cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

ارتباط با ادمین کانال و ارسال داستان @tourrk111oglan

Больше
Рекламные посты
16 033
Подписчики
-924 часа
+537 дней
+38630 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

📕دّاّسّتّاّنّکّدّهّ📘 ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
Показать все...
👍 1🔥 1
وش قولی نمی تونست بیخیال ما بشه و ترس از موقعیتش بوده که خیلی محتاط عمل میکرد.با تسلطی که بر روانشناسی داشت با اینکه خودش من رو تو اون شرایط قرار داده بودکاملا تو مشتش گرفت و من خودم رو با تمام وجود در اختیارش گذاشتم و اونو فرشته ی نجات خودم دونستم.الانم که با مهرداد سکس می کنم وقتی یاد مخصوصا روز ویلا می‌افتم و از خودم خجالت میکشم. پایان نوشته: مهسا
Показать все...
👍 1🔥 1
شدم و داد میزدم.کیرش رو در آورد و باز بهش کرم یا وازلین زد این دفعه سرم رو بالا آورد و لبش رو گذاشت تو لبم و در همون حین بازم کیرش رو تا نصف کرد تو کونم ،منم چشام از اشک پر شده بود ولی چنان لبش رو تو لبم قفل کرده بود که هیچ کاری نمیتونستم بکنم یکم که عادت کرده بودم بقیه ی کیرش رو کرد تو کونم که لبم رو از لبش جدا کردم و داد زدم .با دستانش دهنم رو گرفت و خوابید روی من.یکی دو دقیقه اونجوری موند تا دردم کمتر شد و آروم شروع به تلمبه زدن کرد که بازم درد کونم شروع شد.با اینکه قبلاً به مهرداد کون داده بودم ولی کیر محمد واقعاً کلفت بود و سایز کون من نبود.دیگه یواش یواش دردش کمتر شده بود و محمد هم حرکتش رو سریعتر کرده بود و جای درد تنها رو این دفعه لذت و درد گرفته بود.نزدیک به ۷،۸ دقیقه تو کونم تلمبه زد گفتم نمی‌خواهی خالی بشی؟ گفت دو روزه دارم تقویت میکنم و قرص خوردم که تو رو جر بدم.تازه یه بارم آبم رو آوردی و هنوز باهات کار دارم.گفتم باشه دیگه کونم رو که دیگه جر دادی دربیارش.کیرش رو درآورد و بازم کرد توکسم و من دیگه این دفعه بدون درد داشتم لذت می‌بردم ولی دیگه داشتم پاره میشدم و ناله میکردم. همین ناله ها محمد رو جری تر می کرد و قویتر تلمبه میزد.بازم منو برگردوند و از سر تا پا لیسم زد بلندم کرد و رو کیرش نشوند و با همراهی من ،عقب و جلوم میکرد و گردنم رو لیس میزد .من که از گردن خیلی حساسم باز آه کردنم رو شروع کردم و محکم‌تر روی کیرش بالا و پایین میشدم.محمد که بازم موفق شده بود منو تحریک کنه یه بار دیگه بلندم کرد و این دفعه دستام رو به دیوار چسبوند و کیرش رو از پشت کرد تو کسم درحالیکه از بالا دو تا انگشتش تو کونم بود و این دفعه دیگه درد نداشت.من بازم لرزیدم و پاهام سست شد که محمد با دست چپش منو نگه داشت .یه دقیقه بعد کیرش رو که با آب کسم باز خیس شده بود کرد تو کنم که صدای دادم رفت بالا و اون که انگار انتظار این داد رو داشت زودی جلوی دهنم رو گرفت و تلمبه زد .بهم گفت امروز فقط کونت می‌تونه آب منو بیاره و تحمل کن.نزدیک ۱۰ دقیقه تلمبه زد تو کونم و منو روی زمین خوابوند.کیرش رو کرد تو کسم که التماس کردم تو رو خدا تموم کن محمد.گفت دیگه کم مونده و محکم داشت تلمبه میزد که گفتم در بیار ولی اون همه ی آبش رو ریخت تو کسم.گریه ام گرفته بود که گفت نترس قرص آوردم.من رفتم دستشویی و خودم رو شستم و با آب کسم رو تمیز کردم و برگشتم قرص رو خوردم.ازش پرسیدم چجوری راضی کردی که من برگردم سر کار قبلی؟ گفت همش برنامه ریزی شده بود و یه حرفی قبل از مرخصی به معاون زدم که میدونستم تو جلسه ی کمیته مطرح می‌کنه در حالی که هنوز ثابت نشده بود منم تو مرخصی بودم و موبایلم رو در زمان جلسه خاموش کرده بودم.