😍 Dastan 😍
🚩 Channel was restricted by Telegram
БольшеСтрана не указанаЯзык не указанКатегория не указана
13 698
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
#قسمت_دوم
اونم با کلی ذوق قبول کرد. من آقای دکتر شدم و اونم مثلا مریضم بود. اوایل بازی خیلی معمولی پیش میرفت تا اینکه به قسمت آمپول زدن رسید. آیناز جلوم دمر دراز کشید و شلوارش رو تا پشت زانوهاش پایین کشید. یکم با کونش بازی کردم و لاش رو باز کردم. با دقت به سوراخ کونش و چینهایِ دورش خیره شدم. داشتم فکر میکردم که الان باید آمپول رو کجا بزنم؟ بعد با خودم گفتم خب معلومه دیگه سوراخش!
یه کم اطرافم رو کاوش کردم. چند لحظه بعد مدادی که آیناز باهاش نقاشی میکشید نظرم رو جلب کرد. مداد رو برداشتم و برگشتم رو کار. کارِ حساسی بود. یه نفس عمیق کشیدم، با دستم لای کونش رو باز کردم و با تموم زورم مداد رو تو کونش فرو کردم! بیجنبه جیغ کشید و زد زیرِ گریه. جوری زار میزد که اگه جلوش رو نمیگرفتم کل همسایهها میریختن اونجا.
منم دستپاچه گفتم الان بوسش میکنم خوب میشه. سرم رو کردم لای کونش و شروع کردم به بوسیدن. انگار خوشش اومده بود و کمکم گریهاش بند اومد. چند دقیقه بعد برگشت و پاهاش رو باز کرد. به کُسش اشاره کرد و گفت: “نانازمم بوس کن خوب بشه!”
من که به نانازش آمپول نزدم؟ چرا باید بوسش میکردم که خوب بشه؟ البته ناگفته نمونه که هدفم از دکتر بازی همین بود که به خوردنِ نانازش برسم. ولی خب هر چیزی که از رو اجبار باشه رو نمیخوام حتی خوردنِ کُس! ولی خب دیدم دستم زیرِ ساطورشه و اگه به حرفش گوش نکنم به مامانش میگه که مداد رو کردم تو کونش.
به ناچار سرم رو به سمت کسش بردم و شروع کردم به بوسیدن. چند دقیقه بعد دوباره خیس شدنش رو حس کردم. دیگه وقتش بود با زبونم اون مایع خوشمزه رو بچشم. زبونم رو درآوردم که کسش رو لیس بزنم یهو صدای عمهام اومد که آیناز رو صدا زد! سریع خودمون رو جمع و جور کردیم و من از ترس پریدم تو کمد. درِ کمد کاملا بسته نشده بود و از لای در یه تیکه از اتاق معلوم بود. عمهم با حولهای که دور خودش پیچیده بود اومد تو اتاق و به آیناز گفت: “برو بیرون میخوام لباس بپوشم!”
آیناز رفت بیرون و عمهم مقابل دید من حوله رو رها کرد و حوله افتاد زمین. آبِ دهنم رو قورت دادم و با دقت به لایِ پاهاش خیره شدم. اونم مثلِ آیناز ناناز داشت. ولی یه ناناز تپلتر و جذابتر و یه نمه تیرهتر. دوباره سفت شدنِ دودولم رو حس کردم. گوشتِ تپلِ درزدار عمهام خیلی قشنگتر از مالِ آیناز بود. حوله رو برداشت، بدنش رو خشک کرد و در آخر یه کم پاهاش رو باز کرد و با حوله لای پاهاش و بین کونش رو خشک کرد. به سمت کشویِ لباسها رفت و خودش رو خم کرد. صحنهی جذابی بود. سریع تو ذهنم تو همون پوزیشن، خوردنِ نانازِ عمهم رو تصور کردم!
یه ست شورت و سوتینِ قرمز برداشت و پوشید. با دیدنِ شورتش یاد فیلمِ دیشب افتادم و خودم رو سرزنش کردم که چرا شورتِ آیناز رو نخوردم ببینم چه طعمی داره؟ حتما خوشمزهست که اون آقاهه همهش رو خورد!
عمهام لباسهاش رو پوشید و از اتاق بیرون رفت. چند دقیقه بعد آیناز برگشت تو اتاق و صدام زد. منم از کمد اومدم بیرون و دوباره بازیمون رو شروع کردیم. صحنهی فیلم دیشب رو برای آیناز تعریف کردم. آیناز گفت: “خب بعدش؟”
گفتم: “بعدش رو ندیدم! بیا خودمون انجامش بدیم و ببینیم بعدش چی میشه…”
دوباره آیناز رو لخت کردم. شورتش رو برداشتم و سعی کردم بکنم تو دهنم. ولی هرچی سعی کردم نتونستم شورت رو کامل بخورم. طعم خوبی نداشت و اصلا هم خوشمزه نبود. آیناز بلند بلند میخندید و گفت: “نمیتونی بخوریش!”
