cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

از جنس طـلا / Tala

《بسم الله الرحمن الرحیم》 هرگونه کپی رمان ممنوع و پیگرد قانونی دارد . هر دو شب یکبار 2 پارت ! ارتباط با نویسنده: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1129363-SyMgDy6 چنل دوممون: @roman_asraw

Больше
Рекламные посты
9 295
Подписчики
-1224 часа
-917 дней
-50030 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

_من حامله ام! شوکه شده کمی نگاهم کرد و یهو پقی زد زیر خنده... _آی آی...آی دختر از این شگردای قدیمی هان؟که من حامله ام و بیا منو بگیر و بابام سرمو میبره و‌ اینا هان؟ ببین منو فکر کردی من هالوام؟منو چی فرض کردی؟نشستی برنامه ریختی دیدی هان سروشکلم خوبه ماشین زیر پام فلانه کارت نمایشگاه رو هم دیدی گفتی جانمی جانمی چه کیسی تور کردم هان؟خودمو میندازم بهش و خانمی میکنم آره؟ با صدای لرزون ناشی از بغض گفتم: _نه... _نه؟پس چی فکر کردی که اومدی اینجا؟ _من فقط میخوام بندازمش برای اینکارم نیاز به پول .. نذاشت حرفم رو کامل کنم تو صورتم بشکنی زد و گفت: _آ باریکلا همینه...همینو میخواستم بشنوم که پول میخوای! کیفم رو‌باز کردم بی بی چک و برگه سونوگرافی رو کوبیدم تو سینه اش _سواد که دارید بخونید. نگاهی به برگه سونوگرافی و بی بی چک کرد و پرتشون کرد روی میز وسط بین مبلمان چرم مشکی... _خب که چی؟گیرم که تو راست میگی اصلا از کجا معلوم بچه منه؟ _من تاحالا به جز تو با کسی نخوابیدم!! https://t.me/+kdxlbkpcz09lN2Vk https://t.me/+kdxlbkpcz09lN2Vk #توصیه_ادمین🫢♨ #محدودیت_اعضا❤‍🔥 صبح پاک
Показать все...
Repost from N/a
من آرزوام دختری که فکر می کردم سرگرد محمدی ،پسر سر به زیر محلو عاشق خودم کردم. اما طولی نکشید که اتفاقی متوجه شدم اون بود که برا رسیدن به اهدافش عمدا سر راه من قرارگرفت و منو عاشق خودش کرد. در حقیقت براش یه طعمه بودم ،تا به برادرم برسه و تو شغلش ترفیع درجه بگیره. با کارهایی که با من کرد. ضربه بدی خوردم ولی با خودم یه قرار گذاشتم همه تلاشمو بکنم تا دیوونه وار عاشقم بشه ‌حتی نتونه بدون من نفس بکشه بعدش داغم وبه دلش بزارم وهمین کارو کردم🔥 عاشقانه_پلیسی_هیجانی🤤🔞 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 • ساعت ۲۰ پاک کن 🩵
Показать все...
رِوُن مافیای دو رگه مسکو با اومدن یه دختر تخس 18 ساله هکر نابغه تو زندگیش تموم معادلاتشو بهم میزنه ❤️‍🔥 https://t.me/+7lqoOPVUrpUwMWY8 با هیجان بدون در زدن وارد اتاقش شد و تند تند شروع به حرف زدن کرد : واییییی رِوُن دیدی اون بادیگارد جدیدت چه هیکلی دارهههه؟؟؟ حرف میزد و نفهمید چجور با روانش بازی میکند! اتریسا : وایییییی بازوهاششششش..... رِوُن با یه قدم خودشو بهش رسوند و کوبیدش به دیوارو از لای دندون های چفت شده غرید : دهنتو میبندی یا ببندم؟؟؟ دخترک شکه گفت : چ..را؟؟ سکوتش را که دید دو هزاریش افتاد و با لجبازی گفت : حسودیت میشههه؟؟؟ درسته اون بازوهاش گندس و هیکلش جذ..... رِوُن خشن لب هاشو بوسید و اجازه حرف زدن بیشتر به دخترک شکه نداد.... ! ❌❤️‍🔥 ادامه 🤤👇🏻 https://t.me/+7lqoOPVUrpUwMWY8 7 پاک
Показать все...
کُدِ عِشق

به نام خدا 🌹 به قلم sv ادمین : @roman_Svvv پارت گذاری روزی 1 پارت بجز تعطیلات و جمعه ها کپی پیگرد قانونی داره 🚫

