• Delirium •

برو دوراتو بزن هیشکی که نمیشه آدم به زور… • • @Delliriium •

مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد وگر پنهان کنم ترسم که مغز و استخوان سوزد • @Delliriium •

نبودن تو را می کُشَد؟ مرا حضوری که شبیه نبودن است می کُشد… • @Delliriium •

ما دگر نمیرقصیم مَگر در حصار اندوه… • @Delliriium •

آرام؟ آرام برای چه باید گرفت؟ وقتی بمیریم خود به خود آرام میگیریم پیش از آنکه بمیریم که نباید بمیریم… • @Delliriium •

واسه ی سری از تصمیم‌ها حتماً باید نوک کارد به یه تیکه از استخون برسه تا نرسه تو هیچ وقت نِمیکَنی جدا نمیشی، پاره نمیشی،رها نمیکنی رها نمیکنی… • @Delliriium •

واسه ی سری از تصمیم‌ها حتماً باید نوک کارد به یه تیکه از استخون برسه تا نرسه تو هیچ وقت نِمیکَنی جدا نمیشی، پاره نمیشی،رها نمیکنی رها نمیکنی… • @Delliriium •

نات: به من یکم وقت بده میشه یه روز دیگه بمیرم؟ مرگ: امکان نداره من اجازه ندارم. نات: فقط یه روز، یه بیست و چهار ساعت. مرگ: به چه دردت میخوره؟ نات: رادیو همین الان اعلام کرد فردا هوا بارونیه… • @Delliriium •

خواستند ببینند جراحت سطحی ما چیست؛ کالبد شکافی کردند… • @Delliriium •

جمال ثریا، سرد شدن و رها کردن رو خیلی قشنگ توصیف میکنه: «دیدم که از دستت عصبانی نیستم دلشکسته نیستم قهر نیستم خلاصه اینکه من با تو دیگر هیچ چیز نیستم.» دقیقا همین… • @Delliriium •