cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

شعری برای مشاعره

استکانی شعر دم کردم برایت تر کن از چای غزل هایم گلویی @L95400402

Больше
Рекламные посты
2 325
Подписчики
+524 часа
-187 дней
-11930 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Показать все...
✨دوبیتی شعر و غزل✨

‹ ﷽ › به میزبانی شما ادیبان بر خود میبالیم 🌹 چت طولانی🚫 پست سیاسی و توهین به مقدسات و قومیت ها🚫 لینک کانال شعر و مشاعره: @sheromoshaere

"بغض چشات" رضا_صادقے عالے
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
هیچ‌کس نمی‌تواند مدت زیادی ماسکی که بر چهره دارد را به نمایش بگذارد. سرشت آدمی هر آنچه که به‌طور تصنعی کسب‌ شده را در هم می‌شکند ... 🍃🌺🍃
Показать все...
نشست به دلم بشینه به دلتون
Показать все...
🍃 من گمشدہ ای در خفقانم، تو کجائی؟ پرپر شدہ در فصل خزانم، تو کجائی؟ آشفته برآشفت از آشفتگیِ من از بس که برایت نگرانم، تو کجائی؟ این فاصله ها، ترس، از این رفتن و ماندن همچون خورہ افتادہ به جانم، تو کجائی؟ آخر چه برای تو، "نباشی" بنویسم؟ ای لال شود بی تو زبانم، تو کجائی؟ کاری بکن از دور، که نزدیک به مرگم دیگر ندهد اشک امانم، تو کجائی؟ از خون سرم حک شدہ در وسعتِ دیوار آرامش این روح و روانم، تو کجائی؟ فانوس، به غیر از تو به دریای دلم نیست من دورترین نقطه ی آنم، تو کجائی؟ خون می رود از این رگِ در تیغ نشسته هر ثانیه باشد به زیانم. تو کجائی؟ در حال غروب است از این تیرگیِ بخت خورشیدترین جانِ جهانم، تو کجائی؟ یاری نکند پای مرا، گمشده.برگرد دیگر  نتوانم..نتوانم، تو کجائی؟
Показать все...
تشنگان را می بری تا چشمه با طنازی ات تشنه تر می آوری با لهجه ی شیرازی ات آی بی انصاف تر از تیغ ِ قصاب محل عاشقم کردی تو با انواع صحنه سازی ات دست هایت را بیاور سوی دست عاشقم چشمهای من‌ شده دلبسته ی ممتازی ات راستی وقتی که میخوانی صدایت محشراست می شود مدهوش جان من ز خوش آوازی ات اندکی بنشین کنارم ای که قلبم پیش توست تا شود ایمن وجود من ز سنگ اندازی ات خوشدلم ، خوشدل ترم کن با نگاهی دلنواز دست بردار از کم‌ و بسیاری ِ پروازی ات کاش یک بار دگر لطفت مرا شامل شود تا شوم در کوچه های کودکی هم بازی ات... #جعفر_زارع
Показать все...
👏 2
‍ باید گلی پرپرشده در خارها باشی تا ارزنی  در قلب گندمزارها باشی بانوی زیباروی شهر زشت دلقک ها باید چو سوزن در دل انبارها باشی اندیشه هایت گرچه روشن مثل خورشیدند باید همیشه حبس در  پندارها باشی موسیقیِ شیوای شیرینی به لب داری اما چرا باید به چنگ تارها باشی؟!؟ فرقی ندارد ،مرگ با این ماندن  مشروط تا کی  مونالیزا ی این دیوارها باشی طوطی صفت قند لبت را میفروشی و باید همیشه  حبس در منقارها باشی دود از سرتو میرود تا  سرفه های تلخ از چیست اینکه روشن از سیگارها باشی تخدیر چشمت  راز یک افیونِ فتّان است باید کمی هم فکر این بیمارها باشی از تکه تکه ترمه ی دل نازکی هایت خورشید پوش خیمه ی  ایثارها باشی گاهی عروس حجله های  خون چکان ایل گاهی چنان اسطوره  روی دارها باشی آجر به آجر عشق بر هم می‌گذاری تا زیباترین انگیزه در معمارها باشی بالا نخواهد رفت آن که پای تو خم نیست چون  بهترین  میزان این معیارها  باشی گیسوی خود را میتکانی بر سر این شهر تا عطر ناب طبله ی عطارها باشی با این همه حُسنی که در  ماه رخت داری باید عروس بهترین تالارها باشی دانی چرا یوسف دلت را برد و پنهان شد   تا مشتری داغ این  بازارها باشی باری، بگویم آخرین بیت دلم را که تو میتوانی چاره ی ناچارها باشی #اکـرم_نورانی
Показать все...
