cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

کافه شعر و ترانه حمید مشگی

اشعار ترانه ها دکلمه ها و موزیک دکتر حمید مشگی استفاده از اشعار و آهنگ ها به هر شکل چه به صورت کتبی ، کلامی ، شنیداری و ... بدون اجازه کتبی از حمید مشگی ممنوع بوده و قابل پیگرد قضایی می باشد . پیشنهادات و تماس @moshky

Больше
Рекламные посты
1 030
Подписчики
-524 часа
-227 дней
-6530 дней
Время активного постинга

Загрузка данных...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Анализ публикаций
ПостыПросмотры
Поделились
Динамика просмотров
01
در تئاتر، زبان بدن یکی از عناصر کلیدی است که بازیگران باید به طور حرفه‌ای از آن استفاده کنند. زبان بدن در تئاتر شامل حرکات، انتقال احساسات، و ایجاد تصاویر و شخصیت‌ها است. این عنصر مهم به نحوه‌ای است که بازیگران می‌توانند احساسات، شخصیت‌ها، و داستان‌ها را به تماشاگران منتقل کنند. در زیر به برخی نکات مرتبط با زبان بدن در تئاتر اشاره می‌کنم: - حرکات و انتقال احساسات:     - بازیگران باید توانایی در انجام حرکات طبیعی و معتبر داشته باشند.     - انتقال احساسات از طریق حرکات چهره، دست، پا، و بدن به تماشاگران اهمیت دارد.     - مثلاً بازیگر می‌تواند با حرکات دست‌ها، احساس خشم، شادی، ترس، یا عشق را نشان دهد. - تناسب با نقش و شخصیت:     - هر شخصیت در نمایش دارای زبان بدن خاص خود است.     - بازیگر باید توانایی تطابق زبان بدن خود با شخصیت نقش را داشته باشد. - توانایی در هماهنگی با دیگر بازیگران:     - در تئاتر، بازیگران به طور مستقیم با یکدیگر در تعامل هستند.     - توانایی در هماهنگی حرکات و زبان بدن با دیگر بازیگران برای اجرای صحیح نمایش ضروری است. به طور کلی، زبان بدن در تئاتر نقش مهمی در انتقال داستان‌ها، احساسات، و شخصیت‌ها به تماشاگران دارد¹²³. منبع: [آموزشگاه پانیذ]
140Loading...
02
خیابان پاستور یادگار تجدد پزشکی ✏️✏️ خیابان پاستور شرقی در مرکز تهران بالاخره و پس از یکصد سال تغییر نام داد و به اسم ابراهیم رئیسی هشتمین رئیس‌جمهوری اسلامی نامگذاری شد. شاید تا امروز هم قدری عجیب بود که خیابان محل استقرار مراکز اصلی حکومت مانند نهاد ریاست‌جمهوری، هیئت وزیران، دفتر رهبری و دفتر رئیس قوه‌ قضائیه به نام یک دانشمند فرانسوی باشد. اما نامگذاری حفاظت‌شده‌ترین خیابان تهران به نام پاستور، به دلیل واقع شدن «انستیتو پاستور ایران» در این ناحیه بود. باغی وسیع و سرسبز که موقوفه‌ی شاهزاده عبدالحسین فرمانفرماست و بالای آن نوشته شده: «انستیتو پاستور ایران، موقوفه‌ی فرمانفرما، تاسیس ۱۲۹۹». موسسه‌ای که یک قرن قبل برای واکسیناسیون سراسری در ایران و مبارزه با اپیدمی‌هایی چون وبا، طاعون، هاری و آنفولانزا پدید آمده است. 🔶 انستیتو پاستور موسسه‌ای بود که این دانشمند فرانسوی جهت مبارزه با بیماری‌های همه‌گیر تاسیس کرد و در برخی شهرهای دیگر دنیا نیز شعبه داشت. فکر تاسیس شعبه‌ای از انستیتو پاستور در تهران برای مبارزه‌ با بیماری‌های همه‌گیر، پس از پایان جنگ جهانی اول در ذهن دولتمردان ایرانی پدید آمد. جنگ جهانی اول برای ایران مصائب فراوانی به همراه داشت. ایران میدان نبرد قدرت‌های بزرگ شده بود. ارتش‌های روسیه‌، انگلیس و عثمانی‌ شهرهای مختلف را اشغال کردند و برای ایرانیان، آنفولانزا و وبا به ارمغان آوردند. ایران در ایام قاجار نیز بارها شاهد شیوع بیماری وبا بود. در فقدان سیستم بهداشتی و درمانی، ایرانیان در برابر اپیدمی‌ها بی‌سلاح بودند و طب سنتی مرسوم در ایران هم برای این بیماری‌ها پاسخی نداشت. تاسیس انستیتو پاستور تلاشی بود برای عبور از طب سنتی به مدرن و کلید زدن تجدد پزشکی در ایران. 🔶 پس از پایان جنگ جهانی اول، وقتی دو عضو عالیرتبه‌ی دولت ایران، نصرت‌الدوله وزیر خارجه و محمدعلی فروغی در پاریس بودند، قراردادی را با انستیتو پاستور پاریس جهت تاسیس یک شعبه در تهران با هدف مبارزه با بیماری‌های همه‌گیر امضا کردند. فروغی پیش از این قرارداد به انستیتو پاستور رفته و با مقامات آن مذاکره کرده بود. او حتی به زیارت مزار پاستور رفت و آن‌را در خاطراتش چنین توصیف کرد: «به زیارت قبر پاستور رفتیم. مثل امامزاده ساخته‌اند. در چهارطرف چهار صورت داشت که در سینه‌ی آن‌ها نوشته شده: علم، ایمان، خیریه، امید». فروغی با کارمندان این انستیتو که «پاستورین» نامیده می‌شدند، سفری هم به حومه‌ی پاریس کرد تا از مراحل تصفیه‌ی آب و نظارت بهداشتی بر آن دیدن کند. 🔶 در سال ۱۲۹۹ و پس از امضای قرارداد بود که پزشکان انستیتو پاستور به تهران آمدند و کار خود را شروع کردند. اما دولت ایران بودجه‌‌ی لازم برای امور این انستیتو را در اختیار نداشت و حتی انستیتو پاستور فاقد یک ساختمان آبرومند بود. تا اینکه در سال ۱۳۰۲، عبدالحسین فرمانفرما شاهزاده‌ی قدرتمند و ثروتمند قاجار تصمیم گرفت زمین بزرگ و مرغوبی به مساحت یک هکتار در مرکز تهران و در مجاورت اقامتگاه خانواده‌اش را وقف انستیتو پاستور کند. فرمانفرما از قنات بزرگ تهران، مشهور به قنات فرمانفرما، برای تأمین آب انستیتو پاستور سهمیه‌ای معلوم کرد و اجارة دکان‌هایی در اطراف زمین موقوفه را برای تأمین مالی انستیتو پاستور اختصاص داد. 🔶 انگیزه‌ی فرمانفرما از کمک مالی به انستیتو پاستور، کمک به مبارزه با اپیدمی‌ها بود. او در دوران قاجار سال‌ها حاکم فارس و کرمانشاه بود و در این دوران شاهد بود که اپیدمی‌های وبا و آنفولانزا چگونه هزاران ایرانی را به کام مرگ کشیده بودند. مطابق با وقف‌نامه، فرمانفرما بخشی از زمین یک هکتاری انستیتو پاستور در محله‌ی حسن‌آباد تهران را سال‌ها قبل از خواهرش نجم‌السلطنه( مادر دکتر مصدق) خریده بوده است. این زمین از جنوب به خیابان نصرت‌الدوله(پاستور فعلی)، از غرب به خندق شهر تهران و از شمال و شرق به سایر اراضی فرمانفرما محدود بوده است. فرمانفرما به اهدای زمین اکتفا نکرد و مبلغ۱۰هزارتومان هم برای احداث عمارت انستیتو پاستور اختصاص داد. 🔶 شاهزاده فرمانفرما و خانواده‌ی پرجمعیتش در باغ بزرگی به نام باغ فرمانفرما در جنوب باغ انستیتو پاستور زندگی می‌کردند، خیابانی که این دو باغ را از هم جدا می‌کرد، از همان یکصد سال قبل، خیابان «انستیتو پاستور» نامیده شد. وقتی رضاشاه املاک فرمانفرما و فرزندانش در این ناحیه را تصاحب کرد، این منطقه تبدیل به محل استقرار ساختمان‌های مهم حکومتی سلسله‌ی پهلوی از جمله کاخ نخست‌وزیری و کاخ مرمر شد. پس از پیروزی انقلاب هم نهادهای مهم حکومت در همین ساختمان‌ها و در همسایگی انستیتو پاستور مستقر شدند اما نام خیابان پاستور به اعتبار انستیتو پاستور، موقوفه‌ی بزرگ فرمانفرما، بلاتغییر مانده بود. تا اینکه شورای شهر تهران نام این خیابان تاریخی را تغییر داد.
250Loading...