پنجشنبه اومدم و شواهد رو برای رد اون ادعا به همراه شهادت همکارانت تو اتاق جمع کردم و رفتم پیش مدیر و گفتم با این دلایل و شواهد تو مقصر نیستی و آقای معاون عجله کرده و قبل از اثبات تقصیر تو در جلسه مطرح کرده . مدیر هم گفت تو جلسه ی این هفته اینها رو مطرح کن و مدارک رو هم تحویل امور کارکنان بده.نزدیک به دو ساعت با محمد تو ویلا بودیم و چنان منو کرده بود که نمیتونستم از درد کس و کونم درست راه برم.منو آورد شهر و اسنپ زدم قبل از رسیدن اسنپ به محمد گفتم که آخرین بار بود دیگه که اونم گفت اگه بازم بخواهی در خدمتم ولی اگر نخواهی آخرین بار بود که گفتم بهت گفتم که نمی خوام بیشتر از این به شوهرم خیانت کنم قبل از آمدن اسنپ پیاده شدم و سوار اسنپ شدم و خونه اومدم.لباسهامو در آوردم و لباسشویی ریختم،خودمم حمام رفتم.مونده بودم به مهرداد چی بگم چون هم راه رفتنم مشکل داشت و هم اینکه با این درد و سکس سنگین شب نمی تونستم بهش بدم.تا شب فکرم درگیر بود تااینکه مهرداد با رهام اومدند خونه.با اینکه سعی میکردم زیاد راه نرم تا مهرداد متوجه چیزی نشه ولی موقع نشستن هم نمی تونستم راحت بشینم تازه شب هم در راه بود بلند شدم برم آشپزخونه که مهرداد پرسید چرا اینجوری راه میری منم جواب دادم از کافی شاپ اومدنی تو جوی افتادم و لباسام هم کثیف شدند انگار پام هم کش اومده که گفت پاشو دکتر بریم شاید اتفاقی برای پات افتاده گفتم نه دکتر اداره هم با ما بود و گفت فقط کمی کش اومده و یکم اذیت خواهی داشت و چند روز بعد خوب میشی.فقط نباید بهش فشار بیاری و زیاد حرکت نده.قیافه اش رفت تو هم و یه بخشی شانس هم گفت که من تو دلم خوشحال شدم که لااقل امشب کاریم نداره.از این ماجرا دوسال گذشته و جهانی ۴ماه پیش یه تصادف شدید کرد و نمیتونه راه بره البته دیگه بعد از اون روز هم کاری با من نداشت .نمی دونم شاید به خاطر موقعیتش تو اداره بود که نمی تونست زیاد جلو بره ،شاید هم قولش،قول بودولی بیشتر که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که آدمی مثل اون بخاطر خ
Показать все...
👍 2
همکارم منو گایید (۳ و پایانی) #دنباله_دار #همکار #زن_شوهردار ...قسمت قبل تو قسمت قبلی نوشتم که مسئول امور کارکنان به من زنگ زده بود( البته بیشتر برای نشون دادن خودش و اینکه مثلاً کاره ای هست درحالیکه مهرداد پیش اونم رفته بود و گفته بود که من کاری ازم برنمیاد)سلام کردم و جواب سلام من رو داد و گفت که یه خبر خوب دارم براتون ما فردا جلسه ی کمیته پرسنلی داریم که قرار هست در مورد شما هم صحبت بشه چون ظاهراً در حکم شما اشتباهی شده. گفتم چه اشتباهی که جواب داد بیشتر از این نمی توانم توضیح بدم.قطع کرد و من از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم بعد از یک ربع از یک خط ایرانسل ناشناس برام اس ام اس اومد که فردا خبرهایی می‌شنوی و می بینی که من سر قولم هستم.فهمیدم که جهانیه .ولی برای اینکه مطمئن بشم نوشتم شما؟ برام نوشت بعد از اینکه حکم ات اومد باید تسویه کنی. از خوشحالی داشتم بال در میاوردم بدون اینکه فکر کنم نوشتم.چشم. خواستم پاک کنم که یادم اومد تو پیامک فقط اس ام اس ها برای خودمون پاک میشه ولی بازم پاکش کردم که کسی نبینه .تو کونم عروسی بود .فرداش همه اش منتظر خبر بودم و داشتم سیستم رو چک میکردم ببینم تو دیدگاه برام حکم اومده یا نه؟ تا اینکه بازم نزدیکی‌ها ی ظهر از دفتر مدیر تماس گرفتند که برم پیش مدیر .