دِرَنـــگ
از هرچه میبینیم بهسادگی نگذریم؛ گاهی کمی دِرَنگ کنیم و به تماشا بنشینیم. راه ارتباط: @k1samani https://www.instagram.com/k1_samani https://x.com/k1samani https://www.clubhouse.com/@k1samani
Больше1 524
Подписчики
-324 часа
-87 дней
-2030 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
🔷 دانشمند همچون شورشی
دانشمند همچون شورشی عنوان کتابی است از فریمن دایسون¹. مجموعهٔ کارهای دایسون در فیزیک و ریاضیات طیف وسیعی را تشکیل میدهد، از نظریهٔ اعداد و نظریهٔ ماتریسهای تصادفی گرفته تا نظریهٔ میدانهای کوانتمی و اخترفیزیک. این کتاب شامل ۲۹ جستار در موضوعات مختلف است. عنوان کتاب از عنوان فصل اول آن گرفته شده که در واقع متن پیادهشدهٔ سخنرانیایاست که دایسون در سال ۱۹۹۲ در افتتاحیهٔ همایشی در فلسفهٔ علم ارائه کرد. بخش اعظم آن همایش و همچنین سخنرانی دایسون دربارهٔ فروکاستگرایی بود.
پیشگفتار کتاب با توصیف دایسون از بنجامین فرانکلین آغاز میشود:
بنجامین فرانکلین بهتر از هر کس دیگری ویژگیهای یک دانشمند بزرگ و یک شورشی بزرگ را با هم تلفیق کرد. بهعنوان دانشمند، بدون تحصیلات رسمی یا ثروت موروثی، اشراف تحصیلکردهٔ اروپا را در بازی خودشان شکست داد. پیروزی فرانکلین بهعنوان شورشی حاصل این واقعیت بود که شورش او نه ناگهانی و از سر هوس، که نتیجهٔ سالهای متمادی تفکر دقیق بود. فرانکلین تنها زمانی شورشی شد که تشخیص داد زمان آن فرارسیده و هزینههایش قابل قبول است. بهعنوان یک شورشی محافظهکار باقی ماند، با این هدف که نظم مستقر جامعه را نه تخریب بلکه تا حد امکان حفظ کند. شورشی که فرانکلین تجسماش بود، شورشی اندیشیده بود که بیش از آنکه ناشی از شور و نفرت باشد، ناشی از عقلانیت و محاسبهگری بود [1]. دایسون کتاب را به لرد اریک جیمز، معلم شیمی دبیرستانش، تقدیم کرده است و او را نیز مانند بنجامین فرانکلین دانشمند و شورشی میداند، زیرا هدف او نیز همچون فرانکلین ساختن جامعهای جدید بود، نه تخریب جامعهٔ قدیمی. جیمز خود را در قالب روشهای آموزشی مرسوم محصور نمیکرد و مثلاً گاهی سر کلاس شیمی اشعاری از اودن، سیسیل دی لوئیس و دیگران را هم قرائت میکرد. جیمز در عین شورشی بودن به ارزش سنتها نیز واقف بود و آنقدر بزرگ بود که بتواند هر دو سوی تصویر را ببیند. دانشمندان شورشی، آنگونه که دایسون توصیف میکند، سخت مورد نیاز جامعهٔ امروز ما نیز هستند. کسانی که بتوانند عقلانیت را با جرئت و عزم تغییر و اصلاح در هم آمیزند و بدون تخریب هر آنچه هست بناهای ماندگار بسازند. بیایید این یادداشت را با جملات پایانی نخستین جستار کتاب به پایان بریم:
پیام من این است که علم فعالیتی انسانی است و بهترین راه درک آن درک تکتک انسانهایی است که به آن میپردازند. علم شکلی از هنر است نه روشی فلسفی. پیشرفتهای بزرگ در علم معمولاً نتیجهٔ ابزارهای جدیدند، نه آموزههای جدید. وقتی سعی میکنیم علم را به یک دیدگاه فلسفی خاص مثل فروکاستگرایی محدود کنیم، داریم کاری شبیه پروکروستس انجام میدهیم که پاهای مهمانهایی را که قدشان بلندتر از طول تخت بود قطع میکرد. علم زمانی به بهترین شکل شکوفا میشود که آزادانه از همهٔ ابزارهای در اختیارش استفاده کند، رها از پیشداوریهایی دربارهٔ اینکه علم چه باید باشد. هر ابزار جدید به کشفیات جدید و نامنتظره میانجامد زیرا تخیل طبیعت از تخیل ما غنیتر است [1].ــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. Freeman Dyson (1923-2020). [1] Freeman Dyson, 'The Scientist as Rebel', (NYREV, Inc. 2006). @k1samani_channel
