cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

✞دنیای وحشت✞

به نام حق و خالق جن.... کانالی برای دوستداران ژانر وحشت💀 اطلاعات: https://t.me/joinchat/aXzPDvPDvgpmYTE0

Больше
Иран219 825Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
400
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

پلیس اومد و در خونمو زد و بهم دستبند زدن چون بالا‌تنه ی یک جسد رو بدون دست و سر تو حیاط‌پشتی خونم پیدا کرده بودن.... فکر میکردم میبرنم دادگاه و به زودی قراره سرم رو از دست بدم. اما بعد،یک پا تو حیاط‌پشتی خونه همسایه بغلیم پیدا شد تو حیاط خونه همسایه روبه‌رویی یک بازو پیدا شد. از نبش کوچه چندتا انگشت پیدا کردن.. و یک کوچه اون ور تر یک جفت دست پیدا کردن! پلیس‌ها چاره ای جز آزاد کردنم نداشتن، چون تمام اعضای بدن جسد پخش شده بود و نمیشد فهمید مجرم کیه! خوشبختانه سرم رو از دست ندادم... اون پلیس‌ها هیچوقت فرصت چک کردن فریزرم رو پیدا نکردن!
Показать все...
Показать все...
هیس!

چراغ هارو خاموش کن...! شعمارو روشن... بیا و خودت بنویس برام... هرطوری که شد...! هرچیزی که نوشتی... هرطور عشقت کشید...!

