1 761
Подписчики
-124 часа
-27 дней
+130 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Фото недоступноПоказать в Telegram
اگر در میانۀ منفی گرایی بتوانید پی ببرید که «در این لحظه برای خود رنج می آفرینم»، همین کافیست تا شما را از محدودیت حالات «من گرای» شرطی شده و واکنش ها فراتر ببرد. این درک در هنگام هوشیاری امکانات نامحدودی را برای شما فراهم میکند؛ شیوههایی هوشمندانه برای رویارویی با هر وضعیتی! شما لحظه ای که ناخشنودی خود را بی معنا ببینید، از آن آزاد می شوید. منفی گرایی، هوشمند نیست و همیشه از «من درون» سرچشمه می گیرد.
«من درون» شاید زیرک باشد، ولی هوشمند نیست. زیرکی به دنبال هدف های کوچک است، در حالی که شعور، آن کل بزرگتر را میبیند که همه چیزهای دیگر در آن با هم پیوستگی دارد. انگیزه زیرکی، سود خود است و بی نهایت کوته بینانه می باشد. بیشتر سیاستمداران و سوداگران زیرک هستند، در حالی که اندکی از آنها هوشمند به شمار می آیند. هر آنچه از زیرکی حاصل شود، عمری کوتاه دارد و همیشه در نهایت، خود شخص را شکست می دهد. زیرکی، جدایی می آفریند، در حالی که هوشمندی وصل میکند.
اکهارت تله
جهانی نو
ص 105 و 106
❤ 13💯 3👍 1
Фото недоступноПоказать в Telegram
شما ممکن است به «زمان» زیادی نیاز داشته باشید تا دریابید که برای درک حقیقت به هیچ «زمان»ی نیاز ندارید.
به هیچ تمرین و تکنیکی نیاز ندارید.
تنها «بودن» شما را به حقیقت میرساند.
#اکهارت_تله
ترجمه @silent.na نازنین
(بخشی از سخنان اکهارت در گردهمایی ونکوور)
——————————————————
باش….
❤ 9👍 2
سلام
با افزايش ميزان حضور
از زمانِ روانى خلاص شويد.
آيا همواره در تلاش هستيد تا
به جايى غير از آنجا كه هستيد، برسيد؟
آيا بيشتر كارهاى شما
فقط وسيلهاى در راه مقصود است؟
آيا خشنودىِ خاطر
هميشه دو - سه قدم آن سوتر
يا محدود به لذتهاى كوتاهى نظير روابط، غذا و هيجانهاى كاذب گوناگون است؟
آيا همواره بر شدن،
رسيدن،
دست يابى
يا دويدن از پىِ هيجان و لذتى تازه
متمركز هستيد؟
آيا معتقد هستيد كه
با به دست آوردن چيزهاى بيشتر،
راضىتر، بهتر و از نظرِ روانى
كاملتر مىشويد؟
آيا به انتظار يك زن يا مرد نشستهايد
تا به زندگى شما معنا ببخشد؟
در اين صورت
شما گرفتار زمان روانى هستيد.
در حالت عادىِ
"خود را ذهن انگاشتن"
كه در واقع ناآگاهىست،
توان و نيروى خلاقِ نامحدودى
كه در "حال" نهفته است،
به كلى توسط زمانِ روانى
پوشيده مىشود.
در اين حالت،
زندگى شما شور و شوق،
تازگى و حس شگفتىِ خود را
از دست مىدهد.
الگوهاى قديمىِ :
افكار،
عواطف،
رفتار،
واكنش و
آرزو پيوسته تكرار مىشوند.
فيلمنامهاى در ذهن
جريان مىيابد
كه به نوعى به شما هويت مىبخشد،
اما حقيقتِ "حال" را مخدوش مىكند
و مىپوشاند.
آنگاه ذهن،
خود را مجذوبِ آينده مىكند
تا بتواند
از "اكنونِ" ناخوشايند بگريزد.
