cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

"مکتوم"

پارت گذاری هر روز ساعت 6 عصر.

Больше
Иран129 025Фарси124 993Категория не указана
Рекламные посты
781
Подписчики
Нет данных24 часа
-107 дней
-3430 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

00:33
Видео недоступно
- بمون کنار من تو پیر شو!🥺♥️🖇
Показать все...
4.55 MB
Фото недоступно
به اصرار شما، امروز رو کل vipهای کانالام تخفیف گذاشتم❌❌❌ کانال vip مکتوم رو فقط و فقط امروز با قیمت 13هزار تومن میتونید صاحب بشید❌ فصل اول(الماس جادویی) رو فقط با قیمت 17هزار تومن میتونید صاحب بشید😍😍😍
Показать все...
« عشق یعنی » همون بغل کردنای چند ثانیه ای همون بوسه های یواشکی همون دیدنای پر از استرس عشق یعنی تپش قلب من موقع دیدن تــو :)
Показать все...
+ سیوش کن "Nepenthe" 🥺 - یعنی چی؟! +یعنی کسی که باعث میشه درد و غم رو فراموش کنی 🤍
Показать все...
#پارت244 #سلما_نویس #فصل_دو_الماس_جادویی مــــــکــــتـــ🌝ـــــــوم!-♥ به خونه رو به رو نگاه کرد و ناگهان گفت: - میدونستی پادشاه یه قصر داره؟ گیج شده نگاهش کردم و گفتم: - چی میگی؟ - اونا یه قصر دارن. اما فقط برای مهمونی‌ها و این چیزای رسمی و اینطور چیزا میرن اونجا. چون دوست دارن که خونشون و جایی که زندگی میکنن مثل بقیه‌ مَردم عادی باشه. - وای خدا... دارم گیج میشم.. -راتا جان عزیزم... برگشتی؟ با کی داشتی صحبت میکردی؟ با صدای المیرا مادر اصلان نگاهم و از خرگوش گرفتم. با چشم‌های نگران دم در وایساده بود و نگاهم میکرد. از جلوی در کنار رفت و گفت: - بیا داخل. سر تکون دادم و وارد خونه شدم. نگاهش به خرگوش توی دستم افتاد. مکثی کرد و چیزی نگفت. سمت اتاقم رفتم. خرگوش و روی تخت گذاشتم که گفت: - چقدر اینجا نرمه... خندیدم و گفتم: - گرسنه نیستی؟ - نه فقط خوابم میاد. نازش کردم و گفتم: - بخواب.
Показать все...
Repost from "بزهکار"
https://t.me/+TIfYgm9kU39lYmQ0 7 نفر عضو بشن یه پارت دیگه میزارم❌
Показать все...
شبیه من و تو کی میشه خب...
Показать все...
Haamim-Ki-Mishe-Man-320.mp37.48 MB
دوست دارم. اگه بهت گیر میدم. اگه اعصاب خوردیام واسه توعه. مطمعن باش هیچکس جز تو،تو زندگیم نیست. و من عاشقانه دوستت دارم🫀.
Показать все...
#پارت243 #سلما_نویس #فصل_دو_الماس_جادویی مــــــکــــتـــ🌝ـــــــوم!-♥ اخمی کردم و درحالی که یواش یواش راه میرفتم گفتم: - اونی که باید عصبانی باشه منم نه اون. من مثل یه زندانی‌ام که نباید هیچ جا بره نه اون. اون عوضی امروز روی من دست بلند کرد... منم ادمم! خسته میشم توی خونه. - اون فقط نگرانته. - تو چرا انقدر طرفش و میگیری؟ سرشو کج کرد و خیلی بامزه گفت: - اخه من میتونم نگرانیش و حس کنم. پوفی کشیدم و سر تکون دادم. مکث طولانی کردم و چند دقیقه بعد ازش پرسیدم: - اسمت چیه؟ - انجل. - دوست و رفیقی داری که مثل تو بتونن حرف بزنن؟ سرشو بالا پایین کرد و گفت: - همه حیوون‌ها میتونن حرف بزنن منتها کسی زبون اونارو نمیفهمه و صدای اونا رو نمیشنون. الانم که تو میتونی صدای منو بشنوی به خاطر اینه که طبیعت خواسته! اون هرکاری بخواد میتونه بکنه و هر نیرویی که بخواد و میتونه به من بده. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: - این طبیعت عجب چیز باحالیه... - اوهوم. - رسیدیم.
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.