03
قطعه ی : تو اگه تنها شعر و آهنگ و اجرا : حمید مُشگی خواننده : حمید مشگی https://t.me/moshgi_music https://t.me/Hamidmoshgy تو اگه تنها اینو میخوای بگو تا برات بمیرم تو اگه تنها اینو میخوای بگو تا من برات بمیرم بگو با قلبم لحظه لحظه گلبوسه بچینم تو اگه تنها اینو میخوای بگو تا من برات بمیرم بگو با قلبم لحظه لحظه گلبوسه برات بچینم بگو شک نکن بگو شکن نکن که بی تو توی لحظه اسیرم توی لالایی و قصه حرف حرف پای گریه هات می شینم بدون اینو که دستت رو توی دستم تا ابد می گیرم می گیرم تو اگه تنها اینو میخوای بگو تا من برات بمیرم بگو با قلبم لحظه لحظه گلبوسه برات بچینم بگو شک نکن که بی تو توی هر لحظه اسیرم توی لالایی و قصه حرف حرف پای گریه هات میشینم بدون اینو که دستت رو توی دستم تا ابد می گیرم می گیرم .
251Loading...
04
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی شرح جمال حور ز رویت روایتی انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای آب خضر ز نوش لبانت کنایتی هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی کی عطرسای مجلس روحانیان شدی گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی در آرزوی خاک در یار سوختیم یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت صد مایه داشتی و نکردی کفایتی بوی دل کباب من آفاق را گرفت این آتش درون بکند هم سرایتی در آتش ار خیال رخش دست می‌دهد ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست از تو کرشمه‌ای و ز خسرو عنایتی #حافظ #کافه_شعر_حمید_مشگی
310Loading...
05
‍ بر گونه ی سنگی نشسته اشک بر چشمان رد خون شعر می وزد بر بادبان جنون . به کنار دلمه می بندد عشق در زهدان های خالی . می کوبد مُهر سکوت بر دهان صدف های لال می تند تار عنکبوت بر گوشِ ماهی ها و وال و از بخت شور به پیرامون در جذر و مد آب تاب می خورد تور سفید عروس های دریایی چین خورده و باژگون . حمید مشگی t.me/Hamidmoshgy #کافه_شعر_حمید_مشگی
1252Loading...
06
‍ شاعر:#حمید_مشگی مترجم:#آلا_شریفیان (#آناهیدا) مست در تالار نمور شب از بوی شکوفه های بادام . می رقصد مدام                    کالبدم برکنگره های گچی و گنبد های دوار قرون . سرم بر بالشی از نازکای ابر . انگشتانم کرخت از خنکای پاییز . چشم که می بندم آسمان شعرم غزل می شود با رسم الخط رعد و جوهر باران . I'm besotted, In the damp hall of the night, With the scent of almond blossoms.                     My body Dances all the time On the Plastery crenations And the revolving domes of the centuries. My head is put On a soft and spongy pillow My fingers is numb In the coolness of autumn When I close my eyes . The sky of my poem Becomes a sonnet With orthography of thunder And ink of rain.  t.me/Hamidmoshgy
613Loading...
07
پیامدهایِ  اجتماعیِ  مخرّب و دردناکِ  تورّم و گرانی محمدباقر تاج الدین اگرچه تورم و گرانی از جمله موضوعات  اقتصادی اَند  و در حوزۀ اقتصاد مورد واکاوی قرار می گیرند اما واقعیت این است که به دلیل در هم تنیدگی نظام های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و تأثیرگذاری های این ها بر روی یکدیگر می توان از پیامدهای اجتماعی مخرّب و دردناکی که تورّم و گرانی برجای می گذارد نیز سخن گفت. در نوشتار حاضر به چند پیامد دردناک و تلخ تورّم و گرانی به شرح زیر اشاره می شود: 1.گسترش و عمق  فقر و محرومیت؛ به نظر می رسد که نخستین پیامد دردناکِ تورّم و گرانی گسترش و عمق فقر و محرومیت در بین گروه های مختلف اجتماعی باشد به گونه ای که بسیاری از این گروه ها آن چنان دچار فقر و محرومیت شده اند که توان تأمین هزینه های گوناگون زندگی خود را ندارند و چنین فقر و محرومیتی آنان را از طبقۀ متوسط به طبقة پایین افکنده است!! آشکار است که افزایش تعداد فقرا و محرومین در جامعه به تهدیدی همه جانبه تبدیل می شود و تمامی سرمایه های انسانی و اجتماعی را دچار فرسایش اساسی می کند!!   2.افزایش آسیب ها و مسائل اجتماعی؛ افزایش آسیب ها و مسائل گوناگونی چون: دزدی،  گدایی، خودکشی، خشونت، دعواهای خیابانی، تن فروشی، بیکاری، اعتیاد، طلاق، دستفروشی، کارتن خوابی و خیابان خوابی و چندین آسیب و مسأله ریز و درشت دیگر که تمام  جامعه را درگیر کرده است!! 3. افزایش حاشیه نشینی در کلان شهرها و شهرهای بزرگ؛ در چنین وضعیت دردناکی بسیاری از جمعیت مناطق  فقیر و محروم کشور برای دست یابی به شغل و درآمد و زندگی بهتر به طور عموم به شهرهای بزرگ و به ویژه کلان شهرها مهاجرت می کنند و به دلیل ناتوانی در خرید یا اجاره مسکن در این شهرها به ناچار در حاشیۀ شهرهای مورد نظر ساکن می شوند که این حاشیه نشینی مسائل و مشکلات فراوان را به دنبال دارد!! آمارها از حاشیه نشینی تعداد 20 میلیون نفر از جمعیت کشور حکایت می کنند!!  4.افزایش فرار نخبگان از کشور؛ در اثر افزایش تورم و گرانی و در نتیجه دشوار شدن زندگی در کشور بسیاری از نخبگان تصمیم به خروج از کشور گرفته و مطابق با آمارها و شواهد موجود بسیاری از پزشکان، پرستاران، استادان، کارآفرینان و حتی کارگران ماهر یا از کشور خارج شده و یا  تصمیم به خروج از کشور گرفته اند. 5.افزایش ناامیدی و بی انگیزگی؛ در فضای تورم و گرانی فزاینده هر روز بر میزان ناامیدی و بی انگیزگی شهروندان نیز  افزوده می شود چرا که بخش مهمی از سرمایه های انسانی و اقتصادی شان در معرض تباهی و نابودی قرار می گیرد. در چنین وضعیت اسف باری شهروندان هر چقدر کوشش می کنند کم تر به نتیجه می رسند و در نتیجه تمام توان و رمق شان تحلیل می رود و بدتر این که امید و انگیزه ای برای شان باقی نمانده است!!. 6.افزایش بیماری های  روانی؛ در اثر افزایش تورم و گرانی عموم  شهروندان به ویژه فقرا و محرومین جامعه برای رفع نیازهای ضروری دچار دغدغه ها و نگرانی های فزاینده ای شده و در معرض استرس و اضطراب همیشگی قرار می گیرند که نتیجۀ  این وضع دردناک افزایش بیماری های روانی است. 7.کاهش سطح سلامت جسمی،  روانی و اجتماعی؛ هنگامی که تورم و گرانی افزایش می یابد خودبخود بسیاری از شهروندان امکان رفع نیازهای ضروری خود را نداشته و در اثر کار زیاد و طاقت فرسا از یک سو و عدم برخورداری از فرصت های مناسب برای تقویت وضعیت جسمی و روانی شان سلامت شان از هر نظر به خطر می افتد. 8.کاهش کیفیت زندگی؛ کیفیت زندگی دارای شاخص های کمّی و کیفی فراوانی است که از درآمد کافی گرفته تا میزان کالری دریافتی مناسب،  ورزش، فراغت، شادی، آرامش، مسافرت، کیفیت روابط اجتماعی، برابری،  آزادی، سلامت جسمی و روانی را در بر می گیرد. بدون تردید تورم و گرانی تمام این شاخص های کیفیت زندگی را دچار نقصان کرده و افراد را در معرض زندگی بی کیفیت قرار می دهد. 
240Loading...
08
"فرار کن، همه چیز را فهمیدند" مارک تواین به شوخی و به طور ناشناس برای 12 فرد عالی رتبه تلگرافی با این مضمون ارسال کرد، صبح روز بعد تمام 12 نفر از شهر خارج شدن!
340Loading...
09
‍ ‍  باد مرغابی‌ ها را به ساحل می‌ریخت و گردباد ماهی‌ها را لوله کنان به آسمان می‌برد؛ معراج قطعی بود. از فرش به عرش رسیده‌ها از یاد برده بودند "ان‌‌الله لایحب کل مختال فخور" اینکه نمی‌توانند زمین بشکافند و آسمان را سقف و طول قامتشان هرگز به کوه‌ها نمی‌رسد . ماهی ها این ماهی های حاجی شده با آبشش های پر باد و فلس های تراشیده و سر های نخراشیده با تبختری عجیب دم تکان می‌دادند و از یاد برده بودند: "ولا تمش في‌الارض مرحـا" و هاله ی مهتابی دور شان از فرسخ‌ها آب پیدا بود و گله‌ گله ماهی با خود همراه داشتند و به مسلخ می‌بردند‌. کوسه ها هم شاد کام دم تکان می دادند . حمید مشگی #کافه_شعر_حمید_مشگی t.me/Hamidmoshgy
400Loading...