👍 28
🔷 دین و اخلاق
استیون واینبرگ¹ (فیزیکدان و یکی ازبرندگان جایزهٔ نوبل فیزیک در سال ۱۹۷۹) میگوید:
با دین یا بی دین، آدمهای خوب کارهای خوب میکنند و آدمهای بد کارهای بد میکنند. اما اینکه آدمهای خوب کار بد انجام دهند نیاز به دین دارد.فریمن دایسون² (ریاضیفیزیکدان) در نقد این نظر واینبرگ میگوید:
اظهارات واینبرگ تا اینجا درست است ولی همهٔ حقیقت نیست. برای این که کامل شود باید این بند را هم به آن بیفزاییم: «و برای این که آدمهای بد کار خوب بکنند هم نیاز به دین هست» [1].شما با کدامیک موافقید، واینبرگ یا دایسون؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. Steven Weinberg (1933-2021). 2. Freeman Dyson (1923-2020). [1] Freeman Dyson, 'The Scientist as Rebel', (NYREV, Inc. 2006). @k1samani_channel
👍 28🤔 17👎 3😡 1
🔷 احتمال
... یک بار در یک سخنرانی عمومی، داشت سعی میکرد بگوید که چرا نباید برای تأیید یک نظر از همان دادههایی استفاده کرد که منجر به خود آن نظر شدهاست. در حالی که ظاهراً داشت از مطلب دور میافتاد، حرف را به پلاک نمرهٔ ماشینها کشاند: «میدانید، امشب چیز خیلی عجیبی برایم اتفاق افتاد. وقتی داشتم میآمدم اینجا برای سخنرانی، از در محوطهٔ پارکینگ وارد شدم. باور نمیکنید اگر بگویم چه اتفاقی افتاد. ماشینی دیدم که پلاکش ARW357 بود. تصورش را بکنید، از میان میلیونها پلاکی که در این ایالت هست، چقدر احتمال داشته که من امشب درست همین پلاک بخصوص را ببینم؟ واقعاً که حیرتانگیز است!» [۱].فاینمن معلم بینظیری بود. در این مثال علاوه بر نکتهٔ اصلی مورد نظرش (این که چرا نباید برای تأیید یک نظر از همان دادههایی استفاده کرد که منجر به خود آن نظر شدهاست)، این را هم به مخاطب یادآوری میکند که هر روز هزاران اتفاق برای هر کسی رخ میدهد که احتمال رخ دادن هر کدامشان خیلی خیلی کم است. برای همهٔ آنها نباید در پی علت بود. آیا معنای این حرف این است که برای هیچ رویدادی نباید دنبال علت بود؟ هرگز! ولی اگر بهدنبال توضیحی علمی برای رویدادی هستید که احتمال وقوعش کم است نیاز به دادههای دیگری بهجز همان دادههایی دارید که شما را به این نظر رسانده که آن رویداد آنقدر غریب و نامحتمل است که حتماً باید دلیل خاصی (مثلاً کاسهای زیر نیمکاسه) برای رخ دادنش وجود داشته باشد. [۱] ریچارد فاینمن، شش قطعهٔ آسان، ترجمهٔ محمدرضا بهاری (نشر هرمس ۱۳۸۷). @k1samani_channel
👍 45👎 2😡 1
🔷 واقعیت وابسته به مدل
استفن هاؤکینگ در بخشی از کتاب طرح بزرگ¹ از مفهومی به اسم «واقعگرایی وابسته به مدل²» نام میبرد و برای توضیح آن ماهی قرمزی را مثال میزند که درون یک تُنگ بلوری زندگی میکند. این ماهی جهان را چگونه میبیند؟ آیا از درون تُنگ میشود جهان را همانگونه که هست دید؟ تصویری که ماهی از جهان بیرون میبیند با آنچه ما میبینیم متفاوت است. ولی آیا ما که بیرون از تُنگ هستیم میتوانیم مطمئن باشیم که جهان را همانگونه که هست میبینیم؟ آیا امکان ندارد که ما هم درون یک تُنگ بلوری بزرگتر باشیم و آنچه میبینیم فقط تصویر کجومعوجی از واقعیت باشد؟
