6 612
Подписчики
-624 часа
-177 дней
-9230 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
گفتمش:
ـ «شیرینترین آواز چیست؟»
چشم غمگینش بهرویم خیره ماند،
قطرهقطره اشکش از مژگان چکید،
لرزه افتادش به گیسوی بلند،
زیر لب، غمناک خواند:
ـ «نالۀ زنجیرها بر دست من!»
گفتمش:
ـ «آنگه که از هم بگسلند...»
خندۀ تلخی به لب آورد و گفت:
ـ «آرزویی دلکش است، اما دریغ
بخت شورم ره برین امید بست!
و آن طلایی زورق خورشید را
صخرههای ساحل مغرب شکست.»
من بهخود لرزیدم از دردی که تلخ
در دل من با دل او میگریست.
گفتمش:
ـ «بنگر، درین دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی ست!»
سر به سوی آسمان برداشت،
گفت:
ـ «چشم هر اختر چراغ زورقیست،
لیکن این شب نیز دریاییست ژرف!
ای دریغا شبروان! کز نیمهراه
میکشد افسونِ شب در خوابشان.»
گفتمش:
ـ «فانوس ماه
میدهد از چشم بیداری نشان…»
گفت:
ـ «اما، در شبی اینگونه گُنگ
هیچ آوایی نمیآید بهگوش.»
گفتمش:
ـ «اما دل من میتپید.
گوش کُن اینک صدای پای دوست!»
گفت:
ـ «ای افسوس! در این دام مرگ
باز صید تازهای را میبرند،
این صدای پای اوست...»
گریهای افتاد در من بیامان.
در میان اشکها، پرسیدمش:
ـ «خوشترین لبخند چیست؟»
شعلهای در چشم تاریکش شکفت،
جوش خون در گونهاش آتش فشاند،
گفت:
ـ «لبخندی که عشق سربلند
وقت مُردن بر لبِ مردان نشاند!»
من ز جا برخاستم،
بوسیدمش.
- هوشنگ ابتهاج
Repost from آنائل
ببینمت تو کجایی که چهرهات باغی است
که از هزار پنجرۀ نور میوزد هر صبح،
و شانههای تو آنجا چه ابرهای سپیدی که بر بلندی آنها چه تاج چهره چه خورشیدی!
منی که دست ندارم چگونه کف بزنم!
به من بگو که کجا میروی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل میشوند وَ ما به گریه روی میآریم
و گریه به رو، کجا؟
Repost from N/a
«نمانده جای شکایت که در پی هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما»
«گاهی اوقات خونهی تاریکی هستم در دل جنگل و گاهی قایقی روان روی دریاچه و امروز هم بید مجنونی بودم در بهار»
Repost from N/a
اگر دیداری هم نباشد
حتی اگر لمسی هم نباشد
بی دلیل برای بعضی ها
همیشه جایی برای دلهایمان هست ...
- جمال ثریا