cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

negin🌿

Больше
Иран372 027Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
142
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

خواب‌هایم بوی تن تو را می‌دهند نکند آن دورترها، نیمه‌شب در آغوشم می‌گیری؟ - فدریکو گارسیا لورکا
Показать все...
وقتی حالم خوب نیست. فیلم میبینم. آهنگ گوش میدم. حموم میرم. حتی گاهی ظرف میشورم. یهو کمدمو میریزم و مرتب میکنم. اتاقمو تمیز میکنم. شکلات و بستنی میخورم و گریه میکنم. کلا خواستم بگم حرف زدن پیش دیگران راجع به مشکلم و انرژی منفی دادن بهشون آخرین گزینه‌ی منه. اینطوری آتو هم دست کسی نمیدم.
Показать все...
لطیف هلمت میگه که: می‌ترسم ببوسمت لبانت بوی شعر بگیرند که به خانه برگشتی مادرت بگوید دهان کدام شاعر ولگردی را بوسیده‌ای؟
Показать все...
راحم تبریزی میگه که: جمالت را نمی بینم؛ خیالت می کُشد اما.
Показать все...
ناشناسی میگفت: نصف قهوه‌ات را که خوردی، بيا جای فنجان ‌هایمان را عوض كنيم؛ دركافه‌ های شهر نمی‌شود يكديگر را بوسید.
Показать все...
«جرمم این دان که ز جان دوست‌ترت می‌دارم.» - عراقی.
Показать все...
دراخر تو انقدر نیامدی که دستهایمان در این سرما یخ زد ...
Показать все...
از لحاظ روحی نیاز دارم‌ نه به آینده فکر کنم و نه به کار فکر کنم. نه به زندگی و کسایی که دوسشون دارم. نه به درس و امتحان و نمره. دلم‌ میخواد تنبلانه روی کاناپه لم بدم و سریال مورد علاقمو ببینم و خوراکی‌های مورد علاقمو بخورم. حتی اگه فقط یه روز باشه!
Показать все...
حاضر بودم برایش بمیرم... مخصوصاً آن روز که از شدت سرما از دماغش آب می‌چکید و نوک دماغش قرمز شده بود.. با تمام آنچه که آن زمان از عشق می‌دانستم عاشقش بودم... گفته بود عاشق آب نبات چوبیِ خروس قندی‌ست... من هم رفتم و گشتم و در یکی از بقالی‌های بازار تجریش خروس قندی پیدا کردم... رفتم با تمام پول تو جیبی‌هایم برایش یک عالمه خروس قندی خریدم و چیدم در یک جعبه و برایش بردم... در چهار راه ولیعصر با هم قرار گذاشتیم | رفتم سر قرار ایستادم | برف می‌آمد | طبیعتاً سوز هم می‌آمد | اما آنقدر گرم عشق بودم که ذره‌ای سرما را احساس نکردم... آمد و جعبه را دادم | خوشحال شد و بغلم کرد و عاشقانه بغلش را دوست داشتم... فکر می‌کردم آن روز بهترین روز عمرم است و تا مدت‌ها بود... اما یک‌روز ناگهان غیبش زد | بدون هیچ دلیلی | و آن روز فکر می‌کردم بدتر از این قرار نیست اتفاقی در زندگیم رخ دهد... فکر می‌کردم از عشقش می‌میرم | اما نمردم | نمردم و زندگی کردم و حتی یادم رفت | تمام آن روزها را یادم رفت | طوری یادم رفت که انگار هیچ‌وقت نبوده‌است.. جای هیچ گله ای نیست | یاد یکی از کارهایش این است که برود... شاید فقط مرگ عزیزان را آدم فراموش نمی‌کند و حتی آن هم گاهی فراموش می‌شود... بقیه‌اش می‌گذرد...فراموش می‌شود | درست مثلِ برفِ همان روز | آب می‌شود | می‌رود | آفتاب می‌آید و بهار و تابستان می‌شود و هوا طوری گرم می‌شود که انگار هیچ‌وقت زمستان نبوده‌است... 👤#کیومرث_مرزبان
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.