10
سلام حمیدجان شعر اگه قابل تبیین باشه که اصلا شعر نیست شعر یه چیزی است مثل واسطه میان رویا و واقعیت. من نباید دقیقا در صدد پیدا کردن اون چیزی باشم که از ذهن تو گذشته. با هرمنوتیک متن، کشف و شهود می کنم تو خودت هم حتی بعد از انتشار شعرت، خودت هم واقف نباشی که در کلیات و جزئیات شعرت چی گذاشته. و شاید بگم حق نداری دیگری را مجبور کنی که هدف و نتیجه‌ی شعرت را به دیگری تحمیل کنی. یکی از علل دعواهای شاعر و نقاد اتفاقا همینه. همین‌جا نگاه کن من یکی دو تا مورد از مقدمه‌ی حرفم را می‌خواستم بگم اما فراموش کردم شاید بعد یادم و اما این توی اوایل قرن ۲۰ متهمانی را که دنبال‌شون می‌کردند عکس‌های روبرو و نیمرخ شون را می‌زدن به همه جای شهر تا اگه مردم پیداشون کردن تحویل پلیس بدن و جایزه بگیرن. و اما متهم اصلا خودشم نمی‌دونست این عکس مال اونه و با اونا راهی می‌شد که خودشو پیدا کنه. حتی تو نمی‌تونی به من بگی آخه این یه شعر عاشقانه بود و من توی یه عشقی رها شده بودم و از خود بی خود و دنبال ابژه‌ی عشقم سرگردان. در حالی که دیگه آبرو برام نمونده بود که و شهره‌ی آفاق شده بودم تو چه بخوای چه نخوای ذهن متن از سرتاپا سیاسیه. در موارد قبلی هم من دیده بودم از مدلول عکسایی که شعرت رو به اون سنجاق کرده بودم راضی نبودی اما گفتم که اون شعر دیگه مال توی تو نیست همون واله شدن در در خارج متن. واقعا نباید اعتنا کنی به حرف نقادایی که جار می‌زنن که این آقا خودش هم نمی دونه چی میگه ایم حسن شعرت هم هست. من شاعر نیستم یه نویسنده و تئوری پرداز در امر سیاسی‌ام. الان راجع به یه موضوع دارم می نویسم که به تازگی بهش دقیق شدم و چیزی کشف کردم که اولش کمی تلاش کردم شعرش کنم اما نشد. بعدها شاید بشه. وقتی شد، اون نوشته ها را دور می‌ریزم. شعر از نوشته دنیای بزرگتری داره نمی‌دونم کدوم نویسنده ی نامبروانی در ایران به یه کارگردان زبده گفته بود فلان چیز را من نوشتم شاملو شعرش کرد و تو فیلمش کن و اما اون دیوثای امنیتی تو را به اتهام سیاسی به خاطر حرفات تعقیب می‌کنن و تو تعجب می‌کنی که اصلا مسئله تو از اول عشق بوده. این هم تو شعرته و هم اون چیزی که من دارم تحلیلش می‌کنم. عشق خودش ممنوعه من اینو بارها نوشتم‌ عشق تو دهنی به مستبدین و جیره‌خوارهاس جدیدا در یه گروه که تو هم اشتباه کردی که از گروها اومدی بیرون و برنگشتی نوشته بودن که درسته هنر برای سیاست اعتباری نداره ولی چون همه چی بقول فمنیس‌ها سیاسیه، عشق بزرگ‌ترین مفهوم سیاسیه . درسته هنر برای هنره ولی این فقط فیلم هندی که اصلا در امر پوچ لونه داره. زندگی تو نه با تاریخ تولدت بلکه با تیک تاک تولد عشق شروع و تاریخ گذاری شده . از آنسو اصلا محتوی شعر فقط عشقه اما عشق بدون آزادی بردگی بیش نیست و میره سمت دلالی یا خایه‌مالی که وقتی سروده میشه نکبت و قارقاغ کلاغ بیش نیست (غار غار یادم رفت اینه یا اون می بینی اصلا اهمیتی نداره که غار غار باشه یا قارقار . وختی اشتباهی انشا کردی این یه امتیازه. برای همین میشه اونجایی که موندی غارغاره یا قارقار در شعر پست مدرن همینو می نویسی که غارغار نوشتم و اونقدر سرگردانم که خودت هر کدوم درسته اونو بنویس. ضمنا من اونقدر توان نداشتم بشم شاعر شاعر امه وقتی فلسفه‌ی سیاسی خودم را با کمترین کمک از فیلسوفای تارخ و جغرافیا تدوین کردم و دیدم به پست مدرنیستها شبیهه فقط بخاطر شناسنامه گرفتن این اسمو بکار بردم زیر شعرای تو هم اینو می‌نویسم برای اینه که با فلسفه ام همراستا می بینم . این در حالیه که حتی نوشتن این گزاره برای شعرت و کاپشن کردن به یه عکس ابلهانه و دور از خرد هست. مخصوصا اگه خودت بنویسی که شعر من پست مدرنه بقول ترکیه‌ی استانبول سن داها بیتدین یعنی تو دیگه تموم شدی و با نمره‌ی صفر در حوزه‌ی ادبیات از مدرسه اخراج شدی. باباچاهی تحلیل گر نامبروانی هست در شعر و کمی کمتر از اون در سرودن. اما خیلی بده شعر خودشو تحلیل کنه و بگه پست مدرنه شعر فراتاریخه وگرنه در تاریخ هم جاشو از دست میده ، اشکالی نداره که نوشته‌ی منو در تحلیل شعرت که بگم پست‌مدرنه و یکی از نشانه‌هاش اینه که جریان سیال ذهن هست یا هیچ گونه از سانسور درش اعمال نشده و... این متن تحلیلی من توی کانال بذاری ، بذار اما خودت تو مصاحبه ات نگو پست مدرنه. چرا از نیمه‌ی شعرت به پائین روی دیوار افتادی، برای اینکه دیوار ضد آزادیه چیزی که مثل تشنه‌ها در زندان دنبالش می‌گردی. یه دوست شاعر هم دارم به اسم جواد اهری پست مدرن نه بلکه شعر نو میگه و عاشق شاملو ئه خودش. اونقدر هم به تظاهر و آشکار سازی و تبلیغ کتاباش حساسه که احتمالا کتاباش باد خواهند کرد.
10Loading...
11
یکی دو سال پیش با من سر چپ و راست بحث خصمانه ای داشتیم که برای نقض نظریه های من یکی از شعراش خوند بعد من بهش گفتم مسخره (البته این واژه نبود که به کار بردم) بذار شعرت برای خودت درست تحلیل کنم که بفهمی چی گفتی. این شعرت فقط برابری و آزادی و عشقه. یعنی تائیدی بر سوسیالیسم و مخصوصا کمونیسم آنارشیک. کافیه یا برگردم به شعرت. اگه بخوای برمی گردم اما اگه مفهوم های خودمو بر شعرت سوار کنم شاید مثل جواد اهری خوشت نیاد. من مختارم که نتیجه‌ی خودمو از شعرت بنویسم اما تو خودت این حق را نداری. از یه زمانی به امروز بود که من وقتی خواستم به شعر کسی نمره‌ی ۲۰ بدم ، گفتم پست مدرنه. چون با فلسفه‌ی خودم اونو تحلیل می‌کنم. شعر فقط پست مدرنش آدمه و باقی هیچ یکی از شاعران محبوب من، حمید مشگی دوست‌مه این اواخر دیدم شعرش داره پست مدرن میشه بهش رسوندم که تازه داره آدم میشه (چون با استیکر مشکل دارم فقط این جا می نویسم ها ها ها یعنی یه شوخی بی‌مزه بود)و شاعر بی نظیر . خودش وقتی ازم پرسید شعر پست مدرن به چی میگی ، فهمیدم از اون شاعری که در نظر من بود چند پله هم بالاتره. رحم کن بذار برم. وقتی شروع به حرف زدن می‌کنم فقط حضرت عزرائیل می‌تونه تمومم کنه.
10Loading...
12
. _ __ عکسم  را انداخته اند  روی دیوار و جستجوگران بعدها  به دنبال اینکه چه کسی بوده   دست به کار می‌شوند من نیز همراه آنها می‌گویند  خلاف آب تو هم زدی بیرون   آن تو آن لا به لا  لا اله مگر    تیک تاک کردم  تا شدم توی شناسنامه عدد بشمارد و  هی به دیدارت چشم می‌برم که در خواب هم نبینمت زیرا این  ابر بارور   شکل مدام  دارد از پا می‌افتد دنیا مگه به چه بند است جز تو و عشق تو عاشقی تو از پس سالها نمی‌آیی تازه تر از ثانیه ها مگر در این اندوه کهنه با من   روز به روزی حالا کسی که فکر می‌کند درست است من روی دیوار نبودم درست نیست در باد شقایق از  داغ سیاه دایره پر پر می‌شود به نجوای کلاغ زیر سایه بلند زاگرس  #حمید_روزبان 👇👇👇 https://t.me/+uIUEYBKAvYU4MGQ0 #شعر_پست‌مدرن_حمیدروزبان _تصویر اکسپرسیونیستی از "کته کلویتس" @Anti_daily https://t.me/anti_daily
370Loading...
