cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

💞دلاویز💞

گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا ، نه به عُقبی چون تو♥️ دارم همه دارم ، دگَرَم هیچ نباید ... ⁦❤️⁩ژانر: کل کل؛غیرتی؛صحنه دار؛عاشقانه⁦❤️ ⁦❤️⁩پایان خوش⁦❤️⁩ https://t.me/joinchat/AAAAAFUjw8HKgmKqX3oZEA

Больше
Иран156 735Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
757
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

پارت جدید 😍
Показать все...
🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #دلاویز #پارت_209 بدون اینکه حرفی بزنه زل زد به چشمام +رادنوش؟ حتی با شنیدن صدامم واکنش نشون نداد پوف کلافه کشیدم با صدای بلندی گفتم +چته بر بر داری منو نگاه می‌کنی آخه؟بنال ببینیم درد چیه عزیز من با شنیدن صدای بلندم تو جاش پرید و عصبی گفت _زهرمار،چته وحشی میشی؟ +یه ساعت نشستم که توضیح بدی چته اینقدر داغونی اما جنابعالی مثل بز زل زدی بهم یعدفعه از جاش بلند شد که با ترس خودمو رو مبل کشیدم عقب و نفس تو سینم حبس شد _اصلا نمیخام توضیح بدم بعدشم بی توجه بهم به سمت اتاق پا تند کرد و بعد از وارد شدن در و کوبید بهم، با کوبیدن در دستمو رو سینم گذاشتم و خاستم نفسمو بدم بیرون که دوباره در و باز کرد و سرشو آورد بیرون و حرصی گفت _بزم خودتی بهت زده از جام بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه که ناهار و بکشم اما با شنیدن صدای زنگ به سمت اف اف برگشتم 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺
Показать все...
.
Показать все...
جای پارت
Показать все...
💚صل الله علیک یا ابا عبدالله الحسین 💚 گاه معنای #حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم ناله میزد مادری با اشک "واویلا حسین" ناله میزد خواهری با اشک "واویلا حرم" *امشبۍ را شھ دین... در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع..💔😭 فرا رسیدن عاشورا حسینی به همه‌ی شما عزیزان تسلیت عرض می کنم🖤 آقا جان حضرت مهدی(عج) ما را در غم خود شریک بدانید ، و تسلیت ما را پذیرا باشید🏴💔 #عالم_برات_بمیره_حسین_جان
Показать все...
﷽ ❀ #عـباس_جـان هَمہ ‌ی #خیمہ بہ هَم #ریخت، چو از دور شنید دشمنان #هلهلہ ڪَردند، ڪہ #سـقا افتاد #یاصاحب_الزمان_عج #تاسوعای_حسینی 🖤
Показать все...
پارت جدید😍❤️
Показать все...
🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #دلاویز #پارت_208 آروم پتو رو از صورتش پایین کشید و ناراضی نگام کرد ::راس میگی!؟ ابروهام بالا انداختم و مطمئن گفتم +مامانا هیچوقت دروغ نمیگن چشماش برق زدن و دستاشو به نشونه اینکه میخاد بغلش کنم باز کرد و منم با خنده کشیدمش تو بغلم که صدای ماشین رادنوش و از حیاط شنیدم با چشمام به پنجره اشاره کردم و گفتم +بابات اومد جغله همونجوری که تو بغلم بود از پشت سرم دستاشو کوبید بهم و با خوشحالی گفت ::آخجون بابایی درحالی که پولاد‌ تو بغلم بود از روی تخت بلند شدم که پاهاشو دور شکم و کمرم پیچید و باهم از اتاق خارج شدیم با باز شدن در و وارد شدن رادنوش با لبخند به سمتش رفتیم ::بذارم زمین مامانی آروم گذاشتمش زمین که دویید به سمت رادنوش و باعث شد صدای اعتراضم بلند بشه اما بدون توجه خودشو پرت کرد تو بغل رادنوش +خسته نباشی لباساتو عوض کن بیا سرمیز ناهار حاضره آروم سرشو بلند کرد که متوجه چشمای سرخ و چهره کلافه ش شدم نگران به سمتش قدم تند کردم و بازوشو گرفتم +خوبی تو؟چی شده؟چرا بهم ریخته ای؟ آروم پولاد و روی زمین گذاشت _پولاد بابا برو تو اتاقت بازی کن با رفتن ناراضی پولاد به اتاق رادنوش هم به سمت مبلا رفت و نشست به منم اشاره کرد بشینم بعد از نشستنم کنارش با بیقراری پرسیدم +نمیخای بگی چیشده؟ 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺
Показать все...
🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #دلاویز #پارت_208 آروم پتو رو از صورتش پایین کشید و ناراضی نگام کرد ::راس میگی!؟ ابروهام بالا انداختم و مطمئن گفتم +مامانا هیچوقت دروغ نمیگن چشماش برق زدن و دستاشو به نشونه اینکه میخاد بغلش کنم باز کرد و منم با خنده کشیدمش تو بغلم که صدای ماشین رادنوش و از حیاط شنیدم با چشمام به پنجره اشاره کردم و گفتم +بابات اومد جغله همونجوری که تو بغلم بود از پشت سرم دستاشو کوبید بهم و با خوشحالی گفت ::آخجون بابایی درحالی که پولاد‌ تو بغلم بود از روی تخت بلند شدم که پاهاشو دور شکم و کمرم پیچید و باهم از اتاق خارج شدیم با باز شدن در و وارد شدن رادنوش با لبخند به سمتش رفتیم ::بذارم زمین مامانی آروم گذاشتمش زمین که دویید به سمت رادنوش و باعث شد صدای اعتراضم بلند بشه اما بدون توجه خودشو پرت کرد تو بغل رادنوش +خسته نباشی لباساتو عوض کن بیا سرمیز ناهار حاضره آروم سرشو بلند کرد که متوجه چشمای سرخ و چهره کلافه ش شدم نگران به سمتش قدم تند کردم و بازوشو گرفتم +خوبی تو؟چی شده؟چرا بهم ریخته ای؟ آروم پولاد و روی زمین گذاشت _پولاد بابا برو تو اتاقت بازی کن با رفتن ناراضی پولاد به اتاق رادنوش هم به سمت مبلا رفت و نشست به منم اشاره کرد بشینم بعد از نشستنم کنارش با بیقراری پرسیدم +نمیخای بگی چیشده؟ 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺
Показать все...
Фото недоступно
#محرم‌الحسین رَختِ‌اِحرام‌نَبَستہ‌هَمہ‌مُحرِم‌شُده‌ایم خودِمانیم‌سیاهـــےچہ‌بہ‌مامےآیَد! 🖤
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.