آنچه به عنوان آينده درك مىكنيد،
يك بخش درونى و
جدايى ناپذير از آگاهى كنونى شماست.
اگر ذهن شما
بار سنگينِ گذشته را با خود حمل مىكند،
باز هم همان وضعيت پيشين را
تجربه خواهيد كرد.
گذشته
از طريق كنار زدنِ لحظهى حاضر،
خود را زنده نگه مىدارد.
كيفيت آگاهى شما در اين لحظه،
آيندهى شما را شكل مىدهد
كه طبيعتاً
فقط به صورتِ "حال" قابل تجربه است.
اما چه موردى
كيفيت آگاهىتان را معين مىكند؟
ميزانِ حضورِ شما.
پس تنها مكانى كه
امكان دگرگونىِ حقيقى وجود دارد
و گذشته را مىتوان در آن محو كرد،
"حال" است.
#اكهارت_تله
@eckharttoll
❤ 5
اگر بهسوی استادی بصیر و روشن کشانده شدی، این بدان معناست که در تو بهاندازهی کافی مایهای از حضور بوده است که توانستهای حضور او را تشخیص بدهی. در زمان، عیسی، حلاج، بودا و دیگر راهبران بزرگ معنوی جهان بودند. بسیاری که وجود آنها را نادیده گرفتند باز خواهند بود کسانی که فرزانگان را فراموش کنند و به استادان دروغین پناه ببرند. نفس همواره جذب نفسانیتهای دیگر میشود. ظلمت نمیتواند حقانیت نور را اقرار کند. تنها نور است که نور را تأیید میکند. بنابراین گمان نکن که نور در بیرون از توست و یا فقط در صورتی خاص به تو میرسد. فقط استاد تو نیست که مظهر نور الهیست. پس تو کیستی؟ اعتقاد به هر نوع استثنا حاکی از یکیانگاری خود با صورتهاست.
یکیانگاری خود با صورتها، یعنی نفس. از حضور استاد بهرهمند شو تا بتوانی حضور خویش را تحقق ببخشی. دست خدا با جماعت است. جمع کسانی که از حضور ذات الهی خویش بهرهمندند، میدان انرژی ویژهای را پیرامون خویش بهوجود میآورد. جمع هشیاران نهتنها به فرد کمک میکند تا حضور خویش را پررنگتر کند، بلکه کمکیست برای آگاهی جمعی تا خود را از اسارت ذهن برهاند. جمع هشیاران حضور را برای افراد قابلوصولتر میکند. با وجود این، باید در جمع حداقل یک نفر خاصیت آیینگی پیدا کرده باشد، وگرنه کوششهای جمع بیثمر میماند و جمع به دامن نفسانیت میافتد. کار جمعی، بسیار خوب است اما کافی نیست. از استاد خود معنای حضور و شیوههای تمرین آن را بیاموز، اما وابستهی استاد خود نشو.
.
📗 کتاب نیروی حال از اکهارت تله
.
#Book 📚
❤ 8👍 4🔥 1
Фото недоступноПоказать в Telegram
هم اکنون، بخشی از هدف الهی سگها کمک به انسانهاست.
برای همین است که آنها بودن با انسانها را انتخاب کردند. آنها برای هزاران سال با انسانها بودند، و حالا پیوندی بین انسانها و سگها هست، نزدیکتر از همیشه.
پس بخشی از هدف الهی آنها کمک به ماست. اما این همیشه دو طرفه است.
چون آنها با زندگی با انسانها در آگاهی رشد میکنند ... این چیزی دوجانبه است.
آنها دارند به ما کمک میکنند؛ ما هم داریم به آن (آگاهی) جمعی، که میتوان به آن «آگاهی سگ» گفت، کمک میکنیم.
این دو گونه و نوع، بخشی از تکامل خود آگاهی هستند. آنها بیان و بروزی متفاوت از «تکامل آگاهی» هستند که
هدف این جهان است.