نفسای مرد از دیدن آتریسا توی اون لباس خواب کوتاه و خیره کننده تند شده بود و قفسه‌ی سینش به شدت بالا و پایین میشد، دخترک  که انگار حال اون رو فهمیده بود عمدا زبونی روی لبای سرخش کشید؛ رِوُن بی طاقت کمر دختر رو چنگ زد و دم گوشش حریص زمزمه کرد - امشب مال من باش، تمام و کمال و بدون هیچ نه آوردنی، پیچ و تاب تنت هوش از سرم پرونده جوجه بغلی...هرچی حد و مرزه رو میخوام بشکنم، اجازه میدی؟ با باز و بسته شدن چشمای آتریسا مرد بدون تعلل دست به زیر پیراهنش برد و با خشونت شروع به لمس ممنوعه‌های بدنش کرد... https://t.me/+7lqoOPVUrpUwMWY8 دختر کوچولوی لوندی دل یه آقای دورگه‌ی ایرانی-مسکویی رو برده و اون مرد با دیدن هیکل رو فرمش تاب نمیاره و...🤭🔞 ریشات هر دو بنر ساعت 5 پاک
Показать все...
Repost from N/a
من ارسلانم سرگرد سازمان امنیت واطلاعات کشور .با وجودیکه بخاطر شغلم تصمیم نداشتم با کسی وارد رابطه بشم اما ، دختر هم محله ایم دلمو برد و منو عاشق خودش کرد . اینقدر می خواستمش که حاضر بودم جونمم براش بدم . اما تو یه ماموریت فهمیدم برادرش سر کرده یکی از باندای قاچاقه . شک اینکه نکنه با نقشه برادرش با هام وارد رابطه شده دیوونم کرد وباوجود علاقه شدیدی که بهش داشتم از خودم روندمش . وقتی به خودم اومدم که فهمیدم توسط یکی از باندای خلاف دزدیده شده و داره شکنجه میشه تا مرز دیوونگی رفتم ودنبالش گشتم وبالاخره …… https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 بیا وببین چطور آتیش عشقی که بین این دو نفره ،سختی هایی که براشون بوجود میاد و آسون می کنه . هر ثانیه این رمان پر از هیجانه . راحت از کنارش رد نشو. هم عاشقانه ناب داره هم عبرت • ساعت ۱۵ پاک کن 🩵
Показать все...
اتریسا دختر نابغه ایرانی در گیر مافیای دورگه مسکو میشه چی میشه اگه رئیس مافیا مسکو دیونه یه دختربچه بشه؟ https://t.me/+7lqoOPVUrpUwMWY8 https://t.me/+7lqoOPVUrpUwMWY8 #توصیه_ادمین🫢♨ ریشات ساعت 15 پاک
Показать все...
چرا اینهمه لفت فرزندانم؟
Показать все...
😢 3 1🤓 1
part_168 🖤از جنس طـلا سعی کردم خودمو بی‌تفاوت نشون بدم ... _ یعنی اینکه آدم توی ۱۷ سال پدرش ازش هیچ خبری نگیره و به عشق و حالش برسه ، یکم زیادی سنگ دلانست نه ؟ چرا دو دقیقه ساکت نمیشد ؟ چرا زخمم رو تازه میکرد ؟ نه که با حرف هاش مخالف باشم ، اما با حرف‌هاش من رو هم آزار میداد من خودم تا الان بزور کنار اومده بودم ! لبم رو به دندون میگیرم تا خودمو به سکوت کردن ترغیب کنم اما قصد بیخیال شدن نداشت : _ حتی گربه ها هم ازش بیشتر بلدن پدری کنن از سر میز بلند شدم ، به اندازه کافی شنیده بودم ... _ چرا بلند شدی ؟ سمت خروجی راه افتادم : _ بهتره بیشتر از این خونوادم رو منتظر نذارم ! _ بگیر بشین ! @Gelareh_Text
Показать все...
8👍 6
Repost from N/a
پاهای ارزو را میون پاهای خودش قفل کرد؛ اختیاراز دست‌داده بود‌وآرز‌و‌ رو به‌سمت خودش کشید.🔥🔥 —بیا اینجا ببینم از چی فرار می کنی؟ آرزو با ناز گفت: اینطوری نکن ارسلان .ازت می ترسما... +اخه از چی من میترسی ؟تو که هنوز از من چیزی ندیدی ؟ترست مال بعده عشقم . ارزو نا خواسته چشمش به پایین افتاد که از زیر شلوار مشخص شده بود. هینی کشید و با خجالت سرش وبالا آورد ارسلان راست می گفت چیزی که پیدا بود واقعا ترس داشت. -آرزو دیگه تحمل ندارم. عزیز قرار خواستگاری رو گذاشت وا بده. آرزو بعد از کمی فکر با عشوه شروع به باز کردن دکمه‌های لباسش کرد و ارسلان با یه حرکت…🔥💦 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 • صبح پاک کن 🩵
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.