[ردپـاي🔞فـاحـ.شه]

#پارت_268 بعد ظرفی که جلوش بودو به طرفم هل داد گفت: _تو ابن قارچارو خرد کن تا من بفیه کاراو کنم سری تکان دادم و چاقوی توی ظرف برداشتم و مشغول اسلاید کردن قارچا شدم جیمز هم از جاش بلند شد و به طرف گاز رفت نمیدونم چه مدت بود که هر دو مشغول اشپزی بودیم تا بلاخره پاستا اماده شد پشت میز رو به روی هم نشسته بودیم و مشغول خوردن بودیم از حق نگزریم پاستای خوشمزه ایی شده بود و از خوردنش داشتم لذت میبردم از قیافه ی جیمز میتونستم حدث بزنم چقدر داره کیف میکنه! شامو‌توی سکوت منو حرفای بی سر و ته جیمز خوردیم و به سالن برگشتیم نگاهی به ساعت زوی دیوار انداختم که از نیمه شب رد شده بود جیمز با دیدن نگاهم که روی ساعت بود گفت: _امشب و اینجا میمونی؟ گنگ نگاهش کردم که ادامه داد: _اووم خوب الان میخوایی کجا بری؟ همین جا بخواب صبح میری.. ‌ کمی فکر کردم امشب اومدنم تقریبا بی فایده بود و نتیجه ایی نداشت اصلا اطلاعاتی بدست نیاورده بودم.. جز فهمیدن دو قطبی بودن جیمز لبخند کمرنگی زدم و سرمو تکون داد چشمای جیمز از خوشی درخشید گفت: _خوب پاشو بریم تو اتاق خواب از جام بلند شدم به سمت اتاق خوابش خرکت کردم که گفت: _اونجا نه از این سمت بیا با تعجب ابروهامو بالا انداختم مگه اتاق خواب اینجا نبود! دنبالش راه افتادم که در اتاقی که رو به روش ایستاده بودیمو باز کرد گفت: _بفرماید بانو..

#پارت_267 رو به روش روی صندلی آشپزخونه نشسته بودم به کاراش خیره شده بودم باورم نمیشد داشت برام پاستا درست میکرد! خودمو برای هر گونه شکنجه و ازار جنسی جدید اماده کرده بودم ولی بر خلاف انتظارم همه چی داشت پیش میرفت! وقتی دید خیلی توی فکرم سرشو بهم نزدیک کرد گفت: _چرا توی فکری؟ بهش چشم دوختم که گفت: _گیج شدی؟ اره؟ رو راست سرمو به نشانه ی مثبت تکون دادم که گفت: _حق داری بعد انگاری که داشت با خودش حرف میزد با صدای اروم تری ادامه داد: _همه اولش تعجب میکنن بعدش فراری میشن یعنی خیلی افراد کمی به دفعه ی دوم کشیده میشن! توهم جزو همون افراد محدودی بودی که دوباره برگشتی اینجا با اینکه میدونستی چی در انتظارته… گوشامو حسابی تیز کرده بودم و به حرفاش گوش میدادم یعنی خو‌شم قبول داشت که ادم دو قطبی و دو شخصیتی هست؟ توی فکر بودم که اسممو صدا زد گفت: _رز؟ تو واقعا نمیتونی حرف بزنی؟ لحن صداش جور خاصی بود چشماش دو دو میزد و بهم خیره بود شاید منتظر این بود حرفی بزنم؟که ادامه داد: _خیلی دوست دارم صداتو بشنوم.. باید لحن صدای زیبایی داشته باشی سعی کردم لبخند غم زده ایی بزنم که نشان از نارضایتیم باشه که فکر کنم موفقم شدم که گفت: _اوه دختر ببخشید قصد نارحت کردنتو نداشتم..

#جیغ کشید : _ مامانیییییییییی دلم براش سوخت! ای کاش مامان این بچه ۱۲ ساله رو برام نمیگرفت ، خیلی کوچولویه میترسم تو رابطه از حال بره اشکاشو پاک کرد و رو تخت غلتی زد که چشمم افتاد به بین پاش خونی شده بود با گریه گفت: _ارباب خیلی درد داشت دیگه باهام زن و شوهر بازی نکن دوست ندارم بوسه ای بهش زدم و گفتم: _دیگه خانومم شدی از این به بعد فقط لذت میبری انگار خوشش اومد پاهاشو بیشتر باز کرد پارچرو برداشتم و دادم به مادرم صدای کل کشیدنا شروع شد که باز برگشتم تو اتاقو خوابیدم پیشش ولی با دیدن بین پاش... https://t.me/joinchat/AAAAAFLwwBmekl_Z3NRePg