#اکهارت_تول
#آگاهی
👍 6❤ 6
اینطور در نظر بگیر که با آرامش در خانه نشستهای که ناگهان صدای گوشخراش بوق ماشینی از آنطرف خیابان به گوش میرسد. احساس خشم و ناراحتیای برمیخیزد. هدف از این خشم و ناراحتی ای که برخاسته چیست؟ هیچی. پس چرا این احساس را بوجود آوردی؟ تو این کار را نکردی. ذهن این کار را انجام داد؛ و کاملاً هم بهصورت خودکار و ناآگاهانه اتفاق افتاد. چرا ذهن چنین چیزی را به وجود میآورد؟ چون معتقد به این باورِ ناآگاهانه است که مقاومتش یعنی همین چیزی که تو آن را در قالب خشم و ناراحتی تجربه کردی، میتواند به طریقی این شرایط نامطلوب را از بین ببرد؛ که البته این چیزی جز توهم نیست. این مقاومتی که ذهن به وجود میاورد مثلاً در این موردِ بخصوص خشم و ناراحتی، خودش بسیار آزاردهندهتر از علت اصلیای که تلاش میکند تا آن را از بین ببرد است.
تمام شرایط اینچنینی را میتوان به تمرینی معنوی تبدیل کرد.
حس کن که شفاف شدهای. تا آنجاکه دیگر چیزی از این توده مادی بدن وجود ندارد. حالا اجازه بده تا آن صدا یا هر چیزی که علتِ عکسالعملِ منفیِ تو بوده از شفافیتِ بدنِ تو عبور کند. آن دیگر به دیوار محکمی در درون تو برنمیخورد. همینطور که گفتم در ابتدا با چیزهای کوچک شروع کن. مثل بوق ماشین، صدای پارس سگ، جیغ و داد بچهها و ترافیک.
بهجای اینکه یک دیوار مقاومتی مستحکم درون خودت داشته باشی که مدام در معرض ضربات پیاپی چیزهایی که گمان میکنی "نباید اتفاق بیفتند" قرار بگیرد، اجازه بده تا همهچیز از تو عبور کند.
#اکهارت تُله
Let's say that you are sitting quietly at home. Suddenly, there is the penetrating sound of a car alarm from across the street. Irritation arises. What is the purpose of the irritation? None whatsoever. Why did you create it? You didn't. The mind did. It was totally automatic, totally unconscious. Why did the mind create it? Because it holds the unconscious belief that its resistance, which you experience as negativity or unhappiness in some form, will somehow dissolve the undesirable condition. This, of course, is a delusion. The resistance that it creates, the irritation or anger in this case, is far more disturbing than the original cause that it is attempting to dissolve.
All this can be transformed into spiritual practice. Feel yourself becoming transparent, as it were, without the solidity of a material body. Now allow the noise, or whatever causes a negative reaction, to pass right through you. It is no longer hitting a solid “wall” inside you. As I said, practice with little things first. The car alarm, the dog barking, the children screaming, the traffic jam.
Instead of having a wall of resistance inside you that gets constantly and painfully hit by things that”should not be happening,” let everything pass through you.
#Eckhart Tolle
❤🔥 6❤ 2
Фото недоступноПоказать в Telegram
هر صدای آزاردهندهای میتواند بهاندازه سکوت مفید باشد.
چطور؟
با رها کردن مقاومت درونی به صدا. با اجازه دادن به آن تا همانطور که هست باشد، این پذیرش نیز (مانند سکوت) شما را به منطقه صلح و آرامش درون که همان سکون است میبرد.
هر زمان که این لحظه را فارغ از فرمی که این لحظه به خود میگیرد، همانطور که هست عمیقاً بپذیرید در صلح و آرامش هستید.
#اکهارت تُله
❤🔥 6❤ 3
هرزمان که در زندگی شما فقدانی عمیق رخ میدهد مثل از دست دادن دارایی، خانه، یک رابطه عاشقانه، از دست دادن اعتبار و شغل یا تواناییهای جسمی، چیزی درون شما میمیرد و نسبت به حسی که از خودتان دارید احساس نقص میکنید. همچنین ممکن است احساس سردرگمی و گیجی و عدم تعادل داشته باشید.