13
ق
10Loading...
14
بذر سکوت، ریشه دوانید و برگ داد وانگه هزار شاخه شد و میوه، مرگ داد شفیعی کدکنی
762Loading...
15
بر مزار دوست آهنگ و اجرا : حمید مُشگی On the grave of a friend song and performance: Hamid Moshgi https://t.me/moshgi_music
492Loading...
16
هم‌ساز سایه‌سانانند، محتاط در مرزهای آفتاب. در هیأتِ زندگان مردگانند. کاشفانِ چشمه کاشفانِ فروتنِ شوکران جویندگانِ شادی در مِجْری‌ِ آتشفشان‌ها شعبده‌بازانِ لبخند در شبکلاهِ درد با جاپایی ژرف‌تر از شادی در گذرگاهِ پرندگان. در برابرِ تُندر می‌ایستند خانه را روشن می‌کنند. و می‌میرند. بخش هایی از شعر خطابه‌ی تدفین #احمد_شاملو
600Loading...
17
t.me/moshgi_music t.me/Hamidmoshgy t.me/dr_moshky
410Loading...
18
قطعه ی her eyes خواننده : علیرضا قربانی t.me/moshgi_music t.me/Hamidmoshgy t.me/dr_moshky
400Loading...
19
زندگی آغاز شد از روزی که تو را دیدم . بازوانت سد راه جنونی دهشتناک شد و تو سرزمینی را نشان دادی که در آن تنها بذرِ نیکی می‌پاشند. #لویی_آراگون #کافه_شعر_ترانه_حمید_مشگی
530Loading...
20
"فریاد زیر آب" خواننده: "داریوش_اقبالی" آهنگساز: "بابک_بیات" ترانه سرا: "ایرج_جنتی‌عطایی" تنظیم آهنگ: "واروژان" سال انتشار: "1356" @Honarrvareh
831Loading...
21
ترانهٔ سردیاری تو با همین یک چشم زیباترین زادهٔ سرزمینِ منی. تو با همین یک چشم خواهی دید سیارهٔ سوسن‌ها چگونه مقابلِ ماه به زانو در می‌آید. تو خواهی دید نور چگونه نطفه می‌بندد جراحت چگونه شفا می‌یابد و شب که آخرین استعارهٔ آدمی‌ست. تو مطمئن‌تر از تشنگی، تو بالغ‌تر از برفِ کوه. ما هر دو بالای کوه چشم به راهِ دخترِ دیگری هستیم که یک چشمش را نزدِ ملائک گروگان گذاشته است، بلکه مسافران همهٔ مسافران سَردیارِ سپیده‌دمی شوند که شرم از تاریکی ببارد وُ سوسن از عطرِ آهستهٔ تفنگ! سید علی صالحی @Honare_Eterazi
740Loading...
22
اگه فکر میکنی آدم بدشانسی هستی اینو ببین😂 🆔 @GizmizTel 💯
590Loading...
23
🔺مدیر بحران مشهد با دستور استاندار خراسان رضوی عزل شد 🔹 با دستور استاندار و رئیس ستاد بحران استان خراسان رضوی به شهردار مشهد، مدیر بحران شهرداری مشهد در پی ایجاد حواشی اخیر عزل شد. 🔹ویدیوی بالا مربوط به گفت و گوی خبرنگار روزنامه خراسان با کلیدری، رئیس گروه پدافند غیرعامل و مدیریت بحران شهرداری مشهد درباره سیل اخیر مشهد است. @khabare_vije | Khabarevije.ir
541Loading...
24
چشم‌هایت چون دو جوی اندوه‌اند دو جوی موسیقی..‌. می‌کشانند مرا به دورها، به ماورای زمان‌ها. نزار‌ قبانی برگردان: صالح بوعذار #کافه_شعر_ترانه_حمید_مشگی
630Loading...
25
♾@progressiveMuzik ♾@progressiveMuzik
621Loading...
26
۲۸ اردیبهشت زادروز عمر خیام و روز بزرگداشت اوست. قدیمیترین نوشته در مورد خیام از نظامی عروضی است که میگوید خیام در نشستی دوستانه در بلخ گفت «گور من در موضعی باشد که هر بهار، شمال  بر من گل‌افشان می‌کند.»؛ "مرا این سخن مستحیل نمود و دانستم که چونونی گزاف نگوید. چون در سنهٔ ثلاثین به نیشابور رسیدم، چهار سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود. آدینه‌ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی، خاک او نهاده و درختان اَمرود و زردآلو، سر از باغ بیرون کرده و چندان برگ و شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گُل پنهان شده بود" گرچه خیام را با رباعیاتش میشناسیم و شاید معروفترین شاعر ایرانی در دنیا باشد، او بیش از هر چیز دانشمندی بزرگ است به مناسبت روز بزرگداشت خیام پنج پست در مورد خدمات او در کانال به منتشر میشود. خیام و بسط دو جمله ای http://t.me/pubethicsmums/1756 خیام و به کارگیری اعداد گنگ در ریاضیات http://t.me/pubethicsmums/1757 خیام و هندسه نااقلیدسی: تلاش خیام برای اثبات اصل پنجم اقلیدس http://t.me/pubethicsmums/1758 خیام و گاهشمار جلالی: دقیقترین گاهشمار جهان http://t.me/pubethicsmums/1759 خیام و هندسه تحلیلی: حل معادلات درجه سه با روش هندسی http://t.me/pubethicsmums/1760 رباعیات خیام: میراث ادبی ماندگار عمر خیام http://t.me/pubethicsmums/1761 #کافه_شعر_ترانه_حمید_مشگی t.me/Hamidmoshgy
302Loading...
27
‍ ‍ ‍ نه دوری و نه نزدیک نه در قلبم مامن و نه در دستم ایمن . می آیی می گریزی مانند ماری زخمی         خونی جهنده از رگ می آیی می گریزی      مانند شُره ی شراب از توک گیسو و آشفته می سازی هوا را                     ریه ها را . می آیی می گریزی مانند رقص یال در طوفان باد حمام خون در یاقوتِ بال می آیی می گریزی مانند اسب آخال تِکِه ترکمن بر قله ی دماوند . حمید مشگی t.me/Hamidmoshgy
45510Loading...
28
‍ ⬛️ چگونه حكومت ١٢٠ ساله #مغول به پایان رسید؟ ⬛️ زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران کردند؛ جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند. از کشتن صدهزار نفر در یک روز گرفته تا تجاوز و غارت ‏برخی از قبایل مغول‌ها پس از فتح #ایران ساکن #خراسان شدند، ولی چون بیابانگرد بودند، در شهرها زندگی نمی‌کردند! مغول‌ها همه گونه حقی داشتند! #مغولان مجاز بودند هر که را خواستند بکشند، به هر که خواستند تجاوز کنند و هر چه را خواستند غارت کنند؛ #ایرانیان برایشان برده نبودند، احشام بودند. در تاریخ دورهٔ مغول، چنان یأسی میان مردم ایران وجود می داشته که حتی در برابر کشتن خودشان هم مقاومت نمی‌کردند. #ابن_اثیر می‌نویسد ؛ یک مغول در صحرایی به هفده نفر رسید و خواست همه را با طناب ببندد و بکشد؛ هیچ کس جرات نکرد مقاومت کند جز یک نفر، که همان یک نفر او را کشت! داستان از روستای باشتین و دو برادر که همسایه بودند شروع می‌شود؛ چند مغول بیابانگرد به خانهٔ این‌دو می‌روند و زنان و دخترانشان را طلب می‌کنند. بر خلاف ۱۲۰سال قبلش، دو برادر مقاومت می‌کنند و مغولان را می‌کشند؛ مردم باشتین اول می‌ترسند، ولی مرد شجاعی به نام عبدالرزاق دعوت به ایستادگی می کند. خبر به قریه‌های اطراف می‌رسد؛ حاکم #سبزوار مامورانی را می‌فرستد تا دو برادر را دستگیر کنند. عبدالرزاق با کمک مردم روستا ماموران را می‌کشد. در نهایت حاکم سبزوار سپاهی چند صد نفره را به #باشتین می‌فرستد، ولی حالا خیلی‌ها جرأت مقاومت پیدا می‌کنند؛ عبدالرزاق فرمانده قیام می‌شود. در چند روستا، مردم مغولان را می‌کشند و خبرهای مغول‌کشی کم‌کم زیاد می‌شود ؛ عبدالرزاق نام #سربداران بر سپاهیان از جان گذشته‌اش می‌گذارد. فوج‌فوج مردمان به‌ستوه آمده از ستم مغول‌ها به باشتین می‌روند تا به عبدالرزاق بپیوندند و در برابر سپاه #ارغونشاه (حاکم سبزوار) بایستند. عبدالرزاق بر ارغونشاه پیروز می‌شود و سبزوار فتح می‌گردد؛ پس از صد و بیست سال ایرانیان بر مغول‌ها فائق می‌شوند. آن روز حتماً پرشکوه بوده است! #طغای_تیمور #ایلخان_مغول، یک ایلچی مغول را می‌فرستد تا سربداران از او اطاعت کنند؛ سربداران او را هم می‌کشند و از طغای‌تیمور می‌خواهند که اطاعت کند. سربداران به جنگ طغای تیمور می روند و او را شکست می دهند و این نقطهٔ پایان ایلخانان مغول است. همان لحظه‌ای که "‎#سیف_فرغانی" انتظارش را می‌‌کشید: ‏هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد ‏آن کس که اسب داشت،غبارش فرونشست باد سُم خران شما نیز بگذرد در مملکت که غرش شیران گذشت و رفت *این عوعو سگان شما نیز بگذرد*
665Loading...