‍ باید گلی پرپرشده در خارها باشی تا ارزنی  در قلب گندمزارها باشی بانوی زیباروی شهر زشت دلقک ها باید چو سوزن در دل انبارها باشی اندیشه هایت گرچه روشن مثل خورشیدند باید همیشه حبس در  پندارها باشی موسیقیِ شیوای شیرینی به لب داری اما چرا باید به چنگ تارها باشی؟!؟ فرقی ندارد ،مرگ با این ماندن  مشروط تا کی  مونالیزا ی این دیوارها باشی طوطی صفت قند لبت را میفروشی و باید همیشه  حبس در منقارها باشی دود از سرتو میرود تا  سرفه های تلخ از چیست اینکه روشن از سیگارها باشی تخدیر چشمت  راز یک افیونِ فتّان است باید کمی هم فکر این بیمارها باشی از تکه تکه ترمه ی دل نازکی هایت خورشید پوش خیمه ی  ایثارها باشی گاهی عروس حجله های  خون چکان ایل گاهی چنان اسطوره  روی دارها باشی آجر به آجر عشق بر هم می‌گذاری تا زیباترین انگیزه در معمارها باشی بالا نخواهد رفت آن که پای تو خم نیست چون  بهترین  میزان این معیارها  باشی گیسوی خود را میتکانی بر سر این شهر تا عطر ناب طبله ی عطارها باشی با این همه حُسنی که در  ماه رخت داری باید عروس بهترین تالارها باشی دانی چرا یوسف دلت را برد و پنهان شد   تا مشتری داغ این  بازارها باشی باری، بگویم آخرین بیت دلم را که تو میتوانی چاره ی ناچارها باشی #اکـرم_نورانی
Показать все...
باز ديشب حالت من، حالتي جانكاه بود تا سحر، سوداي دل، با ناله بود و آه بود چشم، شوق گريه در سر داشت، من نگذاشتم ورنه از طوفان روح من، خدا آگاه بود صحبت از ما بود و من در پرده كردم شكوه ها شرم رهزن شد و الّا اشك من، در راه بود آري اي دير آشناي سنگدل، توران من گفت و گو بود از تو، اما مبهم و كوتاه بود كاشكي سر بشكند، پا بشكند، دل نشكند سرگذشت دل شكستن بود و بس جانكاه بود ابر نوروزي، خوش آمد مي كند اشك مرا اين خشونت ز آسمان، بي وقت و نادلخواه بود آمدم تا سال را بر روي توران نو كنم ورنه زي رشت آمدن ، اسفند مه بيگاه بود آمدم، اما نديدم مهري از آن ماهروي ياد از آن عهدي كه مهري در دل اين ماه بود آه اي گلبن كه با گلچين گمره رفته اي كامران باشي، ولي اين ره نبود اين چاه بود كهربا بودي مگر تا كاه بفريبد تو را؟ من زرم، من گوهرم، او زر نبود، او كاه بود سوختم از آتشت، خاكسترم بر باد رفت داستان عشق ما، كوتاه و بس كوتاه بود عيد نوروزم عزا شد، اين هم از اقبال من ابر هم مي گريدآري، گريه دارد حال من آه اي سنگين دل دير آشنا، توران من ! جانم،از جان بهتر من، دين من، ايمان من! ترك من، شيرين من، محبوب من، معبود من ! قمريِ من،كبك من، طاووس من، جيران من رحمت آور، من هم آخر آرزويي داشتم گرچه جانبازم، ولي بازي مكن با جان من گفته بودي«دوستم مي دارد از عهد قديم» درد من گفتي، نگفتي حرفي از درمان من ميهمان بودم تو را با من نبودي مهربان اينكه رسم ميهمانداري نشد، توران من از گلويم قطره اي هم آب خوش پايين نرفت گرچه آسايش فراهم بود و آب و نان من تا بداني رسم مهمانداري عشاق را كاشكي اي ماه، بودي هفته اي مهمان من زود رفتي،زود رفتي،زود خود را باختي زود چون زلفت، شكستي با دلم، پيمان من آيد آن روزي كه رشك خلق بيدارت كند صبر كن تا نشر يابد دفتر و ديوان من! كاش اين نوروز هم اينجا نمي آمد «اميد» تا چنين گريان شود با خنده ی سال جديد ✍️مهدی‌اخوان‌ثالث#
Показать все...
هرچند خرابم،ولی آوار نبودم همسایه خشتِ کجِ دیوار نبودم سر رفته‌ام از داغِ هزاران گل لاله سَروم که شبیه تنه‌ی دار نبودم یک عمر خوراکِ طمعِ افعیِ دردم زَهرم شده هرچیز،ولی مار نبودم! "من دایره در دایره گردابم و تکرار" با اینکه خودم نقطه‌ی پرگار نبودم یک عمر دلم شور غزل‌های تو را زد شرمنده که رقصیدی و گیتار نبودم خوشبختی و من دشمن دیرینه نبودیم ای کاش که با بخت بدم یار نبودم هی جار زدم کهنه غزل‌های خودم را سمسار چرا، کاسب بازار نبودم... افسوس، سرآغاز غزل مُرد کلامم ای مرگ! من از زندگی بیزار نبودم #ابوالفضل_یحیایی
Показать все...
👍 1