آنچه میبینیم به طرز نگاه ما و ابزار و مقیاس مشاهدهٔ ما بستگی دارد. و اگر بخواهیم توضیحی علمی برای مشاهداتمان ارائه کنیم، این توضیح نیز در چارچوب یک مدل است و بنابراین توضیح علمی ما نیز محدود به آن مدل و درک ما از واقعیت درکی در چارچوب آن مدل خواهد بود. این آن چیزی است که هاؤکینگ واقعگرایی وابسته به مدل مینامد. حتی تعریف واقعیت³ نیز وابسته به مدل است. مثلاً واقعیت مکانیک کلاسیک با واقعیت مکانیک کوانتمی متفاوت است.
این موضوع فقط به نظریات علمی مربوط نمیشود. ما در زندگی روزمرهمان نیز هنگام مشاهدهٔ رویدادها و پدیدههای اطراف خود خواسته یا ناخواسته مدلسازی میکنیم و درک و تفسیری که از مشاهداتمان داریم در چارچوب آن مدل است. آیا تاکنون به مواردی برنخوردهاید که دو نفر علیرغم توافق بر سر دادهها و مشاهدات، در نتیجهگیری و تحلیل و پیشبینی رویدادها بهکلی متفاوت باشند؟ در این روزهای نزدیک به انتخابات حتماً شاهد چنین مواردی بودهاید. بخشی از دلیل این اتفاق را باید در تفاوت مدلهایی جستوجو کرد که آدمها دنیای اطرافشان را از دریچهٔ آنها مینگرند.
اگر بتوانیم جهان را از چشم دیگران یا از دریچهٔ مدل دیگران ببینیم، هم خودمان با جنبههای دیگری از واقعیت آشنا میشویم و هم از موضع و دیدگاه دیگران کمتر تعجب میکنیم. ولی واقعیت این است که این کار بههیچوجه ساده نیست. (آیا همین واقعیت، واقعیتی وابسته به مدل نیست؟)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. Stephen Hawking and Leonard Mlodinow, "The Grand Design", (Bantam books 2010).
2. model-dependent realism
3. reality
@k1samani_channel
👍 49😡 1
Repost from کانال گروه مطالعات منطق
Фото недоступноПоказать в Telegram
هو الحکیم
گروه مطالعات منطق خانه حکمت برگزار میکند:
دورهٔ آموزشی:
#فروکاستگرایی_کلگرایی_و_پیچیدگی
💫با تدریس: #دکتر_کیوان_آقابابایی_سامانی
📆از ۱۴ تیر، پنجشنبهها
🕒ساعت ١١ صبح
این دوره همزمان به دو صورت حضوری و مجازی برگزار میشود.
📲شماره تماس جهت ثبت نام 09367942387
#خانه_حکمت
@khaneHekmat
👍 37
🔷 واژگان ارتباطات علم
علم یک فرایند جمعی است. ارتباطات علم هم فرایندی جمعی است. توسعه، پیشرفت و اثربخشی هر فرایند جمعی در گرو تعامل، همکاری و گفتوگو میان اعضایی است که هر یک بهنوعی در آن مشارکت دارند. گفتوگو نیاز به واژه دارد؛ واژههایی که گفتوگوکنندگان بر سر معنای آنها به توافق رسیده باشند. توافق بر سر واژگان در هر حوزهٔ تخصصی، مثلاً فیزیک یا ریاضی، سادهتر از حوزههای عمومی است، زیرا تعداد کاربران واژههای تخصصی کمتر است و تعریف دقیق معنای واژه سادهتر است. در چنین مواردی حتی ممکن است معنای تخصصی یک واژه با برداشت عام از آن واژه متفاوت باشد ولی این تفاوت اشکالی در کاربرد تخصصی آن ایجاد نمیکند. مثلاً معنایی که کلمهٔ «نیرو» در فیزیک دارد با معنای آن در ترکیب «وزارت نیرو» متفاوت است ولی این تفاوت مشکلی برای یک دانشجوی فیزیک که دارد کتاب مکانیک تحلیلی میخواند ایجاد نمیکند.