بدون فوت وقت رفتم دفتر مدیر و منشی ازم خواست که برم داخل اتاق.سلام کردم و سعی میکردم که خودم رو بیخبر نشون بدم.مدیر گفت بشین و ازم پرسید که تو بایگانی کارت خوبه یانه؟ شوکه شدم جواب دادم آقای مدیر من تو بخش قبلی راحت تر بودم و نمی دونم چرا به کار تو بایگانی عادت نکردم.البته یکم کار کردن پیش آقای محمدپور هم برام سخته.پرسید چرا سخته که نتونستم بگم که هیزه و با چشماش داره منو میخوره(البته تو این چند روز از بس حواسم پرت بود اصلأ بهش توجهی نداشتم) ولی گفتم چون اصلأ رعایت یه خانوم رو نمی‌کنند و از نظر رعایت بهداشت هم من واقعا اذیت میشم.در جواب گفت کمی تحمل کن تا این رو گفت استرس وجودم رو گرفت و ترسیدم که باز هم باید تو همون قسمت بمونم و هم اینکه مفت و مجانی حیثیتم رو بر باد دادم. ولی بعدش که گفت ما حکم شما رو برای قسمت قبلی زدیم و آقای محسنی که تازه به شهر ما منتقل شده‌اند رو قرار هست که بدیم جای شما تو بایگانی.ولی دو روز طول می‌کشه که ایشون بیاد اینجا و شما این دو روز هم اونجا کار می‌کنی و بعد برمی‌گردی سر کار قبلی.البته الان صدات کردم که بهت خبر بدم تا بدونی که کارمندان ما برامون ارزشمندند ولی اگه درست کار نکنند به راحتی میتونیم کار رو براشون سخت کنیم.در پایان هم ازم خواست برم سر کارم و به کارم برسم منم ازش تشکر کردم و بیرون اومدم تا برسم به بایگانی یه پیامک دیگه برام اومد که برای تسویه آماده ای؟جواب دادم هنوز که چیزی نشده .اونم نوشت مگه خبرها بهت نرسیده؟ نوشتم مدیر گفت چند روز دیگه منتقل میشم هر وقت منتقل شدم چشم.اینقدر ذوق زده بودم که اگه اونجا بود یه حال درست و حسابی بهش میدادم.البته هم از روی ترس از اینکه دوباره برام دردسر نشه و هم از بابت اینکه دفعه ی قبل واقعاً بهم حال داده بود ته دلم راضی بودم ولی هنوز هم پریودم تموم نشده بود و هم نوبت مهرداد بود که این ده روز رو براش جبران کنم.پیامها رو پاک کردم و به مهرداد زنگ زدم و ماجرای انتقالم رو بهش گفتم. اونم خوشحال بود شب رفتیم بیرون و شام خوردیم .فرداش پریودم تموم شد و یه سکس جانانه با مهرداد کردیم .دو روز گذشت و وقتی دیدگاهم(توی ادارات مثل یه کارتابل خصوصی است ) رو برای شاید هزارمین بار تو اون روز چک کردم دیدم حکم اومده و از شنبه برمی‌گردم کار قبلی ام.به هر کی که خبر داشت از فاطی و آرزو و مهرداد بگیر تا جهانی البته به شماره ی ایرانسلش زنگ زدم که جهانی گفت امروز وقت تسویه حساب است.بهش گفتم فردا میام که گفت دفتر پسرش نمیشه و بعد از خروج باهات هماهنگ میکنم.از اداره که در اومدم موبایلم زنگ زد جهانی بود گفت فردا ساعت ۴ میام دنبالت تا ببرمت به ویلا.( البته ویلا که چه عرض کنم تو زمینهای پدریش که۱۵ کیلومتر از مرکز شهر فاصله داشت یه خونه ی ۷۰متری ساخته بود)البته بهم گفت که این دفعه خوب به خودم برسم و مثل دفعه ی قبل نمی خواد که با لباس رسمی و اداری برم پیشش .خونه که رسیدم مهرداد قبل از من اومده بود همدیگه رو بغل کردیم به مهرداد گفتم که فردا با همکاران خانم قراره بریم کافی شاپ و برگشتم به سر کار قبلی ام رو جشن بگیریم.اونم قبول کرد و قرار شد فردا رهام رو بعد از ناهار ببره خونه ی مامانش.فردا از سر کار برگشتم و یه دوش گرفتم و شیوه کردم .مهرداد اومد و ناهار رو خوردیم و رهام رو برداشت و رفت بزارن خونه ی مامانش.منم یه آرایش لایت کردم .شلوار جذب کوتاه مشکی پوشیدم.یه تاپ طلایی با مانتو کوتاه و کفش پاشنه دار پوشیدم .موهایم رو با سشوار درست کردم و ادکلن لانکوم زدم .به جهانی پیام دا
Показать все...
