سیاست و باستانشناسی (7): مصر
در قاهره پایتخت مصر، تا همین چند دهه اخیر که شهر توسعه پیدا نکرده بود، اکثر مردم شهر در دل یک بافت قدیمی شهر زندگی میکردند که متشکل از آثار عثمانی/مملوک/فاطمی بود. محله هایی همچون مسجد الحسن، الازهر و کوچه های بازار خان الخالی از دوران مملوکها با بوی ادویه و عطر و بوی کباب و بچه هایی که اینور و آنور میدوند جایگاه خاصی در زندگی اکثر مردم داشته است. این جاها برای قرنها به مردم قاهره و مصر یادآور میراث دینی اسلامی شان بوده است. در مصر بازدید از آثار فراعنه مصر باستان چیزی است که معمولا توسط نهادهای دولتی همچون مدرسه انجام میشود. آشنایی با میراث فراعنه از مدرسه و دانشگاه شروع میشود و این در حالی است که آشنایی با میراث دوران اسلامی از همان خانه شروع میشود و یادگیری درباره میراث اسلامی بخشی از پروسه اجتماع پذیری و رشد کودکان است.
به نظر میرسد که در مصر گفتمان ناسیونالیستی بعد از اشغال مصر توسط فرانسه و سپس انگلیس شروع شده و شخصی به نام مصطفی کامیل که یک حقوقدان بود با تشکیل حزب ملی در سال 1890 نقش مهمی در ایجاد جنبش استقلال طلبانه بازی کرده است. مصطفی کامیل با تکیه بر تاریخ عصر فراعنه در مصر حسی ناسیونالیستی ایجاد کرد. قیامها علیه سلطه انگلیس به تدریج افزایش پیدا کرد و در سال 1919 تبدیل به انقلابی بزرگ شد. مبارزه علیه سلطه خارجی همه اقشار جامعه را متحد کرد. در همین حین، بعضی شعرا در شعرهای ملی گرایانه خودشان شروع کردند به گنجاندن عناصر و ارجعاعاتی به میراث فراعنه. در شعارهای مردم هم چیزهایی مشابه مثل "فرزندان فراعنه،" "اجدادمان اهرام را ساختند،" "مصر مادر اهرام،" راه یافت و رهبرانی همچون سعد زغلول به تظاهرات کنندگان میگفت: "شماها میراثداران قدیمی ترین تمدن بشری هستید." چنین شعارهایی با احساسات ناسیونالیستی و با تکیه بر تاریخ باستان در انقلاب 1952 برای ساقط کردن سلسله محمدعلی هم مشاهده میشود. در همین دوره از اواخر قرن 19 تا نیمه قرن 20 اولین بناها و ساختارهای یادمانی مثل مجسمه ها با الهام از مصر باستان رواج یافت و در جاهای مختلف شهر قاهره نصب شد که بعضی از محققین را بر آن داشته تا این دوره هنری مصر را "دوره رنسانس مصر" بنامند.
در سال 1952 گروهی از افسران نظامی به رهبری جمال عبدالناصر، فاروق پادشاه مصر را مجبور به استعفا کردند و طی دو سال آخرین سربازان انگلیسی را هم از مصر بیرون کردند. سیاست عبدالناصر بر این دکترین تکیه داشت که ائتلافی از ملل ایجاد کند تا سیاست استعماری "تفرقه بیانداز و حکومت کن" را خنثی کند. لذا، عبدالناصر مصر را در کنه خود یک کشور عربی میدید. به نظر وی زبان مشترک (عربی)، دین مشترک (اسلام)، فرهنگ و اشتراکات تاریخی همه عناصر مهم متحد کننده و موثری بودند. به همین خاطر، در دوره حکومت عبدالناصر از اهمیت میراث مصر باستان کاسته شد. عبدالناصر در این مسیر کمی افراط کرد. مثلا در این دوره اسم تاریخی مصر حذف شد و بعد از تشکیل ائتلاف سیاسی با سوریه به جای آن از اسم "جمهوری متحده عربی" استفاده شد. بعد از شکست ائتلاف با سوریه از اسم "جمهوری عربی مصر" استفاده شد. در این دوره گفتمان ناسیونالیستی با نوعی جدید از ناسیونالیسم عربی جایگزین شد. اما گروه سیاسی دیگری همچون اخوان المسلمین که مخالف عبدالناصر بودند تاکید بر اسلامیت داشتند و اینان به رهبری سید قطب مخالف ناسیونالیسم عربی بودند. هر چند ناسیونالیسم مصری با تکیه بر میراث فراعنه از رونق افتاد، اما بنا به دلایلی ناسیونالیسم مصری با تکیه بر عربیت هم چندان بطور عمیق و وسیع در میان مردم ریشه ندوانید. از جمله به این دلیل که کلمه "عرب" برای مصریها معنی کوچروی بدوی داشت که در شبه جزیره عربستان زندگی میکرد. با شکست مصر از اسرائیل در سال 1967، دکترین پان عربیسم عبدالناصر هم شکست خورد. انور سادات جانشین عبدالناصر شد و متوجه شد که امریکا و متحدین غربی به هیچوجهی اجازه نخواهند داد تا اسرائیل شکست بخورد. وی از در سازش و دوستی وارد شد و از اشکال مختلف ناسیونالیستی تا حدی فاصله گرفت. در چنین وضعیتی یک خلاء ایدئولوژیک در مصر ایجاد شد که فرصتی مغتنم برای نسل جدیدتر و افراطی تر اخوان مسلمین ایجاد کرد. سادات در سال 1973 توسط یکی از اخوان المسلمین ترور شد و ترورکننده اعلام میکرد که یک فرعون (مستبد) را کشته است (به ظن خود).