ارتباطات علم از این نظر متفاوت است، زیرا اصولاً (بخشی از) هدف آن ایجاد ارتباط میان متخصصان و غیرمتخصصان است. با تأسف باید گفت در این حوزه نهتنها توافقی بر سر بیشتر واژگانی که بهکار میرود وجود ندارد بلکه حتی درک یکسانی هم از معنای واژهها وجود ندارد. این البته فقط به وجود معادلهای فارسی مناسب برای واژههای انگلیسی مربوط نمیشود. در مواردی حتی واژههای انگلیسی هم در معنای درستشان بهکار نمیروند (مثلاً کافی است نگاهی به کاربردهای misinformation و disinformation و معادلهای فارسی متنوع این دو واژه بیندازید).
ارتباطات علم ماهیتاً میانرشتهای است و به همین دلیل توافق بر سر واژگان آن هم نیاز به همکاری حوزههای مختلف علم دارد. شاید همکاری انجمنهای علمی فراگیر مانند فیزیک، ریاضی و شیمی بتواند در این زمینه راهگشا باشد. مثلاً میتوان بستری مجازی مانند یک وبسایت بههمین منظور ایجاد کرد و کوشید تا بهتدریج مرجعی برای کاربران بهویژه رسانههای همگانی و پرمخاطب شود. در این کار هم باید به انتخاب معادلهای فارسی مناسب توجه کرد و هم به درک درست معنای واژههای فرنگی. بهعنوان نمونهای از یک بستر مجازی خوشساخت شامل تعریف و شرح واژهها همراه با ارجاعهای مفید نگاهی به این وبسایت بیندازید:
https://scicommlexicon.com
شاید یک نقطهٔ شروع خوب پیدا کردن جایگزینی برای «ارتباطات علم» باشد. این ترکیب اگرچه معادل مناسبی برای science communication به نظر میرسد ولی امکانی برای ترجمهٔ هماهنگ ترکیبهایی مانند science communicator و communicating science که بهوفور در متون انگلیسیزبان بهکار میروند فراهم نمیکند.
@k1samani_channel
A Visual Science Communication Glossary
👍 24
🔷 موسیقی، فیزیک و مغز
موسیقی از دید فیزیکدان و با نگاهی فروکاستگرایانه چیزی جز آمیزهای از امواج صوتی نیست.
هنرمند و موسیقیدان البته چنین نگاهی را برنمیتابد و موسیقی را هنری والا و نمایانگر ذوق و احساس و تجلی روح انسان میداند و زبان مشترکی برای برانگیختن و انتقال احساسات میان انسانها.
برای متخصص علوم اعصاب احتمالاً پردازش اطلاعاتی که مغز بهواسطهٔ گوش از امواج صوتی دریافت میکند و تبدیل آنها به ویژگیهایی مشخص و نهایتاً نحوهٔ درک و تفسیر مغز از موسیقی و تأثیر موسیقی بر ساختار شبکهٔ عصبی مغز اهمیت بیشتری دارد.
حالا اگر فیزیکپیشهای پیدا شود که آواز ایرانی را نیکو بخواند، دستی بر ساز داشته باشد و کارهای پژوهشیاش در زمینهٔ علوم اعصاب از دیدگاه سامانههای پیچیده باشد، میتواند هر سه دیدگاه بالا را تلفیق کند و مجموعهگفتارهایی تهیه کند که در نوع خود جذاب و منحصربهفرد است.