29
داستان شب🌺 " نجات یک انسان " نوشته ی " آنتوان چخوف " در دو قسمت . قسمت اول @Honare_Eterazi
671Loading...
30
#کانال_ادبیات_معاصر_ایران به مناسبت سالروز تولد شاعرشعرحجم آقای "یدالله رویایی" تولدت مبارک باد! 17 اردیبهشت سالروزتولد "یدالله رؤیایی "مشهور به رؤیا است ... اواسط اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان  ...نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب توده ایران گذشت... در اسفند ماه  ۱۳۳۲ دستگیر شده و به زندان افتاد...رویائی پس از خروج از زندان اولین شعرهای خود را در ۲۲ سالگی نوشت و در مجلات آن زمان با نام مستعار «رؤیا» منتشر کرد... رؤیایی با چند شاعر دیگر، مانیفست «اسپاسمانتالیسم» را منتشر کردند که بعدها به خلق نگرش تازه شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد رؤیایی نخستین شاعری بود که به طور آگاهانه و پی‌گیر از فرم در شعر سخن گفت و با پشتکار فراوان توانست دومین مجموعه شعرش را تا حد زیادی به زیبایی‌شناسی مورد نظرش برساند و اثری ارائه دهد که به‌کلی با کتاب نخستین اش متفاوت باشد تأسیس جایزهٔ ادبی شعر سال به سرمایه‌گذاری تلویزیون ملی ایران و داورانی مرکب از مسعود فرزاد، محسن هشترودی، فریدون رهنما، بیژن جلالی، پژمان بختیاری و یدالله رویائی در سال‌های ۱۳۴۸ازجمله کارهای مطرح اوبود.... هم چنین هفته‌نامه ادبی بارو رابه اتفاق احمد شاملو راه اندازی کرد ...نیزشرکت انتشاراتی روزن را به اتفاق محمود زند و ابراهیم گلستان و کتاب های مهمی هم منتشرکردند فصلنامه ای در شعر، نقاشی و قصه....رویائی 8 کتاب شعردارد هم چون شعرهای دریائی ...و 4 کتاب نثرو تحلیل مثل هلاک عقل به وقتِ اندیشیدن...کنفرانس‌ها و مصاحبه‌ها همیشه از فعالیت‌های دیگر اودر کنار امر نویسندگی اش بوده است ... یدالله رویائی سال‌ها در «آنوِرونویل» ، ده کوچکی در مزارع نورماندی ، به سر می‌برد..... رویایی در جمهوری اسلامی ممنوع از قلم بود. جشنواره شعر فجر در سال  ۹۴ از او برای شعرخوانی دعوت کرده بود اما به زودی آن دعوت را پس گرفت. رویایی نیز در نامه‌ای به «آرش» یکی از «بستگان و دلبستگانش» نوشت: «دوست دارم به همه آن هائی که دوستم دارند، و یا ندارند بگوئی، به آن روحیه‌های جوان‌ و آن همه دل‌های پاک، که در شعر من نفس می‌کشند و نفس می‌دهند، میلیون‌ها دختران و پسرانم، و تو، که خود از خیل آن پاکانی، و تشنه آنی که بدانی کی به ایران برمی‌گردم، اوه، پسرم! هر وقت آزادی به ایران برگردد من هم بر‌می‌گردم.» از او ۹ دفتر شعر منتشر شده است. یدالله رویایی، از پیشگامان شعر مدرن ایران و یکی از بنیانگذاران شعر حجم شامگاه چهارشنبه ۱۶ سپتامبر ۲۵ شهریور در تبعید در پاریس درگذشت. اودرباره کتاب واهمیتش می گفت : مردم ِ یک جامعه وقتی کتاب می‌خوانند، چهره‌ی آن جامعه را عوض می‌کنند... یعنی به جامعه‌شان چهره می‌دهند... یک جامعه‌ی بی‌چهره را می‌شود در میان ِ مردمی کشف کرد که در خیابان ،در صف اتوبوس، و در اتاق‌های انتظار، و در انتظارهای بی‌اتاق منتظرند و به هم نگاه می‌کنند و از نگاه کردن به هم نه چیزی می‌گیرند و نه چیزی می‌دهند... جامعه‌ای که مردمانش به هم نگاه می‌کنند جامعه‌ی بی چهره ای است.....دوتا  ازشعرهایش رابا هم می خوانیم . 1 سکوت، دسته گلی بود میان حنجره ی من ترانه ی ساحل، نسیم بوسه ی من بود و پلک باز تو بود. بر آب ها پرنده ی باد، میان لانه ی صدها صدا پریشان بود. بر آب ها، پرنده، بی طاقت بود. صدای تندر خیس، و نور، نورتر آذرخش، در آب آینه ای ساخت که قاب روشنی از شعله های دریا داشت. نسیم بوسه و پلک تو و پرنده ی باد، شدند آتش و دود میان حنجره ی من، سکوت دسته گلی بود. . 2 من از دوستت دارم از تو سخن از به آرامی از تو سخن از به تو گفتن از تو سخن از به آزادی وقتی سخن از تو می‌گويم از عاشق از عارفانه می‌گويم از دوستت دارم از خواهم داشت از فكر عبور در به تنهایی من با گذر از دل تو می‌كردم من با سفر سياه چشم تو زيباست خواهم زيست من با به تمنای تو خواهم ماند من با سخن از تو خواهم خواند ما خاطره از شبانه می‌گيريم ما خاطره از گريختن در ياد از لذت ارمغان در پنهان ما خاطره‌ايم از به نجواها من دوست دارم از تو بگويم را ای جلوه از به آرامی من دوست دارم از تو شنيدن را تو لذت نادر شنيدن باش تو از به شباهت از به زيبایی بر ديده تشنه‌ام تو ديدن باش... یدالله رویایی 😊😊 🌈🎴🌈🎴🌈🎴🌈🎴 #کانال_ادبیات_معاصر_ایران https://t.me/Adabiyat_Moaser_IRAN @Adabiyat_Moaser_IRAN‌
380Loading...
31
دکلمه ی "دریاچه ی ارومیه" شعر و دکلمه :حمید مشگی https://t.me/moshgi_music https://t.me/Hamidmoshgy
582Loading...
32
دکلمه ی "دریاچه ی ارومیه" شعر و دکلمه :حمید مشگی https://t.me/moshgi_music
10Loading...
33
گدای مشهوری بود به نام «عباس دَوس» که در گدایی مشهور بود. روزی در حمام جوانی به نزد او آمد و گفت: «می‌خواهم از تو گدایی یاد بگیرم و شاگرد تو باشم» عباس دَوس گفت: «گدایی شاگردی نمی‌خواهد، فقط سه قانون مهم دارد: ۱- گدایی کن از هر کسی که باشد ۲- گدایی کن هرجا که باشد ۳- حاصل گدایی را قبول کن هرچه باشد» سپس عباس دَوس وارد حمام شد و به نوره‌خانه رفت تا موهای زائد بدنش را از بین ببرد. ناگهان همان جوان به در زد و گفت: « در راه خدا به من کمک کنید!!!» عباس گفت: «من عباس دوس ، استاد همه‌ی گدایان هستم. از من هم گدایی می‌کنی؟!! گفت: «خودت گفتی گدایی کن از هر کسی که باشد!!! پرسید: «آخر در نوره‌خانه‌ی حمام که من لخت مادرزادم؟» گفت: «خودت گفتی گدایی کن هرجا که باشد!!» پرسید: «فعلاً مقداری نوره(واجبی) و موی زائد!! بدنم موجود است. قبول می‌کنی؟» جوان دستش جلو آورد و گفت: «قبول می‌کنم!! خودت گفتی حاصل گدایی را قبول کن هرچه باشد!!» عباس دوس گفت: «احسنت که یک روزه توانستی تمام درس‌های من را یاد بگیری!» نقل به مضمون از کتاب لطائف‌الطوائف حالا ما ملت ایران شده‌ایم شاگرد ممتاز «عباس دَوس» هر سهمیه‌ای و صفی باشد، هرکجا، هرچه، هر مقدار ما آنجا حاضریم صف سبد کالاست مردم با ماشین‌های چند صد میلیون تومانی با عجله می‌روند که در اول صف باشند برای یارانه پولدارها زودتر از فقیران ثبت نام می‌کنند. چند سال پیش صف شیر یارانه‌ای هم شلوغ شد (توسط مردمی که قبل از آن شاید اصلاً سراغ شیر پاستوریزه نمی‌رفتند) _فرهنگ گداپروی با موفقیت کامل پیاده شده است آنهم در کشوری که ۹ درصد ثروت جهان را با یک درصد جمعیت جهان داراست!!!!
