Spider!🕸🕷

کیا تی ام بکس و میشناسن؟🧸🎈

رویا دختری زیبا که بخاطر نجات پدرش مجبور به ازدواج اجباری میشه...❌ -من با ایلیا پسر استاد دانشگاه ام ازدواج کرده بودم که پدرم نجات پیدا کنه! اما طی اتفاق هایی عاشقش شدم...♨️ (تو دوران نامزدی به رویا تجاوز میکنه‼️) -اصلا باورم نمیشد ایلیا بهم تجاوز کرده بود من عاشقش شده بودم نمیتونستم نامزدی رو بهم بزنم از یه طرف عاشقش بودم و با تمام وجود دوستش داشتم از یه طرف بخاطر پدرش مجبوره تا اینکه⚠️ -با ایلیا ازدواج کردم اما دیگه هیچ حسی بهش نداشتم اون دخترونگی من رو گرفت و حالا ازش نفرت داشتم😏💔 یه روز که تو خونه تنها بودم صداهایی اومد خیلی ترسیده بودم دستمالی جلو صورتم میاد بیهوش میشم و ...❗️ (دختره رو میدزدن بهش میگن پدرت تو قمار تورو باخته😱 و پسره میخواد رویا رو مال خودش کنه کهه...!! # به_شدت_هیجانی🔥🤤 بمال رو دکمهای زیر بجوین چنلش غوغا کرده با رمانش🥴💯👇

あなたはいつも私の心の中にいて、最愛の人 تو همیشه توی ذهنم بودی بیبی!

Damn,your eyes:) لعنتی،چشات:)

کدومُ میخوای لاو؟🖤⛓

𝘓𝘰𝘰𝘬 𝘠𝘰𝘶𝘳 𝘛𝘪𝘵𝘴 𝘢𝘳𝘦 𝘵𝘢𝘭𝘬𝘪𝘯𝘨 𝘵𝘰 𝘮𝘦! نگاه کن ممه های تو دارن با من حرف میزنن

با تعدادی ک حسین گفته بود ۱۶تا نگهبانن حسین گفت ۶تاش با من ۱۰تا میمونه ی سنگ پرت کردم اون سمت دوتا نگهبان اومد اونور دوتا تیر بیهوش کننده نزدم رفتم سراغ بعدی ک یهو یکی از پشت زد تو سرم بیهوش شدم 🕷🕷🕷🕸🕸🕸🕸 چشمامو ک باز کردم با دست و پای بسته روبه رو همون مرده ک قرار بود با دستای خودم بمیره رو به روم بود خندیدم و گفتم باید شکر کنی الان زنده ایی اوند جلو ی دونه خوابوند تو دهنم گفت بهت میگم خدا رو شکر یعنی چی هرزه بدبخت فقط با دهن پر خون خندیدم بهش باعث میشد بیشتر عصبی بشه رو به نگباناشش کرد و گفت ببرید زندان نامرعی من رو بلند کردن و گذاشتن تو ماشین میدونستم قراره کجا برم برای همین هیچ کاری نکردم بعد چهار ساعت دقیقا رسیدیم من رو مثل وحشیا اوردن پایین نگهبانان زندان اومد من رو بردن تو و انداختمن تو ی سلول به زنانی تو ار سلول نگاه کردم همه یا زخمی یا لباس ها پاره یا لخت بودن نشستم ی گوشه میدونستم اینجا اخر خطه زندگی تموم بود!

هرچیم که بشه باز اون تش مال منه.

من میگم دوستت دارم، اون میشنوه می‌تونی برینی تو زندگیم و بری.