cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

❤ تکیه گاه امن ❤

رمان تکیه گاه امن #تکیه_گاه_امن ژانر:اربابی_روستایی #پارت گذاری_روزانه_۱الی ۲ پارت

Больше
Иран198 325Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
496
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

بچه ها من کرونا گرفتم حالم زیاد خوب نیست یک هفته دیگه کانال دوباره فعالیت میکنه
Показать все...
🌸 تکیه گاه امن 🌸 #part80 ارباب: من نمیتونم پیشنهاد تو رو قبول کنم مثل یه وا رفتم انتظار نداشتم که پیشنهادم و رد کنه دلارام : اونوقت چرا؟ ارباب : یادت نرفته که تو در ازای بدهی مادربزرگت اینجایی....و من دلیلی نمیبینم برای چیزی که برای منه دو بار پول پرداخت کنم بهم برخورد من زن خراب نبودم من جنس و کالا نبودم دلارام : من کالا نیستم .... اینکه شما خان هستید درست ولی اجازه ندارید با من مثل یه زن بدکاره حرف بزنید .... من حتی به حواست خودم پا به اینجا نذاشتم که الان منتش و بخواین سر من بذارید ارباب : برای چی انقدر دوست داری از اینجا بری؟ دلارام : میخوام برم برای خودم زندگی کنم.... میخوام برم به درسم ادامه بدم ... من دیگه کسی و ندارم که اینجا بخواد پابندم کنه .... این روستا برای من پراز خاطرات بد دوست دارم برم یه جایی که زندگیم و جور دیگه ای رقم بزنه ارباب : من برات پیشنهادی دارم که زندگیت جور دیگه ای رقم بخوره با کنجکاوی نگاهی به صورتش کردم دلارام : چه پیشنهادی ؟ و لحظه ای بد از پیشنهادی که بهم داد خون تو تنم یخ بست
Показать все...
پارت جدید گل گلیا🥰🥰
Показать все...
🌸 تکیه گاه امن 🌸 #part79 برای چند ثانیه بهم خیره شد ..... سری تکون داد ارباب:باشه بهش فکر میکنم اما قول نمیدم دلارام:باشه پس هر موقع شما جواب نهایی به من دادین منم وارد عمارت میشم و کار شمارو انجام میدم.... از جام بلند شدم .... با اجازه ای گفتم و از اتاق خارج شدم همین موقع که داشتم از پله ها میومدم پایین کلی دعا کردم که ارباب پیشنهاد من و قبول کنه فکرم خیلی درگیر بود ‌....برای همین تمام روز وخودم و سرگرم کار کردم تا این موضوع از یادم بره تا حدودی هم موفق بودم بعد از کلی کار روی مبل دراز کشیده بودم که یکی از خدمتکار ها من و صدا زد و گفت که ارباب کارم داره به سمت اتاق کار رفتم و بعد از در زدن وارد اتاق شدم با اشاره ی ارباب روی یکی از صندلی ها نشستم و چشمای کنجاوم و به ارباب دوختم ارباب :من خیلی درباره پیشنهاد تو فکر کردم و به این نتیجه رسیدم
Показать все...
بچه ها ازتون بابت این همه تاخیر عذر میخوام من این چند روزه مریض بودم اما قول میدم شب براتون پارت بنویسم
Показать все...
بهار آغازی نو برای زیبایی هاست آغازی تازه برای لبخند ها جهان غرق شادیست از شادی مردم ایران زمین در سال جدید برایتان آرامش و سلامتی را از خداوند منان آرزومندم سال جدید پر آرامش سفره هاتون پر برکت لبخندتون ماندگار و بهارتون زیبا سال ۱۴۰۰ بر همگی مبارک
Показать все...
پارت جدید تقدیم نگاه قشنگتون
Показать все...
🌸 تکیه گاه امن 🌸 #part78 ارباب: خوب فکراتو کردی.... دلارام :کامل نه ... اومده بودم ازتون یکسری سوال بپرسم ارباب: بپرس منتظرم دلارام: من وارد عمارت شهرام میشم کاری که شما ازمن خواسته بودین و انجام میدم به اینجای حرفم رسیدم مکثی کردم و به صورتش خیره شدم ..... منتظر نگاهم میکرد دلارام:این وسط چی به من میرسه ..... من قراره اونجا کلی خطر و به جون بخرم باید یه نفعی این وسط به من برسه یا نه ارباب پوزخندی زد و اون پوزخندش کم کم تبدیل به قهقهه شد بعد از مدتی ساکت شد ارباب:چی میخوای دلارام: یه خونه وسط روستا میخوام ..... ارباب:تو خونه میخوای چیکار دلارام: میخوام بعد از کمک کردن به شما .... کار توی عمارت و کنار بگذارم و برم تنهایی برای خودم زندگی کنم
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.