524Loading...
34
داستان شب🌺 " حاجی مراد " نوشته ی " صادق هدایت " @Honare_Eterazi
800Loading...
35
Media files
340Loading...
36
کورس ام وی ام ۳۱۵ با فورد موستانگ شلبی در جاده رشت-لاهیجان که منجر به تصادف شد این ویدیو توسط راننده mvm با ادعای عبرت گرفتن بقیه هم نسل های خودش منتشر شده راننده ام وی ام در توضیح این ویدیو نوشت: حتی اگر بهترین راننده تاریخ هم که باشی آخر این راه تصادف هست، حتی  راننده های بی نظیری که الان زیر خاکن هرگز فکر نمیکردن تصادف کنن چون به خودشون ایمان داشتن... ✅اخبار منتخب در واتساپ @akhbar_montakhab
312Loading...
37
👋 You own a popular channel – @dr_moshky. Now you can customize its appearance so that your channel will stand out among others. These features are exclusive and require your channel to reach a specific level to access them. Just ask your subscribers to boost the channel using this link: https://t.me/dr_moshky?boost. As your channel receives more boosts, it will level up – with each level unlocking additional benefits. Also, you can host a 🎁 giveaway in your channel, gifting Telegram Premium to random subscribers. Each gifted subscription will add 4 boosts to your channel. The giveaway feature has just been upgraded – now offering a longer duration, options to include additional prizes, and a public list of winners.
1011Loading...
38
https://www.instagram.com/stories/hesamnaseri/3364242374244019566?utm_source=ig_story_item_share&igsh=MXFwMXB5Y2J1ZTFndw==
10Loading...
39
داستان شب🌺 " موسیو الیاس " نوشته ی " صادق چوبک " @Honare_Eterazi
941Loading...
در تئاتر، زبان بدن یکی از عناصر کلیدی است که بازیگران باید به طور حرفه‌ای از آن استفاده کنند. زبان بدن در تئاتر شامل حرکات، انتقال احساسات، و ایجاد تصاویر و شخصیت‌ها است. این عنصر مهم به نحوه‌ای است که بازیگران می‌توانند احساسات، شخصیت‌ها، و داستان‌ها را به تماشاگران منتقل کنند. در زیر به برخی نکات مرتبط با زبان بدن در تئاتر اشاره می‌کنم: - حرکات و انتقال احساسات:     - بازیگران باید توانایی در انجام حرکات طبیعی و معتبر داشته باشند.     - انتقال احساسات از طریق حرکات چهره، دست، پا، و بدن به تماشاگران اهمیت دارد.     - مثلاً بازیگر می‌تواند با حرکات دست‌ها، احساس خشم، شادی، ترس، یا عشق را نشان دهد. - تناسب با نقش و شخصیت:     - هر شخصیت در نمایش دارای زبان بدن خاص خود است.     - بازیگر باید توانایی تطابق زبان بدن خود با شخصیت نقش را داشته باشد. - توانایی در هماهنگی با دیگر بازیگران:     - در تئاتر، بازیگران به طور مستقیم با یکدیگر در تعامل هستند.     - توانایی در هماهنگی حرکات و زبان بدن با دیگر بازیگران برای اجرای صحیح نمایش ضروری است. به طور کلی، زبان بدن در تئاتر نقش مهمی در انتقال داستان‌ها، احساسات، و شخصیت‌ها به تماشاگران دارد¹²³. منبع: [آموزشگاه پانیذ]
Показать все...
خیابان پاستور یادگار تجدد پزشکی ✏️✏️ خیابان پاستور شرقی در مرکز تهران بالاخره و پس از یکصد سال تغییر نام داد و به اسم ابراهیم رئیسی هشتمین رئیس‌جمهوری اسلامی نامگذاری شد. شاید تا امروز هم قدری عجیب بود که خیابان محل استقرار مراکز اصلی حکومت مانند نهاد ریاست‌جمهوری، هیئت وزیران، دفتر رهبری و دفتر رئیس قوه‌ قضائیه به نام یک دانشمند فرانسوی باشد. اما نامگذاری حفاظت‌شده‌ترین خیابان تهران به نام پاستور، به دلیل واقع شدن «انستیتو پاستور ایران» در این ناحیه بود. باغی وسیع و سرسبز که موقوفه‌ی شاهزاده عبدالحسین فرمانفرماست و بالای آن نوشته شده: «انستیتو پاستور ایران، موقوفه‌ی فرمانفرما، تاسیس ۱۲۹۹». موسسه‌ای که یک قرن قبل برای واکسیناسیون سراسری در ایران و مبارزه با اپیدمی‌هایی چون وبا، طاعون، هاری و آنفولانزا پدید آمده است. 🔶 انستیتو پاستور موسسه‌ای بود که این دانشمند فرانسوی جهت مبارزه با بیماری‌های همه‌گیر تاسیس کرد و در برخی شهرهای دیگر دنیا نیز شعبه داشت. فکر تاسیس شعبه‌ای از انستیتو پاستور در تهران برای مبارزه‌ با بیماری‌های همه‌گیر، پس از پایان جنگ جهانی اول در ذهن دولتمردان ایرانی پدید آمد. جنگ جهانی اول برای ایران مصائب فراوانی به همراه داشت. ایران میدان نبرد قدرت‌های بزرگ شده بود. ارتش‌های روسیه‌، انگلیس و عثمانی‌ شهرهای مختلف را اشغال کردند و برای ایرانیان، آنفولانزا و وبا به ارمغان آوردند. ایران در ایام قاجار نیز بارها شاهد شیوع بیماری وبا بود. در فقدان سیستم بهداشتی و درمانی، ایرانیان در برابر اپیدمی‌ها بی‌سلاح بودند و طب سنتی مرسوم در ایران هم برای این بیماری‌ها پاسخی نداشت. تاسیس انستیتو پاستور تلاشی بود برای عبور از طب سنتی به مدرن و کلید زدن تجدد پزشکی در ایران. 🔶 پس از پایان جنگ جهانی اول، وقتی دو عضو عالیرتبه‌ی دولت ایران، نصرت‌الدوله وزیر خارجه و محمدعلی فروغی در پاریس بودند، قراردادی را با انستیتو پاستور پاریس جهت تاسیس یک شعبه در تهران با هدف مبارزه با بیماری‌های همه‌گیر امضا کردند. فروغی پیش از این قرارداد به انستیتو پاستور رفته و با مقامات آن مذاکره کرده بود. او حتی به زیارت مزار پاستور رفت و آن‌را در خاطراتش چنین توصیف کرد: «به زیارت قبر پاستور رفتیم. مثل امامزاده ساخته‌اند. در چهارطرف چهار صورت داشت که در سینه‌ی آن‌ها نوشته شده: علم، ایمان، خیریه، امید». فروغی با کارمندان این انستیتو که «پاستورین» نامیده می‌شدند، سفری هم به حومه‌ی پاریس کرد تا از مراحل تصفیه‌ی آب و نظارت بهداشتی بر آن دیدن کند. 🔶 در سال ۱۲۹۹ و پس از امضای قرارداد بود که پزشکان انستیتو پاستور به تهران آمدند و کار خود را شروع کردند. اما دولت ایران بودجه‌‌ی لازم برای امور این انستیتو را در اختیار نداشت و حتی انستیتو پاستور فاقد یک ساختمان آبرومند بود. تا اینکه در سال ۱۳۰۲، عبدالحسین فرمانفرما شاهزاده‌ی قدرتمند و ثروتمند قاجار تصمیم گرفت زمین بزرگ و مرغوبی به مساحت یک هکتار در مرکز تهران و در مجاورت اقامتگاه خانواده‌اش را وقف انستیتو پاستور کند. فرمانفرما از قنات بزرگ تهران، مشهور به قنات فرمانفرما، برای تأمین آب انستیتو پاستور سهمیه‌ای معلوم کرد و اجارة دکان‌هایی در اطراف زمین موقوفه را برای تأمین مالی انستیتو پاستور اختصاص داد. 🔶 انگیزه‌ی فرمانفرما از کمک مالی به انستیتو پاستور، کمک به مبارزه با اپیدمی‌ها بود. او در دوران قاجار سال‌ها حاکم فارس و کرمانشاه بود و در این دوران شاهد بود که اپیدمی‌های وبا و آنفولانزا چگونه هزاران ایرانی را به کام مرگ کشیده بودند. مطابق با وقف‌نامه، فرمانفرما بخشی از زمین یک هکتاری انستیتو پاستور در محله‌ی حسن‌آباد تهران را سال‌ها قبل از خواهرش نجم‌السلطنه( مادر دکتر مصدق) خریده بوده است. این زمین از جنوب به خیابان نصرت‌الدوله(پاستور فعلی)، از غرب به خندق شهر تهران و از شمال و شرق به سایر اراضی فرمانفرما محدود بوده است. فرمانفرما به اهدای زمین اکتفا نکرد و مبلغ۱۰هزارتومان هم برای احداث عمارت انستیتو پاستور اختصاص داد. 🔶 شاهزاده فرمانفرما و خانواده‌ی پرجمعیتش در باغ بزرگی به نام باغ فرمانفرما در جنوب باغ انستیتو پاستور زندگی می‌کردند، خیابانی که این دو باغ را از هم جدا می‌کرد، از همان یکصد سال قبل، خیابان «انستیتو پاستور» نامیده شد. وقتی رضاشاه املاک فرمانفرما و فرزندانش در این ناحیه را تصاحب کرد، این منطقه تبدیل به محل استقرار ساختمان‌های مهم حکومتی سلسله‌ی پهلوی از جمله کاخ نخست‌وزیری و کاخ مرمر شد. پس از پیروزی انقلاب هم نهادهای مهم حکومت در همین ساختمان‌ها و در همسایگی انستیتو پاستور مستقر شدند اما نام خیابان پاستور به اعتبار انستیتو پاستور، موقوفه‌ی بزرگ فرمانفرما، بلاتغییر مانده بود. تا اینکه شورای شهر تهران نام این خیابان تاریخی را تغییر داد.
