس، خداجان» پیِ آن را گرفت و شد شتابان زن اندر آب می‌زد دست‌وپا سخت که تا شاید نبندد زین جهان رخت بدیدش مرد و دَم در سینه آکند جهید و زود خود در آب افکند شب از رو رفت و مهرِ جان برآمد در آنگه باغدار از در درآمد سپیدیِ دو تن را دید در آب به این‌سو و به آن‌سو ژرف در خواب به سر زد، مویه کرد و زار بگریست بگفتا زیرِ لب پس این خدا چیست! #تورج_آریامنش
Показать все...
👍 4👏 2
دزدی و فساد و ستم و جورِ امیران تبعیض و ریا سایه بیافکنده به ایران با جامه ی تقوی رگِ آئین بریدید اعمالِ شما پنجه کشیده ست به ایمان در قعرِ لجن صحبت گلزار عجب نیست ؟ این کشتیِ بشکسته رها گشته به طوفان ایران شده غمخانه و ما جمله سیه پوش ریزد عرقِ شرم بَرِ دیده ی گریان از بس که دروغ و سخنِ یاوهِ بگفتید رزمنده ی دیروز شد از کرده پشیمان خم قامت مردم شده از بارِ گرانی له گشته زِ پوتین شما لشگرِ موران گویی که تورّم همه تقصیرِ من و توست بازیچه شد از روزِ ازل خونِ شهیدان کو دادرسی تا که برم شِکوه به نزدش ؟ لب تر کند اَر معترضی محبس و زندان ؟ ما کوخ نشینیم و شما کاخ نشینید ما در غمِ جانکاه و شما را لبِ خندان ؟ هر بی‌خردی صاحبِ منصب شد و آخر امّی شده مسئول و اساتید نگهبان دیدیم گدا را به تنش جامه ی فاخر پشتِ رلِ بنز آمده راننده ی پیکان کاشانه ی شصت متری و رهنش شده آمال مستاجرِ بیچاره شده بی سر و سامان امروز شده غصّه ی ما آب ، غذا ، نان در سفره نمانده ست بجز نان و نمکدان گفتید که زن تن دهد از بهرِ هوس ، لیک بیچاره پیِ لقمه ی نانی ست به طفلان ما ملّت صبریم ولی تابِ نفس نیست ریزید چرا در رهِ ما خارِ مغیلان ؟ دیدید که مردان چو زنان اشک بریزند ؟ جان بر سرِ لب آمده سوگند به قرآن دلها همه بشکسته و لب ها همه خاموش آوازِ حزین بر لبِ بلبل ، تنِ عریان از شهر کرج تا قم و شیراز ، پر از درد تبریز بسوزد زِ غم مردمِ کرمان ولله قسم موجِ ستم را که روا نیست بر مردم ایثارگر و گوش به فرمان گفتیم زِ دردِ دل و گوشِ شنوا نیست ای کاش پیاده بشوید از خرِ شیطان " دلدار " دلت خون و غزل های تو خونین جانم به فدای وجب از تربتِ ایران #اميراسكندري 1403/4/12 @deldar110
Показать все...
👍 2👌 1
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.