142
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
خوابهایم بوی تن تو را میدهند
نکند آن دورترها، نیمهشب
در آغوشم میگیری؟
- فدریکو گارسیا لورکا
وقتی حالم خوب نیست. فیلم میبینم. آهنگ گوش میدم. حموم میرم. حتی گاهی ظرف میشورم. یهو کمدمو میریزم و مرتب میکنم. اتاقمو تمیز میکنم. شکلات و بستنی میخورم و گریه میکنم.
کلا خواستم بگم حرف زدن پیش دیگران راجع به مشکلم و انرژی منفی دادن بهشون آخرین گزینهی منه. اینطوری آتو هم دست کسی نمیدم.
لطیف هلمت میگه که:
میترسم ببوسمت
لبانت بوی شعر بگیرند
که به خانه برگشتی
مادرت بگوید
دهان کدام شاعر ولگردی را بوسیدهای؟
ناشناسی میگفت:
نصف قهوهات را که خوردی،
بيا جای فنجان هایمان را عوض كنيم؛
دركافه های شهر نمیشود يكديگر را بوسید.
از لحاظ روحی نیاز دارم نه به آینده فکر کنم و نه به کار فکر کنم. نه به زندگی و کسایی که دوسشون دارم. نه به درس و امتحان و نمره. دلم میخواد تنبلانه روی کاناپه لم بدم و سریال مورد علاقمو ببینم و خوراکیهای مورد علاقمو بخورم. حتی اگه فقط یه روز باشه!
حاضر بودم برایش بمیرم...
مخصوصاً آن روز که از شدت سرما از دماغش آب میچکید و نوک دماغش قرمز شده بود..
با تمام آنچه که آن زمان از عشق میدانستم عاشقش بودم...
گفته بود عاشق آب نبات چوبیِ خروس قندیست... من هم رفتم و گشتم و در یکی از بقالیهای بازار تجریش خروس قندی پیدا کردم...
رفتم با تمام پول تو جیبیهایم برایش یک عالمه خروس قندی خریدم و چیدم در یک جعبه و برایش بردم...
در چهار راه ولیعصر با هم قرار گذاشتیم | رفتم سر قرار ایستادم | برف میآمد | طبیعتاً سوز هم میآمد | اما آنقدر گرم عشق بودم که ذرهای سرما را احساس نکردم...
آمد و جعبه را دادم | خوشحال شد و بغلم کرد و عاشقانه بغلش را دوست داشتم...
فکر میکردم آن روز بهترین روز عمرم است و تا مدتها بود...
اما یکروز ناگهان غیبش زد | بدون هیچ دلیلی | و آن روز فکر میکردم بدتر از این قرار نیست اتفاقی در زندگیم رخ دهد...
فکر میکردم از عشقش میمیرم | اما نمردم | نمردم و زندگی کردم و حتی یادم رفت | تمام آن روزها را یادم رفت | طوری یادم رفت که انگار هیچوقت نبودهاست..
جای هیچ گله ای نیست | یاد یکی از کارهایش این است که برود...
شاید فقط مرگ عزیزان را آدم فراموش نمیکند و حتی آن هم گاهی فراموش میشود...
بقیهاش میگذرد...فراموش میشود | درست مثلِ برفِ همان روز | آب میشود | میرود | آفتاب میآید و بهار و تابستان میشود و هوا طوری گرم میشود که انگار هیچوقت زمستان نبودهاست...
👤#کیومرث_مرزبان
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.