Показать все...
04:34
Видео недоступноПоказать в Telegram
قطعه ی : تو اگه تنها شعر و آهنگ و اجرا : حمید مُشگی خواننده : حمید مشگی https://t.me/moshgi_music https://t.me/Hamidmoshgy تو اگه تنها اینو میخوای بگو تا برات بمیرم تو اگه تنها اینو میخوای بگو تا من برات بمیرم بگو با قلبم لحظه لحظه گلبوسه بچینم تو اگه تنها اینو میخوای بگو تا من برات بمیرم بگو با قلبم لحظه لحظه گلبوسه برات بچینم بگو شک نکن بگو شکن نکن که بی تو توی لحظه اسیرم توی لالایی و قصه حرف حرف پای گریه هات می شینم بدون اینو که دستت رو توی دستم تا ابد می گیرم می گیرم تو اگه تنها اینو میخوای بگو تا من برات بمیرم بگو با قلبم لحظه لحظه گلبوسه برات بچینم بگو شک نکن که بی تو توی هر لحظه اسیرم توی لالایی و قصه حرف حرف پای گریه هات میشینم بدون اینو که دستت رو توی دستم تا ابد می گیرم می گیرم .
Показать все...
74.83 MB
2
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی شرح جمال حور ز رویت روایتی انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای آب خضر ز نوش لبانت کنایتی هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی کی عطرسای مجلس روحانیان شدی گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی در آرزوی خاک در یار سوختیم یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت صد مایه داشتی و نکردی کفایتی بوی دل کباب من آفاق را گرفت این آتش درون بکند هم سرایتی در آتش ار خیال رخش دست می‌دهد ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست از تو کرشمه‌ای و ز خسرو عنایتی #حافظ #کافه_شعر_حمید_مشگی
Показать все...
بر گونه ی سنگی نشسته اشک بر چشمان رد خون شعر می وزد بر بادبان جنون . به کنار دلمه می بندد عشق در زهدان های خالی . می کوبد مُهر سکوت بر دهان صدف های لال می تند تار عنکبوت بر گوشِ ماهی ها و وال و از بخت شور به پیرامون در جذر و مد آب تاب می خورد تور سفید عروس های دریایی چین خورده و باژگون . حمید مشگی t.me/Hamidmoshgy #کافه_شعر_حمید_مشگی
Показать все...

اینستاگرام پزشکی
کانال پزشکی تلگرام
کانال شعر تلگرام
کانال موزیک تلگرام
آدرس سایت اصلی
یوتیوب دکتر مشگی
اینستاگرام شعر ، موسیقی و دکلمه ها
شاعر:#حمید_مشگی مترجم:#آلا_شریفیان (#آناهیدا) مست در تالار نمور شب از بوی شکوفه های بادام . می رقصد مدام                    کالبدم برکنگره های گچی و گنبد های دوار قرون . سرم بر بالشی از نازکای ابر . انگشتانم کرخت از خنکای پاییز . چشم که می بندم آسمان شعرم غزل می شود با رسم الخط رعد و جوهر باران . I'm besotted, In the damp hall of the night, With the scent of almond blossoms.                     My body Dances all the time On the Plastery crenations And the revolving domes of the centuries. My head is put On a soft and spongy pillow My fingers is numb In the coolness of autumn When I close my eyes . The sky of my poem Becomes a sonnet With orthography of thunder And ink of rain.  t.me/Hamidmoshgy
Показать все...
کافه شعر و ترانه حمید مشگی

اشعار ترانه ها دکلمه ها و موزیک دکتر حمید مشگی استفاده از اشعار و آهنگ ها به هر شکل چه به صورت کتبی ، کلامی ، شنیداری و ... بدون اجازه کتبی از حمید مشگی ممنوع بوده و قابل پیگرد قضایی می باشد . پیشنهادات و تماس @moshky

پیامدهایِ  اجتماعیِ  مخرّب و دردناکِ  تورّم و گرانی محمدباقر تاج الدین اگرچه تورم و گرانی از جمله موضوعات  اقتصادی اَند  و در حوزۀ اقتصاد مورد واکاوی قرار می گیرند اما واقعیت این است که به دلیل در هم تنیدگی نظام های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و تأثیرگذاری های این ها بر روی یکدیگر می توان از پیامدهای اجتماعی مخرّب و دردناکی که تورّم و گرانی برجای می گذارد نیز سخن گفت. در نوشتار حاضر به چند پیامد دردناک و تلخ تورّم و گرانی به شرح زیر اشاره می شود: 1.گسترش و عمق  فقر و محرومیت؛ به نظر می رسد که نخستین پیامد دردناکِ تورّم و گرانی گسترش و عمق فقر و محرومیت در بین گروه های مختلف اجتماعی باشد به گونه ای که بسیاری از این گروه ها آن چنان دچار فقر و محرومیت شده اند که توان تأمین هزینه های گوناگون زندگی خود را ندارند و چنین فقر و محرومیتی آنان را از طبقۀ متوسط به طبقة پایین افکنده است!! آشکار است که افزایش تعداد فقرا و محرومین در جامعه به تهدیدی همه جانبه تبدیل می شود و تمامی سرمایه های انسانی و اجتماعی را دچار فرسایش اساسی می کند!!   2.افزایش آسیب ها و مسائل اجتماعی؛ افزایش آسیب ها و مسائل گوناگونی چون: دزدی،  گدایی، خودکشی، خشونت، دعواهای خیابانی، تن فروشی، بیکاری، اعتیاد، طلاق، دستفروشی، کارتن خوابی و خیابان خوابی و چندین آسیب و مسأله ریز و درشت دیگر که تمام  جامعه را درگیر کرده است!! 3. افزایش حاشیه نشینی در کلان شهرها و شهرهای بزرگ؛ در چنین وضعیت دردناکی بسیاری از جمعیت مناطق  فقیر و محروم کشور برای دست یابی به شغل و درآمد و زندگی بهتر به طور عموم به شهرهای بزرگ و به ویژه کلان شهرها مهاجرت می کنند و به دلیل ناتوانی در خرید یا اجاره مسکن در این شهرها به ناچار در حاشیۀ شهرهای مورد نظر ساکن می شوند که این حاشیه نشینی مسائل و مشکلات فراوان را به دنبال دارد!! آمارها از حاشیه نشینی تعداد 20 میلیون نفر از جمعیت کشور حکایت می کنند!!  4.افزایش فرار نخبگان از کشور؛ در اثر افزایش تورم و گرانی و در نتیجه دشوار شدن زندگی در کشور بسیاری از نخبگان تصمیم به خروج از کشور گرفته و مطابق با آمارها و شواهد موجود بسیاری از پزشکان، پرستاران، استادان، کارآفرینان و حتی کارگران ماهر یا از کشور خارج شده و یا  تصمیم به خروج از کشور گرفته اند. 5.افزایش ناامیدی و بی انگیزگی؛ در فضای تورم و گرانی فزاینده هر روز بر میزان ناامیدی و بی انگیزگی شهروندان نیز  افزوده می شود چرا که بخش مهمی از سرمایه های انسانی و اقتصادی شان در معرض تباهی و نابودی قرار می گیرد. در چنین وضعیت اسف باری شهروندان هر چقدر کوشش می کنند کم تر به نتیجه می رسند و در نتیجه تمام توان و رمق شان تحلیل می رود و بدتر این که امید و انگیزه ای برای شان باقی نمانده است!!. 6.افزایش بیماری های  روانی؛ در اثر افزایش تورم و گرانی عموم  شهروندان به ویژه فقرا و محرومین جامعه برای رفع نیازهای ضروری دچار دغدغه ها و نگرانی های فزاینده ای شده و در معرض استرس و اضطراب همیشگی قرار می گیرند که نتیجۀ  این وضع دردناک افزایش بیماری های روانی است. 7.کاهش سطح سلامت جسمی،  روانی و اجتماعی؛ هنگامی که تورم و گرانی افزایش می یابد خودبخود بسیاری از شهروندان امکان رفع نیازهای ضروری خود را نداشته و در اثر کار زیاد و طاقت فرسا از یک سو و عدم برخورداری از فرصت های مناسب برای تقویت وضعیت جسمی و روانی شان سلامت شان از هر نظر به خطر می افتد. 8.کاهش کیفیت زندگی؛ کیفیت زندگی دارای شاخص های کمّی و کیفی فراوانی است که از درآمد کافی گرفته تا میزان کالری دریافتی مناسب،  ورزش، فراغت، شادی، آرامش، مسافرت، کیفیت روابط اجتماعی، برابری،  آزادی، سلامت جسمی و روانی را در بر می گیرد. بدون تردید تورم و گرانی تمام این شاخص های کیفیت زندگی را دچار نقصان کرده و افراد را در معرض زندگی بی کیفیت قرار می دهد. 