دکتر علیرضا ولیزاده، استاد فیزیک دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایهٔ زنجان، چنین گفتارهایی را تهیه کرده و در کانال یوتیوباش در دسترس قرار داده است. این مجموعه، با زمان تقریبی هر کدام حدوداً پانزده دقیقه، شامل مباحث متنوعی است با بیانی ساده و قابل فهم که برای طیف وسیعی از مخاطبان نکات آموزنده، جالب و تازهای دارد.
عناوین ده گفتار اول:
۱. گشایش و نگاهی به مفاهیم بنیادی فواصل موسیقی
۲. تولید فواصل موسیقی توسط سازهای موسیقی
۳.نظام هفتنُتی و گام اصلی
۴. نظام فواصل و چالش فیثاغورث
۵. بازچینش پردهها و نیمپردهها و گام مینور
۶. فواصل (درجات) و گام در موسیقی ایرانی
۷. ساختار هارمونیک نوای موسیقایی و رنگ صدا
۸. اندام صوتی انسان و تولید صدای هارمونیک توسط انسان
۹. تحلیل فرکانسی صوت توسط گوش درونی
۱۰. شمهای از مبانی ادارک صوت و یادگیری در مغز
@k1samani_channel
👍 61🤔 1
پست موقت:
🔷 نقدی بر یک یادداشت
پیتر هیگز فیزیکدان بریتانیایی و برندهٔ جایزهٔ نوبل فیزیک در سال ۲۰۱۳، هشتم آوریل امسال درگذشت. طبیعتاً خبر درگذشت چنین کسانی بازتاب زیادی مییابد. بهعنوان مثال انجمن فیزیک ایران در تاریخ دهم آوریل این خبر را در وبسایت و کانال تلگرامش منتشر کرد.
دکتر محمد طبیبیان نیز در کانال تلگرامش یادداشتی مرتبط با خبر درگذشت هیگز منتشر کرد.
در این نوشته میخواهم در نقد یادداشت آقای دکتر طبیبیان به چند نکته اشاره کنم.
آقای دکتر طبیبیان اقتصاددان است و طبیعتاً انتظار نمیرود که از جزئیات نظریههای فیزیکی اطلاع کامل داشته باشد ولی همینجا این سؤال پیش میآید که چرا کسی بدون اطلاع دقیق یادداشتی منتشر میکند که عمدتاً جنبهٔ ترویجی دارد. البته علیالاصول هیچکس نمیتواند کسی را از چنین کاری منع کند ولی از دانشگاهیان انتظار میرود که دقت علمی را فدای ترویج علم نکنند و اگر میخواهند در مورد موضوعی که در آن تخصص ندارند چیزی بنویسند، دستکم پیش از انتشار مطلب خود نظر یکی دو متخصص را جویا شوند.
دیدن این یادداشت پرسش دیگری را هم بهطور ناخودآگاه پیش میکشد. دانیل کانمن، برندهٔ نوبل اقتصاد ۲۰۰۲ حدود ده روز پیش از هیگز درگذشت. دکتر طبیبیان بسیار کوتاه و فقط در چند خط به این خبر پرداختند که آن هم فقط معرفی کتابی از کانمن بود، درحالیکه انتظار میرفت در این مورد یادداشت مبسوطتری با اشاره به جنبههای مهم دستاوردهای کانمن بنویسند.