"حالا بدون این .... من کی هستم؟"
هنگامیکه یک فرم، که شما بهطور ناآگاهانه با آن بهعنوان بخشی از خودتان همهویتشده بودید شما را ترک کند یا از بین برود آنگاه این اتفاق میتواند بشدت دردناک باشد.
به تعبیری میتوان گفت که آن در بافت وجودی شما حفرهای ایجاد میکند. هنگامیکه چنین اتفاقی میفتد آن درد یا غمی که احساس میکنید را انکار نکنید و نادیده نگیرید. قبول کنید و بپذیرید که آن درد آنجاست. از تمایل ذهن برای ساختن یک داستان پیرامون آن ماجرا که در آن به شما نقش یک قربانی را میدهد آگاه باشید. ترس، خشم، رنجش یا خودخوری احساساتی هستند که با آن نقش شکل میگیرند.
ازآنچه پشت آن احساسات و همچنین پشت داستان ساخته شده توسط ذهن قرار دارد آگاه شوید: آن حفره، آن فضای خالی.
آیا میتوانید با آن حس عجیب خلأ و خالی بودن روبرو شوید و آن را بپذیرید؟
اگر آن را بپذیرید ممکن است متوجه شوید که دیگر جای ترسناکی نیست. ممکن است از آرامشی که از آن بیرون میآید شگفتزده شوید. هر زمان که مرگ فرامیرسد، هر زمان که یک شکل زندگی از هم میپاشد، خدا یعنی همان بی فرم و تجلی نیافته از حفرهی ناشی از محو شدن آن فرم میدرخشد. به همین دلیل مقدسترین چیز در زندگی مرگ است. به همین دلیل است که آرامش خدا میتواند از طریق تأمل و پذیرش مرگ به سراغ شما بیاید.
#اکهارت تله
“Whenever any kind of deep loss occurs in your life – such as loss of possessions, your home, a close relationship; or loss of your reputation, job, or physical abilities – something inside you dies. You feel diminished in your sense of who you are. There may also be a certain disorientation. “Without this...who am I?”
When a form that you had unconsciously identified with as part of yourself leaves you or dissolves, that can be extremely painful. It leaves a hole, so to speak, in the fabric of your existence. When this happens, don't deny or ignore the pain or the sadness that you feel. Accept that it is there. Beware of your mind's tendency to construct a story around that loss in which you are assigned the role of victim. Fear, anger, resentment, or self-pity are the emotions that go with that role. Then become aware of what lies behind those emotions as well as behind the mind-made story: that hole, that empty space. Can you face and accept that strange sense of emptiness? If you do, you may find that it is no longer a fearful place. You may be surprised to find peace emanating from it. Whenever death occurs, whenever a life form dissolves, God, the formless and unmanifested, shines through the opening left by the dissolving form. That is why the most sacred thing in life is death. That is why the peace of God can come to you through the contemplation and acceptance of death.”
#Eckhart Tolle
❤🔥 9❤ 5👍 3
ببین میتوانی مُچ خود را هنگام گله و شکایت - چه هنگام فکر کردن و یا هنگام حرف زدن - بگیری: گله و شکایت از اوضاع و احوالی که داری، آنچه دیگران دربارهی تو گفتهاند و یا بر علیه تو انجام دادهاند، آنچه که پیرامونت میگذرد، وضعیت زندگیات، و حتی وضع هوا. گله و شکایت، همواره به معنای عدم پذیرش آنچه که هست، است و باری منفی دارد. وقتی گله و شکایت میکنی، خود را قربانی تلقی میکنی. وقتی علناً اعتراض میکنی، تحت اختیار خودت درمیآیی. پس با اقدامی درست و یا اعتراضی علنی و صریح - اگر ضروری و ممکن باشد - وضعیت را عوض کن یا وضعیت موجود را به حال خود بگذار و یا آن را بپذیر. جز این یعنی دیوانگی. ناهشیاری یا ناآگاهی عادی و معمولی، همواره به نفی لحظهی حال مربوط است. البته، لحظهی حال، شامل اینجا نیز میشود. آیا تو در برابر لحظهی اکنون و اینجای خود مقاومت میکنی؟ بسیاری از آدمها دوست دارند جایی باشند غیر از جایی که هماکنون هستند. اینجای آنها هیچوقت خوب و مناسب نیست. به واسطهی خودنگری، ببین آیا تو هم جزو این دسته هستی یا نه. هرجا که هستی با تمام وجود خود آنجا باش.