در حالی که نصفِ شورتِ آیناز تو دهنم بود عمهم درِ اتاق رو باز کرد! هاج و واج به من و آیناز خیره شد. منم سریع شورت رو از دهنم بیرون آوردم، چشمهام رو بستم و دستهام رو گذاشتم رو چشمهام. عمهام گفت: “چه غلطی میکردین؟ آیناز چرا شلوار پات نیست؟ تو چرا چشمهات رو بستی؟”
منم گفتم: “عمه جون چون آیناز شلوار پاش نیست، خجالت میکشم و زشته که بهش نگاه کنم!”
گفت: “روت رو برم بچه! عین مامانت پررو… همین چند دقیقه پیش داشتی درسته شورتش رو قورت میدادی!”
بعد جفتمون رو یه گوشه نشوند و شروع کرد به سوال پرسیدن…که چند وقته دارید این کارها رو میکنید و تاحالا چیکارا کردید. من زیر بار نرفتم و انکار کردم. ولی همین که گفت اگه نگید چیکارا کردید به باباهاتون میگم، آیناز سیر تا پیازِ قضیه رو لو داد. حتی گفت که مدادش رو کردم تو کونش. جالب اینجاست که تمومِ کاسه و کوزهها رو سر من شکست و گفت من نمیخواستم و رضا مجبورم کرده! عمه خانم هم که حسابی ازم شکار شده بود، بعد از اینکه حسابی کتکم زد، از گوشم گرفت و تا تا دم در خونهمون کشید منو. در زد و مادرم در رو باز کرد. مادرم بعد از دیدنِ من تو اون وضعیت، به عمهام چشمغره رفت و گفت: “باز چته مادمازل خانوم؟! چرا دوباره جنی شدی؟ به بچه چیکار داری؟ خوشم نمیاد اینجوری با بچهام رفتار کنی ها!”
#قسمت_دوم
اونم با کلی ذوق قبول کرد. من آقای دکتر شدم و اونم مثلا مریضم بود. اوایل بازی خیلی معمولی پیش میرفت تا اینکه به قسمت آمپول زدن رسید. آیناز جلوم دمر دراز کشید و شلوارش رو تا پشت زانوهاش پایین کشید. یکم با کونش بازی کردم و لاش رو باز کردم. با دقت به سوراخ کونش و چینهایِ دورش خیره شدم. داشتم فکر میکردم که الان باید آمپول رو کجا بزنم؟ بعد با خودم گفتم خب معلومه دیگه سوراخش!
یه کم اطرافم رو کاوش کردم. چند لحظه بعد مدادی که آیناز باهاش نقاشی میکشید نظرم رو جلب کرد. مداد رو برداشتم و برگشتم رو کار. کارِ حساسی بود. یه نفس عمیق کشیدم، با دستم لای کونش رو باز کردم و با تموم زورم مداد رو تو کونش فرو کردم! بیجنبه جیغ کشید و زد زیرِ گریه. جوری زار میزد که اگه جلوش رو نمیگرفتم کل همسایهها میریختن اونجا.
منم دستپاچه گفتم الان بوسش میکنم خوب میشه. سرم رو کردم لای کونش و شروع کردم به بوسیدن. انگار خوشش اومده بود و کمکم گریهاش بند اومد. چند دقیقه بعد برگشت و پاهاش رو باز کرد. به کُسش اشاره کرد و گفت: “نانازمم بوس کن خوب بشه!”
من که به نانازش آمپول نزدم؟ چرا باید بوسش میکردم که خوب بشه؟ البته ناگفته نمونه که هدفم از دکتر بازی همین بود که به خوردنِ نانازش برسم. ولی خب هر چیزی که از رو اجبار باشه رو نمیخوام حتی خوردنِ کُس! ولی خب دیدم دستم زیرِ ساطورشه و اگه به حرفش گوش نکنم به مامانش میگه که مداد رو کردم تو کونش.
به ناچار سرم رو به سمت کسش بردم و شروع کردم به بوسیدن. چند دقیقه بعد دوباره خیس شدنش رو حس کردم. دیگه وقتش بود با زبونم اون مایع خوشمزه رو بچشم. زبونم رو درآوردم که کسش رو لیس بزنم یهو صدای عمهام اومد که آیناز رو صدا زد! سریع خودمون رو جمع و جور کردیم و من از ترس پریدم تو کمد. درِ کمد کاملا بسته نشده بود و از لای در یه تیکه از اتاق معلوم بود. عمهم با حولهای که دور خودش پیچیده بود اومد تو اتاق و به آیناز گفت: “برو بیرون میخوام لباس بپوشم!”