#ارسالی ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ سلام این داستانی که الان میخوام براتون تعریف کنم مال ۴ ماه پیشه... من چهار ماه پیشه رفته بودم خونه داییم که شب رو اونجا بمونم خلاصه شب با دختر داییم کلی فیلم نگاه کردیم و خوراکی خوردیم و گفتیم و خندیدیم ساعت حدوداً ۴:۳۰ شب بود که تصمیم گرفتیم بخوابیم که صبح زود از خواب پا بشیم.... ساعت تقریبا ۴:۴۵بود که داشت خوابم می برد که صدای پرت شدن چیزی رو شنیدم انقدر خوابم میومد حوصله نداشتم چشامو باز کنم،سعی کردم‌ دوباره بخوابم‌ ولی نتونستم...وجود یکی رو کنار خودم حس میکردم... چشامو باز کردم‌ و چون روشکم خوابیده بودم فهمیدم که صدای چی بود ( البته یه جورایی ) اون لحظه ای که چشامو باز کردم یه کارتون دیدم که از پشت پرده که رو لبه پنجره بود افتاده بود...اونم دقیقا بالا سرم ،‌ فاصله من با پرده خیلی زیاد بود کارتونی که افتاده بود هم‌ کوچیک بود لبه ی پنجره هم پهن بود . کارتون هم جوری افتاده بود که انگار یکی اون رو پرت کرده همون لحظه ای که چشامو باز کرده بودم پرده تکون خورد انگار که چیزی رفت پشتش قایم شد . اون موقع ترسم پنج برابر شد و استرس گرفتم انگار که می دونستم قراره چی بشه . اینقدر ترسیده بودم که زبونم بند اومده بود و مثل اسکلت خشک شده بودم ( من هروقت که می ترسم اینجوری می شم ) می خواستم دختر داییم رو بیدار کنم ولی گفتم گناه داره ومن هم نباید برای یک چیز کوچیک خودمو ترسو نشون بدم چون من اصلا ترسو نبودم و اون شب واسه این ترسیده بودم چون که قبلا یه چیزایی دیده بودم مثل یه سایه سیاه که به سرعت برق و باد رد میشد ،یا بسته شدن در با اینکه هیچ بادی نبود و... خلاصه سعی کردم چشامو ببندم ولی نتونستم . همون موقع که می خواستم چشامو ببندم از پشت پنجره یه سایه دیدم. لرزون بلند شدم و رفت که ببینم چی بود چون اگه مطمئن نمی شدم‌چیه حتما تا صبح خوابم نمی برد . ما تو پذیرایی خوابیده بودیم چون که اتاق دختر داییم کولرش خراب شده بود . خونشون جوریه که وقتی از در وارد میشی یه راهرو داره آخر راهرو هم دوتا اتاق داشت که رو به روی هم بودن سمت چپ پذیرایی و سمت راست اتاق دختر داییم بعد راهرو هم یه سالن کوچیک بود سمت چپ آشپزخونه بود و سمت راست هم یه گلخونه بود اون گوشه سمت راست هم یه راهرو مربعی کوچیک می خورد . تو اون راهرو در روبرو اتاق داییم بود، در سمت چپ هم اتاق مادربزرگم،و در سمت راست حمام بود،وقتی اونجارو نگاه کردم چیز خواستی ندیدم،خیالم راحت شد ولی این راحتی خیال زیاد طول نکشید چون که یاد کارتون و اون سایه افتادم رفتم ببینم اون سایه چی بود. دری که به راهرو می خورد یکی از پنجره هاش شفاف بود و راحت می شد بیرون رو دید رفتم‌ از همون پنجره نگاه کردم باز هم اون سایه رو دیدم که رفت اونور بیشتر ترسیدم و احساس کردم که یکی بهم ذل زده رفتم سرجام دراز کشیدم و به دزدگیر خیره شدم چراغش هی خاموش روشن می شد خیلی ترسیده بودم چون دختر داییم قبل از این که بخوابه بهم گفته بود که اگه کسی از جلو دزدگیر رد بشه چراغش روشن میشه حتی اگه پرده تکون بخوره باز هم روشن میشه ولی اگه پرده تکون نخوره دیگه جای ترس داشت... به پرده نگاه کردم‌ ولی تکون نمی خورد سعی کردم دختر داییم رو بیدار کنم ولی خوابش سنگین بود و اگه بیدار میشد حالا حالا ها نمیتونست بخوابه دراز کشیدم و هی با خودم تکرار کردم که خیالاتی شدم...( ولی خودم می دونستم که خیالاتی نشدم) و چند بار بسم الله گفتم و دوباره به دزگیر خیره شدم که نمی دونم ساعت چند بود خوابم‌ برد...امیدوارم اون شب باز هم برام تکرار نشه @Panic323
Показать все...
#ارسالی #داستان_کوتاه ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ سلام... ما حدودا ۳ سال پیش با رفیقامون رفتیم به روستامون (مایون .. طرقبه تو مشهد ) شب بچه ها گفتن که بریم کوه .. (تو مایون یک ارامگاه هست به اسم ملاعلی) ماهم رفتیم اون سمت شب تاریک هوا اتیش درست کردیم و چای گذاشتیم یکی از بچه ها برگشت گفت بیاین یکی نور بندازه کنار اتیش عکس بگیریم اقا ما این عکس رو گرفتیم .. ده دقیقه بعدش گفتیم بیا عکس رو ببینیم عکس رو دیدم به کنار .. همه از یک سمت کوه به پایین فقط دوییدیم که اونجا نباشیم (تو عکس داخل اتیش یک سر بودش در حال سوختن ) هنوز اون صحنه جلوی چشممه ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ پ.ن:با اینکه خیلی تخیلی طور بود ولی دلم نیومد نزارم @Panic323
Показать все...
〽️ با آی ممبر به راحتی اعضای کانال خودرا بصورت(رایگان؛پولی) افزایش دهید! 👥 افزایش اعضای کانال و گروه شما 💎 دریافت ممبر واقعی و فعال 🎁 دریافت هدیه 10 الماس برای اولین ورود ⚡️ سریع، و بدون آفلاینی 💯 همین حالا رایگان امتحان کن👇👇 https://t.me/Iy_memberbot?start=1653519128
Показать все...
⚡️با جت ممبر به راحتی اعضا گروه و کانال خود را افزایش دهید. 🎊 افزایش ممبر کانال و گروه به صورت رایگان با بهترین سرعت و کیفیت ممبر 📊 سریع ترین ربات تکمیل سفارش در تلگرام با کاربران کاملا واقعی ⚖️ افزایش ممبر کاملا واقعی برای هر کانال یا گروه شما بصورت کاملا رایگان 💎 دارای چند بخش متنوع برای دریافت الماس رایگان و بهترین بالاترین پورسانت ها 👇🏻همین حالا رایگان امتحان کنید: https://t.me/GT_MemberRoBot?start=1653519128
Показать все...
فیلم Halloween🎃🧡 #هالووین پ.ن:هالووین مبارک💀👻🧟‍♂ 「❀」@Nutellachic
Показать все...
1.21 MB
2.34 MB
1.81 MB
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.