اگر اکنون و اینجای تو قابل تحمل نیست و تو را ناراحت میکند، سه گزینه پیش پای توست: خود را از آن وضعیت بیرون بکش، دگرگونش کن و یا آن را کاملاً بپذیر. اگر میخواهی مسئولیت زندگی خود را بپذیری، باید یکی از این سه گزینه را انتخاب کنی و باید آن را همین حالا انتخاب کنی. آنگاه، تبعات انتخاب خود را بپذیر، عذر و بهانه نیاور، منفیگرایی را کنار بگذار، روح خود را تطهیر کن. فضای درون خود را پاک نگهدار. اگر میخواهی اقدامی بکنی - از وضعیت موجود بیرون بیایی و یا آن را دگرگون کنی - ابتدا منفیگرایی را کنار بگذار. اقدامی که مبتنی بر بصیرت باشد بسیار مؤثرتر از اقدامیست که مبتنی بر منفیگرایی است. عمل، اغلب بهتر از بیعملیست بهویژه هنگامی که برای مدتی طولانی در وضعیتی ناشاد مانده باشی. اگر اقدام تو خطا باشد، حداقل آزمونیست که میتواند به تو چیزی بیاموزد. ما میتوانیم از خطاهای خود نیز درس بگیریم. اگر در وضعیت ناشاد خود باقی بمانی و کاری نکنی، چیزی نمیآموزی. آیا ترس مانع آن میشود که کاری بکنی؟
به ترس خود اقرار کن، آن را ببین، توجه خود را به آن معطوف کن، با تمام وجود با ترس خود حاضر باش، اجازه نده ترس تو خود را به ذهن تو بکشاند. از نیروی لحظهی حال استفاده کن. ترس نمیتواند بر نیروی لحظهی حال چیره شود. اگر واقعاً نمیتوانی کاری برای دگرگونی اکنون و اینجای خود انجام بدهی و نیز نمیتوانی خود را از وضعیت موجود بیرون بکشی، پس با کنار گذاشتن مقاومت درونی، اکنون و اینجای خود را کاملاً بپذیر. بدینسان خود ناشاد و دروغینی که احساس بدبختی، بیزاری و تأسف به حال خویشتن را دوست دارد، نمیتواند باقی بماند. معنای تسلیم همین است. تسلیم به معنای ضعف نیست. نیروی عظیمی در تسلیم نهفته است. تنها آدمهایی که رضا به داده دادهاند و گره از جبین گشادهاند، نیرومندند. به واسطهی تسلیم و رضا، درون خود را از بند شرایط و موقعیتها میرهانی، آنگاه درمییابی که شرایط و موقعیتها بیآنکه کاری کرده باشی و خون دل خورده باشی، دگرگون میشوند. در هر حال تو آزاد و رها خواهی بود.
.
📘 کتاب نیروی حال از اکهارت تله
.
#Book 📚
❤ 6👍 1❤🔥 1
- اما اگر شما بعضی از احساسات را منفی بدانید آیا این بدان معنا نیست که آن احساسات نباید وجود داشتهباشند و خوب نیست که کسی دارای آن احساسات باشد؟ به نظر من باید به خودمان اجازه بدهیم که هر احساسی را که خودبهخود پیدا میشود، داشتهباشیم و نگوییم این احساس بد است و ما نباید چنین احساسی داشتهباشیم. عیبی ندارد آزرده باشیم، عیبی ندارد عصبانی باشیم، عیبی ندارد برانگیخته و بیزار باشیم - در غیر این صورت خود را سرکوب کردهایم، دچار تضاد و تناقض درونی شدهایم و خود را آنچنان که هستیم نفی کردهایم. در هر آنچه که هست و اتفاق میافتد، خیر و خوبی نهفتهاست.