👍 3
دم که دارم با اسنپ میام و اون زودتر جلوی کافی شاپ آماده باشه تا من با اون سر و وضع جلوی کافی شاپ نمونم اسنپ زدم رفتم دیدم ماشین جهانی اونجا ایستاده،سوار شدم جهانی وقتی دید گفت اوفففف چیکار کردی؟بو میکرد و می‌گفت فدات شم ولی من راستش بازم خجالت می‌کشیدم اما گفتم دیگه باید بدهی ام رو می دادم دیگه.گفت یه کارمند دولت با این سر و وضع رو باید هم داد پیش محمدپور کار کنه و بعد هم خندید. گفتم تو رو خدا تنهایی دیگه؟ کس دیگه ای که اونجا نیست؟ گفت دیوونه من که بخاطر خودمم هم که شده نمی‌گذارم کسی بفهمه .تازه اش هم مگه من تو رو مگه با کسی شریک میشم؟ خیالم راحت شد .دست راستش تا زمان رسیدن به ویلا رو ران و لای پام بود و تا اونجا منو مالید.از اونجایی که شیشه ی ماشینش دودی بود و ویلاش خارج از ده بود کسی متوجه حضور من نبود در حیاط رو باز کرد و ماشین رو تو حیاط نگه داشت و رفت در خونه رو باز کرد و رفت تو. من هم یکی دو دقیقه بعد رفتم داخل .تا وارد خونه شدم دیدم جهانی یه تشک آورده داره پهن می‌کنه روی زمین.جهانی تا منو دید بغلم کرد و لب تو لب شدیم بعد از دو سه دقیقه لبامون رو از هم جدا کردیم بهش گفتم که دفعه ی آخر هستش دیگه؟ اونم گفت اگه تو بخواهی آره. گفتم من نمیخواهم به شوهرم خیانت کنم و دوست دارم دفعه ی آخر باشه،و اگه تو قول بدی که اینجوری باشه حالی بهت میدم که تا آخر عمرت فراموش نکنی.اونم قول داد و من لبم رو گذاشتم تو لبش و شروع به باز کردن دکمه های پیراهنش کردم اونم بیکار نبود و کونم رو از شلوارم داشت می مالید.پیراهن و لباس زیرش رو درآوردم و نشستم زیپ شلوارش رو باز کردم و درآوردم.اونم مانتوم رو درآورد خواستم تاپ و شلوارم رو در بیارم که نذاشت و گفت خودم می‌خوام لختت کنم.شلوارم رو به زور از پام کشید بیرون و تاپم رو با یه دست داشت درمی‌آورد درحالیکه با اون یکی دستش داشت کسم رو از زیر شرت میمالید.تا سوتینم رو باز کرد هلش دادم رو تشک و شروع به خوردن سینه هاش کردم کیرش رو از زیر شرتش گرفتم تو دستم و باهاش ور میرفتم که سفت سفت بود.شرتش رو در آوردم رفتم سراغ کیرش و بعد چند لیس کل کیرش رو کردم تو دهانم و براش ساک زدن.جوری ساک زدم که صدای آهش کل فضا رو گرفته بود و ۵دقیقه ای آبش اومد.با دستمال پاکش کردم و بهش گفتم الان تسویه ایم آقای جهانی ولی یه دستخوش هم بهت میدم که کیف کنی.اونم گفت مهسا جون لااقل اینجا منو جهانی صدا نکن و بهم بگو محمد.اومد شرتم رو درآورد و منو به حالت سگی خوابوند بالش رو گذاشت زیر شکمم و از پشت کس و کونم رو داشت میخورد که منم این دفعه با تمام وجودم داشتم آه می‌کشیدم اونم قربون صدقه ام می رفت.بازم69 شدیم و بخور بخور کردیم که من بازم لرزیدم و آبم اومد.بعد محمد اومد روم و بازم کیرش رو به کسم می‌مالید منم التماس میکردم که بکن تو که میگفت التماس کن و بگو که محمد کیرت رو می‌خوام، منم میگفتم ولی بازم نمی کرد میگفت بگو مهسا جنده ی محمده که منم می گفتم،می گفت بگو کیرت رو تو کونم می‌خوام منم که داشتم از خماری کیرش می مردم اونم گفتم تا این که با خیس کردن کیرش با آب کس من سر کیرش رو گذاشت تو کسم .