رها یافتگان🎶🕊
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
Больше1 399
Подписчики
-124 часа
+137 дней
+4330 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
#داستان
#لیلی_و_مجنون
#قسمت_دوم
هر روز لیلی با چهره ای آمیخته به رنگ عشق و طنازی و قیس با قدمهایی مردانه و نیازمندانه فقط به آرزوی دیدار هم قدم به راه مکتب می گذاشتند. تا جایی که علیرغم مراقبتهای این دو، احوالات آنها بگونه ای نبود که مانع افشای سر نهانیشان شود:
عشق آمد و کرد خانه خالی * برداشته تیغ لاابالی
غم داد و دل از کنارشان برد * وز دلشدگی قرارشان برد
این پرده دریده شد ز هر سوی * وان راز شنیده شد به هر کوی
کردند شکیب تا بکوشند * وان عشق برهنه را بپوشند
در عشق شکیب کی کند سود * خورشید به گل نشاید اندود
تصمیم گرفتند زمانی با عدم توجه ظاهری به هم آتش این عشق را که در زبان مردم افتاده بود خاموش کنند اما هر دو پس از مدتی کوتاه صبر و قرار از کف می دادند، نگاههای آندو که به هم می افتاد هر چه راز بود از پرده برون می افتاد. بقول سعدی:
سخن عشق تو بی آنکه بر آید بزبانم
رنگ رخساره خبر می دهد از سر نهانم
این ابراز عشق و علاقه اگر چه از طرف لیلی به سبب دختر بودنش با وسواس و مراقبت بیشتری اعلام می شد اما قیس کسی نبود که قادر به پرده پوشی باشد، کار بدانجا رسید که قیس را؛ مجنون؛ نامیدند:
یکباره دلش ز پا در افتاد * هم خیک درید و هم خر افتاد
و آنان که نیوفتاده بودند * مجنون لقبش نهاده بودند
این آوای عاشقی چنان گسترده شد که تصمیم گرفتند این دو را – که جوانانی بالغ شده بودند – از هم جدا کنند.افتراقی که آتش عشق را در دل آنان شعله ورتر ساخت. لیلی در گوشه تنهایی خود اشک می ریخت و مجنون آواره کوچه ها شده بود و اشکریزان سرود عاشقی می خواند. کودکان به دنبال او راه می افتادند؛ مجنون مجنون؛ می کردند و گروهی سنگش می زدند:
او می شد و می زدند هر کس * مجنون مجنون ز پیش و از پس
... در این مدت مجنون به همراه چند تن از دوستانش که آنها هم غم عشق کشیده بودند هر شب به اطراف منزل لیلی می رفت و در وصف او ناله ها می کرد. روزها هم با این دوستان در اطراف کوه نجد که نزدیک شهر لیلی بود رفت و آمد می کرد و از اینکه نزدیک دلبند خویش است آرامش می گرفت. در یکی از این رفت و آمدها، دو دلداده پس از مدتی طولانی همدیگر را دیدند دیداری که آتش عشق را در جان هر دو شعله ورتر ساخت، اشاره های چشم و ابروی لیلی، شانه کشیدنش به زلفان سیاه و بیقراری و بی تابی مجنون و در رقص و سجود آمدنش زیباترین صحنه های عاشقانه را رقم زد:
لیلی سر زلف شانه می کرد * مجنون در اشک دانه می کرد
لیلی می مشکبوی در دست * لیلی نه ز می ز بوی می مست
قانع شده این از آن به بویی *** وآن راضی از این به جستجویی
ادامه دارد...
❤ 2❤🔥 1
🧘♂️ شکرگزاری شبانگاهی جذب عشق 🧘♂️
🗓 جمعه 21 اردیبهشت
اگه میخوای عشق رو جذب خودت کنی باید خودت رو بدون هیچ قید و شرطی دوست داشته باشی و نور عشق رو درونت حس کنی. قلبت رو به روی جملات این مراقبه باز کن و نیروی عشق رو درونت زنده کن و اجازه بده عشق آزادانه به سمتت جاری بشه
نور عشق رو درونت احساس کن و با قلبت بگو:
خدایا شکرت که عشق رو درونم زنده کردی
💞 حتما این مراقبه رو برای دوستان و عزیزانت هم ارسال کن و انرژیش رو گسترش بده
❤🔥 3❤ 2
«این عشق الهیست...»
«عشق الهی» با صدای علیرضا عصار
در «مست عشق»
❤🔥 4❤ 1
هرگز عاقل نشو
هميشه ديوانه بمان
مبادا بزرگ شوی
کودک بمان...
در اندوه پايانی عشق
طوفان باش
و اين گونه بمان
مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو
مرگ عيبجويی میکند
با اين همه عاشق باش
وقتی میميری...
عزيز نسين🌺
@rahaiyafte
❤🔥 4
فقط یک ستایشگر
حقیقی باش!
نیازی به تکرار نیایش معینی نیست،
فقط می توانی در رختخوابت بنشینی
و گپی خوب با کل داشته باشی.
گاهی می توانی حرف بزنی،
گاهی هم می توانی صرفا ساکت باشی،
گاهی هم می توانی فقط گوش دهی...
باد از میان درختان می وزد،
یا باد بر در خانه ات می کوبد،
یا کودکی می خندد،
یا پرنده ای آواز می خواند
یا سگی..
پیامش از همه جا می آید،
موعظه اش در هر سنگی هست،
موسیقی اش در هر سکوتی هست.
آدمی فقط باید عاشقانه
پذیرا باشد ...
اشو🌺
@rahaiyafte
👍 4