بپردازیم به خود یادداشت و نقدهای وارد بر آن:
۱. در یادداشت از بُسون هیگز نام برده شده است:
در خبر ها بود که کاشف هیگز بُسون در سن ۹۴ سالگی درگذشت.در همهٔ متون فیزیک فارسی از کلمهٔ «بوزون» بهعنوان معادل Boson استفاده میشود نه «بُسون». دلیلی برای تغییر این معادل جاافتاده و آشنا وجود ندارد. ۲. گفتهاند:
برای اولین بار دلیل این که چرا ماده از جرم و وزن برخوردار است مشخص شد.هیگز سازوکاری برای جرمدار شدن ذرات بنیادی پیشنهاد کرد. این موضوع ربطی به وزن ندارد. وزن یک جسم نیروی گرانش وارد بر آن است و نهتنها به جرم جسم که به مکان آن هم بستگی دارد. ۳. گفتهاند:
هیگز در جستجوی پاسخ به این پرسش که ماده چگونه خلق شده است، در سال های دهه ۱۹۶۰ یعنی بیش از پنجاه سال پیش از طریق محاسبات ریاضی به وجود این ذره پی برد.هیگز سازوکاری برای جرمدار شدن ذرات بنیادی پیشنهاد داد که به نام سازوکار (مکانیسم) هیگز شناخته میشود. این سازوکار وجود ذرهای را پیشبینی میکند که به نام بوزون هیگز شناخته میشود. این تعبیر که هیگز به وجود این ذره پی برد تعبیر درستی نیست. بین پیشبینی یا پیشنهاد و پیبردن فرق بسیاری هست. ۴. گفتهاند:
به این نحو آنچه با الگوی ریاضی ثابت شد بعد از حدود پنجاه سال در شرایط آزمایشگاهی بی سابقه مشاهده و عملاً اثبات گردید.چیزی با الگوی ریاضی ثابت نشد. اصولاً تعبیر ثابت شدن (یا اثبات شدن در شرایط آزمایشگاهی) تعبیر درستی نیست. فیزیکپیشه برای توضیح پدیدههای طبیعی مدل ارائه میکند. مدل باید سازگاری ریاضی و منطقی داشته باشد ولی این به معنای اثبات چیزی نیست. مدلهای ارائهشده به محک آزمایش میخورند و «تایید» میشوند، نه «اثبات». شاید برخی از خوانندگان محترم موارد فوق را چندان مهم ندانند که نیاز به انتشار عمومی داشته باشد. به چند دلیل تصمیم به انتشار عمومی این نقد گرفتم. نخست آن که راهی برای دسترسی مستقیم به آقای دکتر طبیبیان نداشتم و امیدوارم کسی بتواند این نقد را به دست ایشان برساند. دوم آن که ایشان یادداشت خود را در فضای عمومی منتشر کرده بودند و فکر کردم انتشار عمومی این نقد میتواند از برخی برداشتهای اشتباه کسانی که یادداشت ایشان را خواندهاند جلوگیری کند. سوم آنکه بهنظرم دانشگاهیان باید نقد یکدیگر را بخشی از وظایف خود بدانند. نقد نشانهٔ احترام است. @k1samani_channel
👍 94👎 1
🔷 انحصار و انزوا
▪️بریدهای از کتابِ
دریای ایمان
دان کیوپیت،
ترجمهٔ حسن کامشاد،
(طرح نو، ۱۳۷۶).
میان دعوی حقانیت کامل و انحصاریِ یک مذهب و گرایش آن به تفکیک و محبوس ساختن پیروان خود در دنیایی سربهمُهر، پیوند آشکاری وجود دارد. این دو جنبهٔ دین همواره مؤید یکدیگرند. ایمان پرشور دینی معمولاً انسان را در خردهفرهنگی متشکل از افراد همفکر به بند میاندازد. در محدودهٔ این جهانْ حقانیت ایمانها بدیهی و بیچونوچرا مینماید، و چنان واضح و هویدا که اساساً بهندرت حرفش پیش میآید.
اینگونه رضا و قبول ضمنیْ محیطی نیرومند و متمایز پدید میآورد و بیگانگان اهل شک و پرسشهای ناراحتکنندهٔ آنها را از صحنه خارج میکند. و هرچه بیشتر بر این گمان باشیم که حقیقت ما حقیقت کامل و دنیای ما دنیای کامل است، کمتر از دنیای بیرون از دنیای خودمان آگاه میشویم.
... جامعهٔ نوین ناگزیر به ما میفهماند که در امر دین، در فلسفهٔ حیات، در اخلاقیات و عرفیات نه صرفاً یک حقیقت، که حقایق متعدد وجود دارد. راه ما یگانه نیست؛ راههای بسیارِ دیگر نیز هست.
(ص ۲۰۰ و ۲۰۱)
@k1samani_channel
👍 40👎 1🤔 1😡 1
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.