آیناز رفت بیرون و عمهم مقابل دید من حوله رو رها کرد و حوله افتاد زمین. آبِ دهنم رو قورت دادم و با دقت به لایِ پاهاش خیره شدم. اونم مثلِ آیناز ناناز داشت. ولی یه ناناز تپلتر و جذابتر و یه نمه تیرهتر. دوباره سفت شدنِ دودولم رو حس کردم. گوشتِ تپلِ درزدار عمهام خیلی قشنگتر از مالِ آیناز بود. حوله رو برداشت، بدنش رو خشک کرد و در آخر یه کم پاهاش رو باز کرد و با حوله لای پاهاش و بین کونش رو خشک کرد. به سمت کشویِ لباسها رفت و خودش رو خم کرد. صحنهی جذابی بود. سریع تو ذهنم تو همون پوزیشن، خوردنِ نانازِ عمهم رو تصور کردم!
یه ست شورت و سوتینِ قرمز برداشت و پوشید. با دیدنِ شورتش یاد فیلمِ دیشب افتادم و خودم رو سرزنش کردم که چرا شورتِ آیناز رو نخوردم ببینم چه طعمی داره؟ حتما خوشمزهست که اون آقاهه همهش رو خورد!
عمهام لباسهاش رو پوشید و از اتاق بیرون رفت. چند دقیقه بعد آیناز برگشت تو اتاق و صدام زد. منم از کمد اومدم بیرون و دوباره بازیمون رو شروع کردیم. صحنهی فیلم دیشب رو برای آیناز تعریف کردم. آیناز گفت: “خب بعدش؟”
گفتم: “بعدش رو ندیدم! بیا خودمون انجامش بدیم و ببینیم بعدش چی میشه…”
دوباره آیناز رو لخت کردم. شورتش رو برداشتم و سعی کردم بکنم تو دهنم. ولی هرچی سعی کردم نتونستم شورت رو کامل بخورم. طعم خوبی نداشت و اصلا هم خوشمزه نبود. آیناز بلند بلند میخندید و گفت: “نمیتونی بخوریش!”
در حالی که نصفِ شورتِ آیناز تو دهنم بود عمهم درِ اتاق رو باز کرد! هاج و واج به من و آیناز خیره شد. منم سریع شورت رو از دهنم بیرون آوردم، چشمهام رو بستم و دستهام رو گذاشتم رو چشمهام. عمهام گفت: “چه غلطی میکردین؟ آیناز چرا شلوار پات نیست؟ تو چرا چشمهات رو بستی؟”
منم گفتم: “عمه جون چون آیناز شلوار پاش نیست، خجالت میکشم و زشته که بهش نگاه کنم!”
گفت: “روت رو برم بچه! عین مامانت پررو… همین چند دقیقه پیش داشتی درسته شورتش رو قورت میدادی!”
بعد جفتمون رو یه گوشه نشوند و شروع کرد به سوال پرسیدن…که چند وقته دارید این کارها رو میکنید و تاحالا چیکارا کردید. من زیر بار نرفتم و انکار کردم. ولی همین که گفت اگه نگید چیکارا کردید به باباهاتون میگم، آیناز سیر تا پیازِ قضیه رو لو داد. حتی گفت که مدادش رو کردم تو کونش. جالب اینجاست که تمومِ کاسه و کوزهها رو سر من شکست و گفت من نمیخواستم و رضا مجبورم کرده! عمه خانم هم که حسابی ازم شکار شده بود، بعد از اینکه حسابی کتکم زد، از گوشم گرفت و تا تا دم در خونهمون کشید منو. در زد و مادرم در رو باز کرد. مادرم بعد از دیدنِ من تو اون وضعیت، به عمهام چشمغره رفت و گفت: “باز چته مادمازل خانوم؟! چرا دوباره جنی شدی؟ به بچه چیکار داری؟ خوشم نمیاد اینجوری با بچهام رفتار کنی ها!”
🔞 ﮐص دادن مامانی ﭘﺴﺘﻮﻥ بزرگ به پسر ﮐﯿﺮ درازش👇
مشاهده و دانلود فیلم💦
مشاهده و دانلود فیلم💦
اوففف مامانش خیلی حشریه😍😳💦👆
سک.س پسره ۱۷ ساله تهرانی با مادرش و رلش تو خونشون مادرش عجب ممه های داره🤤💦
مشاهده فیلم🎥
مشاهده فیلم🎥
فیلم اب اور وطنی دختر 22 ساله شیرازی کـص صورتی پسرخ کـونشو روغن میزنه سوراخشو چرب میکنه و تلمبه میزنه 🇮🇷
📥 مشاهده فیلم
📥 مشاهده فیلم
فیلم س.وپر تجاوز ریئس شرکت به منشی خودش تو انباری محل کارشون پشمام ینی 😐🔞🇮🇷
@PlusVip_IR
مشاهده فیلم
مشاهده فیلم
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.