_ درد داره؟ _ اگ شل كنى نه _ ميترسم _ قول ميدم اروم باشم خمار داشت بهم‌ نگاه میکرد _پاتو باز کن توله سگ دلم میخواست بیشتر ادامه بده ولی عقلم میگفت نه _نه دکتر من اومدم برگه ی سلامت بکارتمو بگیرم دکتر با چشمای خمار شده زبونی بین پام کشید و زمزمه کرد _برگه تو میدم ولی من نمیتونم از این دنیای صورتی دل بکنم انگشتش رو روش کشید و لب زد _ببین واسه من خ.س شده با حرکت زبونش روی ...🔞👇 https://telegram.me/joinchat/UNPtAkq6aDZsqJ8e اموزش شب حجله از پارت۱تا۶💦🙈🙈

#پارت_۶۰ س.نه ام رو تو دهن بچه گذاشتم که صدای خان بلند شد ... _بسه شیر دادن به بچه الان نوبت منه پوزخندی بهش زدم و پیشونی بچه م رو ناز کردم _مثل اینکه یادت رفته مامانت فقط رحمم رو اجاره کرده _اره جالبه ما بچه داریم در صورتی که یه شب هم با هم نخوابیدیم _چون که از اولش هم حاملگی من فقط غیر حضوری بود _دستشو روی س.نه ام کشید که اخمی کردم ... _بچه م بدنیا اومده حالا میخوام سالارم حست کنه با چشم به بین پاش اشاره زد و س.نه ی دیگم رو تو دستش گرفت و وارد دهنش کرد که ... _اخخخخخخ خان زاده درد دارم . _هیسسسس اروم باش... 👇🔞 https://telegram.me/joinchat/SQp5StUN1vplni9o

حاجی #تمکینم نمی کنه !! شبا #پشتش رو می کنه بم انگار من #خواهرشم نه #زنش !! خوب من دلم می خواد چیکار کنم؟!! بش که می گم می گه #اب نبات #لیس بزن اخ اب نبات بیست سانتی داریم حاجی با صدای همهمه ی جمع ، جاوید مثل #شیر زخمی سمتم پرید و جلوی دهنم رو گرفت کنار گوشم #غرید _شب بیستا رو که تو هر #سوراخت کردم می فهمی تمکین یعنی چی تووله !! دختره تو جمع خانوادگیش بخاطر اینکه حرص شوهرش رودربیاره به پدر شوهرش می گه #تمکینم نمی کنه🤣🤣🤣 رمان #طنز #کلکلی #پارت_واقعی😂😂😂 https://t.me/joinchat/UGpAiEyxxTphZDg0 https://t.me/joinchat/UGpAiEyxxTphZDg0

#پارت۲۳۰ با استرس به پسر روبروم نگاه کردم که مادرش گفت : _اینم پسرم ... تحریکش کن و وقتی ارضا شد اسپرماشو میریزی تو این قوطی ... چونم رو تو دستش گرفت و تو چشمام زل زد : _به هیچ وجه باهاش نمیخوابی ، فقط با دهن و دست ارضاش میکنی ... همه ی اسپرماش رو هم میریزی تو همین قوطی که دکترا بذارن تو تخمدانت و حامله بشی ... قوطی رو به دستم داد و از اتاق خارج شد قبل از بستن در رو به پسرش گفت : _با این پاپتی نمیخوابی ها فردا بیاد بگه زنشم ... در ازای بچه اوردنش هم ۱میلیارد بهش پول دادم ... بغض گلوم رو فشرد پول عمل خواهرم منو بهوچه روزی انداخته بود ... قرار بود با عمل ivf حامله بشم و براشون میراث بیارم با پاهای لرزون جلو رفتم و جلوش زانو زدم زیپ شلوارش رو باز کردم و هردوش رو باهم پایین کشیدم ... تو دستم گرفتم و برای تحریک شدنش زبونمو ...🔞👇 https://telegram.me/joinchat/AAAAAEevhTXDyeC6C4AKmg

پارت جدید😍

شروع رمان🌸

#ترفند_جذب🦋🌪 #دختر ~ترفندای دلبری و جذاب بودن ••خندیدن خندیدن دخترانه یا قهقهه های فریبنده، نشون دهنده خوشبختی و آرامشه و هر دو هم خیلی جذابند. وقتی زنی می خنده شاد و سرحال به نظر می رسه،پس خوش خنده باشید🍯🎀 ••اعتماد به نفس یکی از چیزهایی که مردا روبه یه زن جذب میکنه اعتماد به نفسشه، زنی که غرورش رو حفظ می کند فوق العاده جذابه،چون نشون میده که نیازی به تایید هر کسی نداره📀🌱 ••رفتار قطعا هیچ مردی از رفتارای لاتی و صدای کلفت یه دختر خوشش نمیاد پس فاز بر ندارین و دلبر باشین😹🤌🏽