cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

𝑨𝒓𝒓𝒐𝒊𝒂|🖤🩸🪦|آرویا

- بلیط برگشت به نقطه آغازین هستی تا کاسته شود حسرت!🕸️ - هَشتمین‌قَلم! - بیتا. ═══════════════🥢🖤

Больше
Рекламные посты
384
Подписчики
-124 часа
+627 дней
+4830 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Repost from N/a
#عاشقانه_رئیس_کارمندی ✨ من آتش پشتیبان هستم🔥 کسی که نفوذ اقتصادی زیادش، زبان زده و اسمش هرجا بیاد یعنی اعتبار و درستی🤌🏼 اسمم داغ بود ولی خونسردی رفتارم، مرموز و غیرقابل فهم⚡️… اما سکوت و آرامشم تبدیل به عجز و فریاد شد وقتی اون دختر قلبمو از سینم در آورد، مال خودش کرد وَ بُرد🫀🩸 https://t.me/+Zh5MFrsGlxoyZGVk https://t.me/+Zh5MFrsGlxoyZGVk ‌عضوگیری رایگان رمان دلبرآتش برای Vip❌ تعداد محدوده و به زودی بسته میشه پس همین الان جوین شو⛔️ • ساعت ۱۹ پاک کن 🩵
Показать все...
Repost from N/a
#فندک رو روشن کرد و زیر دستش گرفت… داشت خودشو میسوزوند. _ آتش توروخدا بس کن… قربونت برم بده من اون فندکو… داری میسوزی مرگ من تمومش کن! از درد سوزش، رو پیشونیش دونه‌های درشت #عرق نشسته بود و دستش میلرزید. _ تا نگی اون شب کذایی بین تو و #پسرعموت چی گذشت، تمومش نمیکنم! هق زدم و دستمو جلو دهنم گرفتم. _ خواهش می‌کنم ازت آتش… _ خودمو جلوت #آتیش میزنم تا حالیت شه وقتی پای #حیثیتم وسطه، خواهش و پنهون‌کاری نکنی! ❤️‍🔥🔞❌ ‌ فهمیده قبل اینکه با زنش ازدواج کنه، پسر عموش تو اتاق آزار و اذیتش کرده⚠️ https://t.me/+Zh5MFrsGlxoyZGVk https://t.me/+Zh5MFrsGlxoyZGVk • ساعت ۱۵ پا کن 🩵
Показать все...
Repost from N/a
من اِلآی عاشق یه پسر بلوچ میشم و باهاش ازدواج میکنم اما اوایل ازدواجمون متوجه یکسری مخفیکاری‌هاش میشم و....❌❤️‍🔥 عشقی جنون وار و پر از خواستن که به جدایی میکشه و....❌🔞 https://t.me/+dKd2mr-9OtplYTZk https://t.me/+dKd2mr-9OtplYTZk
کانالش خصوصیه لینکش دو ساعت دیگه باطله❌👆
#عاشقانه #مافیایی #بدون_سانسور🔞 • ساعت ۲۰ پاک کن 🩵
Показать все...
  • Фото недоступно
  • Фото недоступно
═════════════════════ 🖤🥢| - آه و ناله های مردونه‌اش حین ساک زدن>> ═════════════════════ 💬𝑪𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔: https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1354001-mpWxhfT 🗂𝑨𝒏𝒔𝒘𝒆𝒓𝒔: https://t.me/+nyON1QU0I0dmYTQ0 ═════════════════════
Показать все...
❤‍🔥 2
،،𝐀𝐫𝐫𝐨𝐢𝐚. ،،𝐏𝐚𝐫𝐭𝟒𝟓. 🗒⥂𝐕𝐢𝐚𝐧𝐧𝐚 𝐋𝐮𝐜𝐡𝐞𝐬... ═════════════════════ 🖤🥢|آرامش افسانه است، ما زاده دردیم. ═════════════════════ با رسیدنمون به در اتاق با نفس نفس لب‌هام رو‌ از روی لب‌هاش جدا کردم که در رو باز کرد و داخل رفتیم. تنم رو‌ کیپ تنش کردم، خمار تو چشم‌هاش زل زدم و مشغول باز کردن دکمه‌های‌ پیراهنش شدم که با صدای دو رگه‌ای گفت: - این جاده‌ای که داری میری دور برگردون نداره ویانا، بکش عقب تا نتازیدم به تن و بدنت. گستاخانه انگشت اشاره‌ام رو روی خط‌های شکمش کشیدم و‌ گفتم: - منم قصد دور زدن از این جاده رو ندارم، اینجا ایستادم تا بهم بتازی دژانِ دادوان. لبم رو اغواگرانه به دندون گرفتم، دستم رو که هنوز روی شکمش بود سمت مردونگیش سُر دادم و گفتم: - شنیدم مردهای کُرد زیادی حشری‌ و وحشی‌ان، چرا خوی وحشیت رو نشونم نمیدی؟ تو یه حرکت ناگهانی من و به دیوار کوبید، پشت سرم ایستاد و مشغول باز کردن بند‌های لباسم شد و غرید: - جز صدای آه و ناله‌هات نمی‌خوام چیزی بشنوم دختر کوچولو، از الان به بعد هیچ اعتراضی وارد نیست. لحظه‌ای از لحن خشنش ته دلم خالی شد ولی با فکر کردن به اینکه تا چند دقیقه دیگه قرار بود زیر تن بزرگش باشم لای پام نبض زد. با شل شدن و افتادن لباس از تنم لبم رو گزیدم که موهام رو توی دستش گرفت، سرش رو توی گردنم فرو کرد و گفت: - حیف که اولین بارته وگرنه همینجا سرپایی یه جوری می‌زاشتم توت که صدای جیغت کل عمارت و برداره. "آه"ای از برخورد نفس‌هاش به گردنم کشیدم و چرخیدم، سمت تخت هولش دادم و بعد از نشستنش روی تخت دو زانو وسط پاهاش نشستم. دکمه و زیپ شلوارش رو باز کردم و دستم رو‌ از روی شورتش روی مردونگی‌ سفت شده‌اش گذاشتم، فشاری بهش دادم که با لذت سرش رو به عقب برد و شورتش و شلوارش رو باهم درآورد و حالا جفتمون لخت بودیم. انگشت شصتش رو‌ روی لب‌هام کشید و گفت: - خوب خیسش کن کوچولو اصلا دوست ندارم از لوبریکانت استفاده کنم. کفش‌هام رو که هنوز پام بود دراوردم، دست چپم رو‌ روی رون پاش گذاشتم و با دست راستم مردونگیش رو توی دستم گرفتم و لیسی به سرش زدم که "آه"ای کشید و خمار گفت: - از دفعه‌ی قبل وارد تر شدی خوشگله. بی‌حرف شروع کردم به جلو عقب کردن مردونگیش توی دهنم که دستش رو لایه موهام چنگ زد و با لذت خیره‌ام شد. ═════════════════════ 🔖⥂https://t.me/Nvlham
Показать все...
🔥 3
Repost from N/a
#پیام_ناشناس 👤 سلام ببخشید شما یه رمان تبلیغ کرده بودید که دختره اسمش اِل‌آی بود و عاشق یه پسر بلوچ شده بود و باهم دوست بودن؟!🥹 اما یهو بینشون خراب میشه و پسره میزاره میره... کلا یه رمان که اولاش ملایمو قشنگه بعد هیجانی میشه! رمانش هم پر از صحنه های عاشقانه اِل‌آی و هیرمان بود...❤️‍🔥 میشه دوباره لینکش و بزارید؟! #پاسخ 🗣 سلام عزیزم این رمان کاملا خصوصیه و لینکش هروز تغییر می‌کنه اما من امروز لینکش و واستون میزارم سریع عضو شید تا لینک باطل نشده 😊❤️👇 https://t.me/+dKd2mr-9OtplYTZk https://t.me/+dKd2mr-9OtplYTZk • ساعت ۱۵ پاک کن 🩵
Показать все...
Repost from N/a
دختره می‌خواد با بچه‌ش فرار کنه اما پدر بچه سر می‌رسه و...🙊🔞 https://t.me/+2E8tGidfwvc4Y2Q0 پسرم رو توی گهواره گذاشتم و گفتم: -داریم می‌ریم عزیزم، جایی که هیچ کس پیدامون نکنه. از اتاق که بیرون اومدم، ناگهان دستی گلوم رو گرفت و با کینه لب زد: -داشتی با پسر من کدوم گوری می‌رفتی؟ از ترس لرزیدم و لب زدم: -هی..هیچ...جا... نفسم رو تنگ کرد: -پاهات رو می‌شکنم تا فکر این غلطا به سرت نزنه... به گریه افتاده بودم که صدای بلند اردشیر ناجیم شد: -به زن من دست نزن بی‌شرف! نگاه هردومون سمتش چرخید که اسلحه‌ی توی دستش رو سمت برادرش نشونه گرفت و با صدای شلیک...💢💔 https://t.me/+2E8tGidfwvc4Y2Q0 • صبح پاک کن 🩵
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.