یه آهی کشیدم و محمد شروع کرد به آروم تلمبه زدن و خوردن سینه هام و لبم که منو به اوج شهوت رسوند وبعد از نزدیک به ۷،۸ دقیقه بازم خالی شدم .محمد کیرش رو درآورد و یه بار دیگه ازم خواست که براش ساک بزنم یکی دو دقیقه براش ساک زدم که گفت باز هم به حالت داگی رو بالش بخوابم منم خوابیدم اومد کونم رو لیس زد و انگشتش رو کرد تو کنم،گفتم تو رو خدا کون نه . گفت خودت گفتی که کیرم رو تو کونت میخوابی.گفتم نه کیرت کلفته درد میکنه .بازم کیرش رو گذاشت از عقب تو کسم منم فقط داشتم لذت می‌بردم اونم هی میگفت کیرم خوبه؟ من هم با سرم تایید میکردم . میگفت کیرم می خوایی.؟ منم بامی گفتم آره.یه دفعه ای گفت میخوایی تو کونت باشه که بازم گفتم آره ،اونم شروع کرد به انگشت کردن کونم و بعد ۲تا انگشت کرد که دردم زیاد شد و گفتم درش بیار پاره شدم ولی دیگه گوش نکرد و همینطور کونم رو با ۲ انگشت داشت باز میکرد.بلند شد و از کشوی اتاق کرم و وازلین آورد گفتم نه محمد ولی گفت بخواب به پشت، تا من خواستم بگم نه منو بزور به پشت خوابوند و کرم رو زد به انگشتانش و دو انگشتش رو کرد تو کونم.داشتم از درد میمردم و فقط میگفتم نه محمد،انگشتانش رو که درآورد برگشتم دیدم داره کرم رو میزنه به کیرش و کیرش رو گذاشت در کونم .دیدم چاره ای ندارم و این ول کن نیست فقط گفتم آروم آروم.محمد گفت عزیزم من که تو رو اذیت نمی کنم.یک کم وازلین زد به سوراخ کونم و آروم سر کیرش رو توی کونم کرد.دیگه داشتم میمردم و چشام سیاهی می‌رفت از بس که کیرش کلفت بودهمونجور نگه داشت تا یکم جا باز کنه.باز یکم دیگه کرد توی کونم و من داشتم از درد منفجر می
Показать все...
👍 1
خودش و زن بودنش افتخار بکنه. انقدر همین مسیر رو ادامه دادم تا نزدیک ارضا شدنم بود و سریع کشیدم بیرون و ریختم روی کس خوشگلش و با انگشتم زدم توی آب خودم و گذاشتم توی دهنش که خوب بخورش و خودمم ازش لب بگیرم…شبیه آبجو خوری وایکینگها وقتی می خواستن ثابت بکنن که مشروبشون سمی نیست. بغلش کردم و بوسیدمش و موهاشو ناز کردم و در گوشش گفتم: -اگر میخواستم جهان رو به تصویر بکشم،همین لحظاتمون میشد.همین لحظاتی که اینجوری با عشق داشتی از تن و بدنم لذت می بردی. همونجوری بغلش کردم و بردمش سمت حموم که با هم دوش بگیریم. دوست داشتم زیر آب فقط توی بغلم باشه و خودم بشورمش و دیگه ادامه روز رو به عشقبازی باهاش سپری بکنم.هیجان همین قدر برای امروزش خوب بود. نوبت این بود که بهش مهر بورزم و بهش بفهمونم چقدر مهمه و چقدر اهمیت داره.بفهمه که برای عشق بازی و دیوونه کردنش از نظر عاطفی پیشش هستم.بفهمه جهان فکری و گره ای که باهاش خوردم خیلی گره متفاوتیه.اون کسی بود که هم احساس هم شهوت من رو همزمان می تونست ارتقاء بده تا بفهمم روزهامو سپری و زندگی کردم تا در کنارش درست توی همین نقطه زمانی باشم. دختر فلسفه دان شهوتی من.دختر زیبای من که وقتی نگاهش می کردم و می فهمیدم چقدر زندگی تا قبل از اون زندگی نبود و دوست داشتم افسانه سیزیف رو روی قوس کمرش تا ابد تکرار کنم.