Показать все...
"فرار کن، همه چیز را فهمیدند" مارک تواین به شوخی و به طور ناشناس برای 12 فرد عالی رتبه تلگرافی با این مضمون ارسال کرد، صبح روز بعد تمام 12 نفر از شهر خارج شدن!
Показать все...
  باد مرغابی‌ ها را به ساحل می‌ریخت و گردباد ماهی‌ها را لوله کنان به آسمان می‌برد؛ معراج قطعی بود. از فرش به عرش رسیده‌ها از یاد برده بودند "ان‌‌الله لایحب کل مختال فخور" اینکه نمی‌توانند زمین بشکافند و آسمان را سقف و طول قامتشان هرگز به کوه‌ها نمی‌رسد . ماهی ها این ماهی های حاجی شده با آبشش های پر باد و فلس های تراشیده و سر های نخراشیده با تبختری عجیب دم تکان می‌دادند و از یاد برده بودند: "ولا تمش في‌الارض مرحـا" و هاله ی مهتابی دور شان از فرسخ‌ها آب پیدا بود و گله‌ گله ماهی با خود همراه داشتند و به مسلخ می‌بردند‌. کوسه ها هم شاد کام دم تکان می دادند . حمید مشگی #کافه_شعر_حمید_مشگی t.me/Hamidmoshgy
Показать все...
کافه شعر و ترانه حمید مشگی

اشعار ترانه ها دکلمه ها و موزیک دکتر حمید مشگی استفاده از اشعار و آهنگ ها به هر شکل چه به صورت کتبی ، کلامی ، شنیداری و ... بدون اجازه کتبی از حمید مشگی ممنوع بوده و قابل پیگرد قضایی می باشد . پیشنهادات و تماس @moshky

👍 1
سلام حمیدجان شعر اگه قابل تبیین باشه که اصلا شعر نیست شعر یه چیزی است مثل واسطه میان رویا و واقعیت. من نباید دقیقا در صدد پیدا کردن اون چیزی باشم که از ذهن تو گذشته. با هرمنوتیک متن، کشف و شهود می کنم تو خودت هم حتی بعد از انتشار شعرت، خودت هم واقف نباشی که در کلیات و جزئیات شعرت چی گذاشته. و شاید بگم حق نداری دیگری را مجبور کنی که هدف و نتیجه‌ی شعرت را به دیگری تحمیل کنی. یکی از علل دعواهای شاعر و نقاد اتفاقا همینه. همین‌جا نگاه کن من یکی دو تا مورد از مقدمه‌ی حرفم را می‌خواستم بگم اما فراموش کردم شاید بعد یادم و اما این توی اوایل قرن ۲۰ متهمانی را که دنبال‌شون می‌کردند عکس‌های روبرو و نیمرخ شون را می‌زدن به همه جای شهر تا اگه مردم پیداشون کردن تحویل پلیس بدن و جایزه بگیرن. و اما متهم اصلا خودشم نمی‌دونست این عکس مال اونه و با اونا راهی می‌شد که خودشو پیدا کنه. حتی تو نمی‌تونی به من بگی آخه این یه شعر عاشقانه بود و من توی یه عشقی رها شده بودم و از خود بی خود و دنبال ابژه‌ی عشقم سرگردان. در حالی که دیگه آبرو برام نمونده بود که و شهره‌ی آفاق شده بودم تو چه بخوای چه نخوای ذهن متن از سرتاپا سیاسیه. در موارد قبلی هم من دیده بودم از مدلول عکسایی که شعرت رو به اون سنجاق کرده بودم راضی نبودی اما گفتم که اون شعر دیگه مال توی تو نیست همون واله شدن در در خارج متن. واقعا نباید اعتنا کنی به حرف نقادایی که جار می‌زنن که این آقا خودش هم نمی دونه چی میگه ایم حسن شعرت هم هست. من شاعر نیستم یه نویسنده و تئوری پرداز در امر سیاسی‌ام. الان راجع به یه موضوع دارم می نویسم که به تازگی بهش دقیق شدم و چیزی کشف کردم که اولش کمی تلاش کردم شعرش کنم اما نشد. بعدها شاید بشه. وقتی شد، اون نوشته ها را دور می‌ریزم. شعر از نوشته دنیای بزرگتری داره نمی‌دونم کدوم نویسنده ی نامبروانی در ایران به یه کارگردان زبده گفته بود فلان چیز را من نوشتم شاملو شعرش کرد و تو فیلمش کن و اما اون دیوثای امنیتی تو را به اتهام سیاسی به خاطر حرفات تعقیب می‌کنن و تو تعجب می‌کنی که اصلا مسئله تو از اول عشق بوده. این هم تو شعرته و هم اون چیزی که من دارم تحلیلش می‌کنم. عشق خودش ممنوعه من اینو بارها نوشتم‌ عشق تو دهنی به مستبدین و جیره‌خوارهاس جدیدا در یه گروه که تو هم اشتباه کردی که از گروها اومدی بیرون و برنگشتی نوشته بودن که درسته هنر برای سیاست اعتباری نداره ولی چون همه چی بقول فمنیس‌ها سیاسیه، عشق بزرگ‌ترین مفهوم سیاسیه . درسته هنر برای هنره ولی این فقط فیلم هندی که اصلا در امر پوچ لونه داره. زندگی تو نه با تاریخ تولدت بلکه با تیک تاک تولد عشق شروع و تاریخ گذاری شده . از آنسو اصلا محتوی شعر فقط عشقه اما عشق بدون آزادی بردگی بیش نیست و میره سمت دلالی یا خایه‌مالی که وقتی سروده میشه نکبت و قارقاغ کلاغ بیش نیست (غار غار یادم رفت اینه یا اون می بینی اصلا اهمیتی نداره که غار غار باشه یا قارقار . وختی اشتباهی انشا کردی این یه امتیازه. برای همین میشه اونجایی که موندی غارغاره یا قارقار در شعر پست مدرن همینو می نویسی که غارغار نوشتم و اونقدر سرگردانم که خودت هر کدوم درسته اونو بنویس. ضمنا من اونقدر توان نداشتم بشم شاعر شاعر امه وقتی فلسفه‌ی سیاسی خودم را با کمترین کمک از فیلسوفای تارخ و جغرافیا تدوین کردم و دیدم به پست مدرنیستها شبیهه فقط بخاطر شناسنامه گرفتن این اسمو بکار بردم زیر شعرای تو هم اینو می‌نویسم برای اینه که با فلسفه ام همراستا می بینم . این در حالیه که حتی نوشتن این گزاره برای شعرت و کاپشن کردن به یه عکس ابلهانه و دور از خرد هست. مخصوصا اگه خودت بنویسی که شعر من پست مدرنه بقول ترکیه‌ی استانبول سن داها بیتدین یعنی تو دیگه تموم شدی و با نمره‌ی صفر در حوزه‌ی ادبیات از مدرسه اخراج شدی. باباچاهی تحلیل گر نامبروانی هست در شعر و کمی کمتر از اون در سرودن. اما خیلی بده شعر خودشو تحلیل کنه و بگه پست مدرنه شعر فراتاریخه وگرنه در تاریخ هم جاشو از دست میده ، اشکالی نداره که نوشته‌ی منو در تحلیل شعرت که بگم پست‌مدرنه و یکی از نشانه‌هاش اینه که جریان سیال ذهن هست یا هیچ گونه از سانسور درش اعمال نشده و... این متن تحلیلی من توی کانال بذاری ، بذار اما خودت تو مصاحبه ات نگو پست مدرنه. چرا از نیمه‌ی شعرت به پائین روی دیوار افتادی، برای اینکه دیوار ضد آزادیه چیزی که مثل تشنه‌ها در زندان دنبالش می‌گردی. یه دوست شاعر هم دارم به اسم جواد اهری پست مدرن نه بلکه شعر نو میگه و عاشق شاملو ئه خودش. اونقدر هم به تظاهر و آشکار سازی و تبلیغ کتاباش حساسه که احتمالا کتاباش باد خواهند کرد.
Показать все...