cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

اربـاب کوچولوی منـ♥︎ـ

شروع رمان #ارباب_کوچولوی_من♡ به قلم:::•|baran|• #نویسنده_کوچک

Больше
Иран169 617Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
657
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

پارت امشب...لذت ببرید🙊
Показать все...
🖤💙🖤💙 🖤💙🖤 🖤💙 🖤 #ارباب_کوچولوی_من #پارت_336 ... انگشتش و بین چاکم میکشید و میمالیدش... نفسم هر چند لحظه یه بار، بند میومد و آهم و خفه میکردم. انقدر به کارش ادامه داد که خیسیم از بین رفت و با سرعت حرکتش، سوزشی تو بهشتم پیچید... من:ایی...آشا. چون داشتم میلرزیدم، من و توی بغلش قفلم کرد. با زور سعی در ارضا کردنم بود. هرچی جیغ میزدم فایده نداشت. من:بس...بسه آش...ا...ا...ا...آهــــــه! الف آخر اسمش، با لرزش و ناله ام قاطی شد!!! لباش و به پشت گوشم چسبوند:جان آشا؟؟ چشم بستم و جیغ دیگه ای کشیدم و خواستم خودم آزاد کنم که غرید:آروم‌ بگیر لعنتی!!بزار راحتت کنم... نالیدم و چنگی به دستش زدم. آشا:چیزی نمونده نفسم...یکم طاقت بیار. من:میسوزه!!! دستش و بر نداشت و همونطور که مشغولم بود، به جاش سرش و جلو تر اورد و تفی روش انداخت... همین که لیز شد، حرکاتش و تندتر کرد... بی وقفه و تند تند میمالید... دیگه جونم داشت بالا میومد! ناخونام و توی گوشت دستش فرو کردم. بی اهمیت به درد، زبونش و روی گردنم میکشید و مک های عمیقی میزد. با دست دیگه اش، نوک سینه ام رو پیچ و تاب میداد و توی دهنش فرو میبرد و گاز میگرفت. با جیغ و فشار روی تخت خالی شدم. هین خفه و آسوده ای کشیدم... آشا:دیدی ضعیفه تویی؟؟ بی حال بهش نگاه انداختم و با خستگی و خیلی آروم لب زدم:بیا جلو نشونت بدم ضعیفه کیه... -°•─═ঊঈ🍁ঊঈ═─•°- 🍂 @arbab_ghoroor 🍂 🖤 🖤💙 🖤💙🖤 🖤💙🖤💙
Показать все...
sticker.webp0.07 KB
🙃‌
Показать все...
پارت جدید😍 نظرات تو ناشناسم😌 https://t.me/BiChatBot?start=sc-41783-i2zXyD6
Показать все...
🖤💙🖤💙 🖤💙🖤 🖤💙 🖤 #ارباب_کوچولوی_من #پارت_335 ... دستش و تخت سینه ام گذاشت و محکم هولم داد. آشا:بشین و ببین چطور خورده میشی ضعیفه!! جیغ کشیدم:نه!نمیزارم بخوری! دستام و که قفل یقه اش کرده بودم رو به زور جدا کرد و خنده کنان بین پام رفت. نیم خیز شدم که دوباره من و خوابوند. لعنتی این چی بود دیگه؟ من:دوتا استخون بیشتر نیستی بعد هرکول و بردی زیر سوال این چه زندگی ایه؟؟ آشا:غر نزن...لذت ببر! خودم و پیچ دادم دادم:آشا ولم کن.هنوز زخمام خوب نشدن! آشا:یه هفته گذشته ها...منم که نمیخوام بکنم تو زخمات که!!من با اون سوراخای خوش رنگت کار دارم جیگرم! چشمام گرد شد و صدام بالا رفت:بی حیا!!!کی تو رو بی تربیت کرد هان؟؟با کیا گشتی؟ با یه حرکت شلوار و شورتم و کشید بیرون که شروع کردم‌ به دست و پا زدن. متعجب دست و پام و گرفت و با حیرت گفت:نفسم آروم باش اولین بار که نیست! آروم گرفتم و خون سرد نگاهش کردم... من:میخواستم جو بدم...بی خیال تو کارت و بکن! درحالی که اون نگاه عجیب و غریبش و بهم دوخته بود، آروم آروم دوباره به جای اولش برگشت. حالا که به حرکات و کاراش دقت میکردم، قلبم تند تند میزد. یه حس هیجان بهم دست داد که به قول آشا انگار اولین بارمون بود! از لذت بین پام نبض گرفته بود و بدجوری دلم میخواست که خالی بشم... به چشمام زل زد و منم‌ همین کار و کردم. جوری بهم خیره شدیم که حرفامون و با چشمامون میزدیم! -°•─═ঊঈ🍁ঊঈ═─•°- 🍂 @arbab_ghoroor 🍂 🖤 🖤💙 🖤💙🖤 🖤💙🖤💙
Показать все...
AnimatedSticker.tgs0.59 KB
پارت جدید😍 نظرات توی کانال ناشناس جواب داده میشه دوستان لذت ببرید❤️
Показать все...
🖤💙🖤💙 🖤💙🖤 🖤💙 🖤 #ارباب_کوچولوی_من #پارت_334 ... نشونتون میدم از من چه کارایی بر میاد تا دیگه برای بچه ها شاخ و شونه نکشید و فکر نکنید که هیچی نمیفهمن!!! من یکی که دمار از روزگارتون درمیارم! در باز شد و یه نفر اومد داخل... متوجه ورودش شدم اما افکارم مثل باتلاق عمل میکردن و انگار نمیتونستم ازشون خلاص بشم. بالاخره با صداش این طلسم رو شکوند. آشا:خانومم به چی فکر میکنه که به من اهمیت نمیده؟ با لبای آویزون و بغ کرده لب زدم:دلم‌برات تنگ شده بود دیوونه کم چرت و پرت بگو! به سرعت از جام پریدم و خودم و توی بغلش پرت کردم. یه دستش و دور کمرم حلقه کرد و اون یکی و روی سرم گذاشت و موهام و به بازی گرفت. نفس عمیق و پر صدایی کشید:دلم خیلی برای عطر تنت تنگ شده بود.اوممم...این موهای خوش بوت!!! پایین تر اومد:به به این گردن خوشمزه ات... خندم ام گرفت. انگشتم و از پایین گوش تا زیر چونه اش کشیدم و مجبورش کردم بهم نگاه کنه! من:منم دلم‌ برات تنگ شده بود ارباب کوچول! ملایم لبش و روی لبم‌ گذاشت و نرم بوسید. شیطون لبش و زبون زدم و عقب کشیدم. تک خنده ای کرد و من و همونجور که تو بغلش بودم، به سمت تخت برد. سرم و توی یقه اش فرو بردم و عطرش و با ولع بلیعدم... آشا:چیکار میکنی فسقلی؟ لبام و غنچه کردم:مشخص نیست؟دارم دلتنگیم رو برطرف میکنم.درضمن...من خیلی گرسنمه ممکنه یهو یه لقمه ی چپت کنم پس نبینم حرف بزنیا ضعیفه! از خنده ریسه رفت... آشا:من ضعیفه ام یا تو پررو؟؟ زبونم و دراوردم:هر کی بیشتر خورده بشه ضعیفه است... -°•─═ঊঈ🍁ঊঈ═─•°- 🍂 @arbab_ghoroor 🍂 🖤 🖤💙 🖤💙🖤 🖤💙🖤💙
Показать все...
sticker.webp0.55 KB
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.