+ البته که چنین است، وقتی یک الگوی ذهنی و یا احساس و واکنشی را در خود میبینی آن را بپذیر. تو بهاندازهی کافی آگاه نبودهای و در نتیجه چنین الگو و احساس و واکنشی در تو پیدا شدهاست؛ تو اختیاری نداشتهای. این قضاوت نیست بلکه دیدن واقعیت است. اگر تو اختیاری میداشتی و یا میدانستی که اختیاری داری آیا درد و رنج را برمیگزیدی یا شادمانی را، آرامش را یا دغدغه را، آشتی را یا جنگ را؟ آیا ممکن بود فکر یا احساسی را انتخاب کنی که پیوندهای تو را با حالت طبیعی سعادت و سلامت قطع کند و تو را از آب حیات شادمانی درون خویش محروم سازد؟ من احساس منفی را بد مینامم، نه به آن دلیل که تو را سرزنش کنم که چرا چنین احساسی داری بلکه میخواهم تو را متوجهی یک بیماری کنم. در قرن بیستم آدمها به دست خود صد میلیون آدم دیگر را کشتهاند. چرا؟ چرا آدمها چنین درد و رنج عظیمی را بر خود تحمیل میکنند؟
اگر شمار خشونتهای روانی، عاطفی و فیزیکی را و اگر شکنجهها و دردهای گوناگون را به این رقم اضافه کنیم حماقت و جنون بشر از حد تصور بیرون میرود. آیا آدمها چنیناند زیرا با ذات حقیقی خود در ارتباطاند؛ همان ذاتی که سرچشمهی همهی شادمانیها و خوبیها و زیباییهاست؟ البته که نه، تنها آدمهایی که در حالتی کاملاً منفی قرار دارند، تنها کسانی که احساس خوبی ندارند میتوانند چنین فاجعههایی را بهبار بیاورند. این فاجعهها، انعکاس آن چیزی است که در درون آنها میگذرد. هماکنون همین آدمها هستند که طبیعت را ویران میکنند و بهیغما میبرند؛ طبیعتی که ضامن حیات بر روی کرهی زمین است. باورکردنی نیست اما حقیقت دارد. انسان موجودیست ظلوم و جهول. انسان موجودیست خطرناک و بیمار. این قضاوت نیست. بیان واقعیت است. اما این نیز واقعیت است که انسان توان آن را دارد که برتر از فرشتهها بنشیند.
زیر لایههای دیوانگی انسان چشمههای زلال بصیرت نهفتهاست. شفا و بهبودی در دسترس انسان است. در لحظهی حال. به سخن تو بازگردم - درست است که وقتی حالات و احساسات منفی خود را میپذیری دیگر مجبور نیستی کورکورانه خود را به دست آنها بسپاری و آنها را به دیگران سرایت بدهی. اما میترسم خود را گول بزنی و در همین مرحله بمانی. وقتی پذیرش را برای مدتی تمرین کردی به نقطهای میرسی که لازم است به مرحلهی بالاتر بروی. مرحلهای که در آن چنین حالات و احساساتی به وجود نمیآید. اگر چنین جهشی نکنی پذیرش تو تنها یک برچسب ذهنی میشود که به نفسانیت تو مجالی میدهد تا ناشادمانی را قوت ببخشد و بدینسان احساس جدایی تو را از دیگران و از اینجا و لحظهی حال تشدید نماید. همانطور که میدانی جدایی، مبنای احساس هویت نفس است.
.
📗 کتاب نیروی حال از اکهارت تله
.
#Book 📚
👍 9❤ 3
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.