از روی شونه هاش سر بخورم به سمت باسنش و باز برگردم همین مسیر رو بالا چون چیزی زیباتر از هر آن چیزی که اون داشت،نبود. دوست نداشتم بهش بگم دوستت دارم چون کلمات رو می سوزوندم.باید بهش چیزی رو می گفتم که هم احساس رو داشت هم انقدر سنگین بود که هزارتا دوستت دارم یارای رقابت رو باهاش نداشت و هنوز هم دارم دنبال اون جمله میگردم ولی مطمئنم خودش فعلاً همون جملست، “من،سمر،خالص ترین دختری هستم که حتی خلوص هم کنارم رنگ می بازه” چه آینده ای باهاش داشتم و تصویرسازی کردنش من رو می تونست بارها ارگاسم بکنه. اون جهان بی قانونی که چهار چوبش رو خودمون ساخته بودیم. اون زندگی مخفیی که با هم داشتیم. اون زندگی مخفیی که عیان ترین داراییمون بود. اسمش رو میذارم زندگی دوسین…“سمر و سیاوش” میدونم امشب که کنارم میخوابه هم خوابش رو می بینم با اینکه کنارم خوابیده. به خوابم بیا بخت سفید من که سیاهی من کنار سفیدی تو معنا می شه و تا ابد لذتت رو می برم.مثل همین الان که سرت روی شونمه و چشماتو بستی و داری به ریتم نفسهای داغم گوش می کنی که کاش و ای کاش زمین همین جا بایسته. نمی دونم این داستان رو تا کجا ادامه بدم؛ولی میدونم جهانی پیش روی ما هست که 1000 دیوان میشه ازش نوشت. دیوان عشق و شهوت دوسین!! سین زیبای من بخواب که فردا برای اونهاییه که ارگاسم روحشون باعث خواب راحتشونه. بخواب زیبای من! نوشته: خراباتی منم
Показать все...
داستان دوسین #اروتیک سلام علاقه من به نوشتن باعث شد که هر آنچه بر من گذشت رو در قالب داستان های تک پرده یا چند پرده بخوام بنویسم. خیلی با خودم کلنجار رفتم و بالاخره راضی شدم اکانت بسازم و داستان هایی که واقعی هستن رو بنویسم. جایی هم اگر بخوام داستان غیر واقعی بنویسم،قبلش می گم. اتفاقاتی که افتاده اسمشون داستان نیست و شرح واقعه اس! این هم از اولین شرح من: «داستان دوسین» شاید مدت زیادی نباشه که همو می شناسیم و حتی اینکه تصمیم گرفتیم با هم زندگی کنیم و بیشتر از اینکه همخونه باشیم،تلاشی برای بهتر کردن رفاقتمون بکنیم. رفاقتی که بوی همه چی میده؛بوی احساس،بوی شهوت،بوی پیشرفت،بوی خشم،بوی رهایی و بوی خود واقعی بودن. با اینکه یه روز کسل کننده کاری دیگه رو دارم میگذرونم توی محلی که دوستش ندارم و قراره آدمایی رو تحمل بکنم که تا قبل دیدن سمر برای من قابل تحمل بودن ولی از بعد ورودش به زندگیم دیگه این آدما همه خاکستری های محوی هستن که در کنارم در حال حرکت هستن و هر چیزی از سمتشون من رو معذًب می کنه. و سمر که اومدنش به زندگی من شبیه اتفاق های داستانی بود؛از غیر منتظره ترین نقطه ای که هرگز فکر نمی کردم قراره کسی رو بشناسم که تفکراتم رو دستخوش تغییر بکنه. دختری که خودش رو شهری نمی دونه ولی قطعاً هر شهری لیاقت داشتنش رو نداره چون به حدی از روح خودش بیشتره که کالبد زمین برای داشتنش یه فکاهی تلخ و سیاهه. دانشجوی دکترای فلسفه ؛مردی که تفکراتش راجع به زندگی و جهانی که همه هیچ هست مغزش رو شکل داده و این دختر سر راه منی قرار گرفت که شیفته فلسفه بودم و ناخواسته به مربی و راهنمای روحی من تبدیل شد،البته با این پیش فرض که شاید خودش این رو ندونه. هندزفریام توی گوشمه و همینجوری که دارم نامه نگاری می کنم و گزارش مینویسم به صداش گوش میدم که داره یکی از کتاب های ژیژک رو تحلیل میکنه با تموم شور و شوقش.