💠⭕️
من فیلسوفم اما موتورسیکلت تعمیر میکنم
✍دکتر متیو بی. کرافورد، دکترای فلسفه از دانشگاه شیکاگو و تعمیرکار موتورسیکلت
📌پولهای مچاله ته جیبم در تعمیرگاه موتورسیکلت در مقایسه با حقوقی که در شغل قبلیام می گرفتم، حس بسیار متفاوتی دارد. پس از اخذ مدرک دکتری در رشته فلسفه از دانشگاه شیکاگو، مدیر اندیشکده (اتاقفکر) واشنگتن شدم. آن روزها همیشه واقعاً خسته بودم و صادقانه بگویم نمیتوانستم هیچ دلیل منطقیای برای حقوقی که میگرفتم پیدا کنم. این سوال همواره در ذهنم بود که اینجا چه محصول ملموس و چه خدمت مفیدی برای کسی انجام میدهم؟. این حس بیفایدگی واقعاً برایم تحقیرآمیز بود. حقوق خوبی داشتم ولی در حقیقت احساس میکردم این حقوق نوعی جبران خسارت است. سرانجام بعد از پنج ماه این کار را کنار گذاشتم تا تعمیرگاه موتورسیکلتم را باز کنم. شاید این جابهجایی به خاطر این بود که من واقعاً برای کار دفتری ساخته نشده بودم، اما آنچه بدون شک میتوانم بگویم این است که در این اتفاق هیچ چیز غیرمعمولی برایم رخ نداده است. من قصه زندگی خودم را برایتان میگویم، نه به این خاطر که فکر میکنم زندگی خارقالعادهای داشتهام. برعکس، دلیل بازگو کردنش این است که گمان میکنم زندگیای کاملاً عادی دارم. هنگام انجام کارهای دستی، همیشه احساس میکردم این کارها، در مقایسه با مشاغلی که کارهای دانشی نام گرفتهاند واجد معنای عمیقتری از عاملیت و کاراییاند. (برداشته شده از آوانگارد)
📌پشت میزنشینها هر روز صبح سر کارمان میروند و روی همان صندلی همیشگی مینشینند و به مانیتور و در و دیوار اتاقشان چشم میدوزند. همه چیز یکنواخت است: رایانهشان، کاغذهایشان، و پنجرهای که به دیوار ساختمان روبهرو باز میشود. گاهی احساس میکنند جز این صحنه تکراری رابطهای با دنیای واقعی ندارند؛ آنها همان کسانی هستند که از دبیرستان به دانشگاه و سپس به این اتاقک و میز و صندلی هدایت شدهاند. تا اینجا تفاوتی با نویسنده این کتاب و اغلب کارمندان اداری یا دانشگاهیِ دیگر ندارند. اما متیو کرافورد استاد فلسفهای است که بعد از کار اداری روزمرهاش پا به دنیای تازهای میگذارد؛ به تعمیرگاه موتورسیکلت خودش پناه میبرد و مشغول تعمیر موتورهای فرسوده میشود. او از تجربه فلسفیاش در انجام کارهای یدی حرف میزند و ما را به سفری برای کشف کار معنادار و لذتبخش می برد. (
برداشته شده از ترجمان)
💠⭕️
تحلیل آکادمی جام
کتاب دکتر کرافورد نکات مهم و جالبی و بسیار متنوعی دارد اما سه آموزه کلیدی که ما میخواهیم آن را برجسته کنیم چنین است:
📌
نگذارید جامعه برای شما تعیین تکلیف کند. در طول زمان برای ما جا افتاده است که کارهای اداری (یقه سفیدها) شرافت بیشتری دارند. در صورتی که مشاغل یدی، مانند مکانیکی، لولهکشی، و نجاری، نوعی از کار را ارائه میدهند که از نظر فکری جذاب، خلاقانه و با پاداش شخصی است، برخلاف تصور عموم که چنین کاری را پست یا بیاهمیت میداند.
📌
کار کردن ذاتا ارزشمند است. کرافورد این ایده را به چالش میکشد که کار صرفاً وسیلهای برای رسیدن به هدف بیرونی است، مانند دریافت حقوق. او استدلال میکند که کار باید از طریق احساس عاملیت شخصی، ارتباط با نتایج ملموس کار و فرصت به کارگیری مهارت معنابخش باشد.
📌
کار باید تعالیبخش باشد. کرافورد بر ارزش کاری تأکید میکند که به افراد امکان میدهد عمیقاً درگیر شوند، با آن ارتباط برقرار کنند، در آن غرق شوند، از آن لذت ببرند و عاملانه و فعالانه کار کنند، مسوولیت نتایج را بر عهده بگیرند و به دستاوردهای خود افتخار کنند.
📌
معنای کتاب فیلسوفی در تعمیرگاه برای من و شما چیست؟
ما بخش مهمی از زندگیمان را صرف کار میکنیم حدودا یک سوم. بنابراین اگر کار ما فقط منجر به دریافت حقوق شود، بهگونهای که پس از آن با پولی که به دست میآوریم زندگی کنیم به عبارت دیگر ما در حال خودفروشی مدرن هستیم. چه باید کرد؟
حتیالامکان به مشاغلی بپردازیم که ارزش واقعی تولید میکنند به گونهای که علاوه بر آنکه جیب ما را پر میکنند قلب و روح ما را نیز پر کنند. در صورتی که دست ما برای پیدا کردن شغل دلخواه بسته است اما راه پیش روی ما بسته نیست:
1)
جنبههای خلاقانه به کارمان اضافه کنیم؛ مانند راننده تاکسی که کل کابین داخل تاکسی را پر کرده بود از نوشتههای الهامبخش.
2)
کاری را که دوست داریم به شغلمان اضافه کنیم مانند فروشنده لاستیک ماشینی که اطراف و درون مغازهاش را پر کرده بود از گلدانهای زیبا.
3)
در کنار کار اصلیمان ارزشهای معنادار خلق کنیم مانند آرایشگری که روانشناسی خوانده بود و همیشه پادکستهای خوب در آرایشگاه پخش میکرد و حتی گاهی هم مشاوره میداد.
⭕️
این ما هستیم که به زندگی و کارمان معنا میبخشیم.
آکادمی جام؛ در جستجوی آگاهی و معنا
@JaamAcademy