چرا حتی بیرون از خونه و وقتی ازش دورم نمی تونم از صداش و تفکراتش دور باشم؟ اصلاً چرا از خودم سوال می پرسم؟مگر قرار نبود چنین کسی رو بخوام پس سوال نداره و باید سلول به سلول لذتش رو ببرم. ۱ ساعت دیگه قراره برگردم خونه و می دونم منتظرمه تا برسم.با تمام ذهن بزرگ و زیباش که مملو از فلسفه هست و وقتی حرف میزنه من رو هیپنوتیزم می کنه،یک زنه.زنی که به معنای واقعی کلمه نذاشته فلسفه رفتارش رو مردانه بکنه و همون ظرافت و عاطفه یک زن رو داره.زنی که از دیدگاه من شبیه یک عصر هنریه.شبیه نقاشی ناهار مهمانی قایقرانی از رنوار که در اوج سادگی هر بار یه لایه جدید از نهفتگی رو بهم نشون می ده. عطر تنش رو دوست دارم یعنی اگر قرار بود یه عطر رو توی ذهنم تصور بکنم و دوستش داشته باشم،همین عطر بود.عطری که واسم شبیه آب توی این روزها حیاتی شده. منی که هیچ موقع دخترای لاغر و اسکینی مورد نظرم نبودن،جوری درگیر انحنای بدنشم که می تونم ساعتها بهش خیره بشم و به خودم بقبولونم که آرمانی بودن به روایت تصویر تن و بدن سمره.صدای بامزه و بمش بهم آرامش میده و امان از آرامشی که میبخشه.آرامشی توامان با شهوت که می تونم ساعت ها از درون بدون هیچ حرکتی ارگاسم روحی بشم. اونم به من این احساسات رو داره؟منو اینجوری تحلیل میکنه؟تصویرسازیم میکنه؟ باز که دارم سوال می پرسم و این مسیر تا به کی قراره ادامه داشته باشه؟کلافه شدم از دست افکاری که توی ذهنم دارن الاکلنگ بازی می کنن. به نظرم این افکار بسه چون وقت رفتن رسیده و از صداش باید به خودش پناه ببرم. وسایلم رو جمع کردم و در همین حین بهش زنگ زدم که ببینم چیزی توی خونه کم و کسر هست یا نه. -سلام عزیزم -سلام،خوبی؟ -تو اگر خوبی که من هم خوبم در غیر اینصورت این سوال پاسخش نه می شه. خندید و با همون صدای بامزش گفت: -برای اینکه حالت خوب باشه پس جوابم خوبمه تا نبینمت توی حال بدی. وقتی از زنانگیش صحبت می کنم یعنی همین حرفاش که قلقلکم می ده. -پس منم خوبم و فقط زنگ زدم که ازت بپرسم چیزی توی خونه کم نداریم که سر راه بخرم؟ -نه عزیزم همه چیز هست فقط لبام یکم خشک شده که طبیعتاً لبهات رو می خواد و یه چیزی الان باید درون من باشه که متاسفانه توی شلوار توئه و با خودت بردیش شرکت. سیاوش به آرامش خودت مسلط باش که وسط راهروی منتهی به اتاق رییس موقع سیخ کردن نیست؛اما حیف که اون لعنتی از من دستور نمی گیره و یک نیروی خودسر و خودکامست و هر وقت بخواد اقامه می کنه. -عزیزم خوشت میاد که من رو همیشه توی هر شرایطی تا مرز به گا رفتن ببری؟ -به من چه خب!!گفتی چی کم و کسر هست و من هم نیازها رو گفتم. -من اشتباه کردم آقا جان.اشتباه کردم برای همین روزهاست.من خیلی زود خونم و می بینمت.می بوسمت،فعلاً توی راه که داشتم به سمت خونه بر می گشتم به این فکر می کردم که چطوری امروز باهاش سکس داشته باشم که نتونه روی پا بند بشه.با خودم گفتم که بهتره
Показать все...
جوری وارد خونه بشم که نفهمه منم و انگار خفتش دارم میکنم؛جوری که انگار من یه متجاوزم و گیرش انداختم. کلید درو که انداختم با آرامش و در آرام ترین حالت ممکن وارد شدم تا صدای در نیاد و نفهمه منم. کفشامم پشت در از پام در آورده بودم که نیازی نباشه سر و صدای زیادی بکنم. صدای تلویزیون میومد اما حسم میگفت جلوی تلویزیون نیست و فقط صرفاً روشنه پس یوگا نمی کنه چون توی این سر و صدا نمی شه تمرکز کرد. آروم از جلوی در دستشویی گذشتم و رسیدم پشت در آشپزخونه که دیدم داره ظرف میشوره و توی دنیای خودش داره یه چیزی رو زمزمه میکنه که نمی شنیدم چیه اما مشخص بود دستم بهش بخوره از ترس سکته می کنه ولی دیوونگی من هم زیاده و حتی این فکر هم باعث نشد ذره ای مردد بشم از نقشه ای که کشیده بودم. یه شرتک تا زیر باسن پوشیده بود که خیلی آزاد بود و می دونستم شرت زیرش نپوشیده چون برآمدگی باسنش بدون هیچ پرده پوشی داشت با هر تکونش می لرزید و من همچنان به این فکر می کردم که چطوری می شه یه دختر لاغر چنین بدن جذابی داشته باشه با برآمدگی هایی که دیوانه کنندست. حواسم داشت پرت می شد که باز متمرکز شدم روش و هدفم رو گذاشتم روی اینکه از پشت سریع شلوارکش رو در بیارم و بشینم روی زانوهام و از پشت براش بخورم. رسیدم پشت سرش بصورت خم شده و حضورم رو حس نکرد چون شبیه حشاشین تعلیم دیده داشتم رفتار می کردم.روی زانوهام نشستم و سریع توی کسری از زمان شلوارکش رو در آوردم و زبونم رو گذاشتم روی کونش. چنان جیغی زد که تا لحظه ها گوشم سوت می کشید و دیگه هیچ صدایی رو نمی فهمیدم.سریع دستم رو بردم بالا و بازوهاشو گرفتم که مبادا از ترس یه حرکت ناخودآگاهی نکنه و با هرچی دم دستش هست نزنه توی سر و صورتم. فقط سرش رو برگردوند و منو دید که دارم می خورم براش و پاهاش جوری به هم سفت شده بود که به زود می تونستم زبونم رو تکون بدم.توی همون حین که من داشتم با فشار زیاد می خوردم و خودش فهمید که خطری نیست و منم،شروع کرد پاهاش رو شل کردن و زیر لب گفت: -احمق…احمقققق…اح!!! و از اح به آه رسید چون زبونم به نقطه ای رسید که باید می رسید و احساس امنیت از من بودن باعث شد پاهاش رو یکم از هم باز بکنه و اجازه بده که ادامه بدم.به هر حال خودش داشت می گفت یه چیزی مال اون بوده که پیش من بوده و بردمش سرکار و داشتم اون محل رو آماده حضور کیرم می کردم که داشت شلوار رو پاره می کرد. جوری آه می کشید که تنم می لرزید و دیگه دستهاش رو ول کردم تا هر جایی که دلش میخواد رو بگیره.پاهام خواب رفته بود و فکر کنم 10 دقیقه ای می شد که داشتم کصش رو می خوردم و پاهاش داشت می لرزید.توی همین حین گفت: -سیاوش تو مریضی…تو منو داری میکشی…منو دیوونه داری می کنی…منو واقعاً بکشم اگر اوج لذت همینه…منو…آهههه…بکش سیاوش!!! و منی که این حرفا مصمم ترم میکرد که به ارگاسم برسونمش و انقدر به خوردن ادامه دادم تا ارضا شد و توی صورتم خودشو خالی کرد ولی الان نوبت این بود که به مرگی که دلش میخواست برسونمش. شلوارمو سریع کشیدم پایین و شرتم رو انداختم زیر تخمام تا خم بود روی سینک جوری همه کیرم رو توی کس خیسش فرو کردم که حتی فرصت نشد آه کشیدنش رو تکمیل بکنه فقط گفت: -منو جرم بده عشق من!! و با همه قدرتم توی کصش تلنبه می زدم،کسی که کیرم رو می کشید داخل از بس لیز شده بود و اجازه نمی داد که من حتی حرکتی بکنم و خودش جابجا می شد.همونجوری که داشت می کردمش با سوراخ کون خوشگل و کوچولوش هم بازی می کردم که از ارگاسم شدن داشت دل می زد و باز و بسته میشد.قشنگ زیر فشار کیرم داشت از کون نفس می کشید و این من رو دیوونه تر می کرد.توی حرفاش قربون کیرم می رفت،قربون خودم می رفت و از حرفهای شهوانی به احساسی می رسید و از احساسی به شهوانی و این حالت تاب گونه من رو وحشی تر می کرد. سریع برش گردوندم و لبامو گذاشتم روی لبش و نشوندمش لب کابینت بغل سینکه و ادامه دادن به کردنش.خودش از قبل سینه هاش رو از زیر تاپ نخی خوشگل لیموییش در آورده بود و داشت می مالید.حرکت مواج سینه هاش هم یه اثر هنری بود و من داشتم با هنر سکس می کردم و سکسمون یه اثر هنر معاصر بود که می شد توی موزه متروپولیتن برای عموم به نمایش گذاشته بشه. داشتم باهاش همه کار می کردم و تا حالا به عاشق شدن حین سکس دقت نکرده بودم ولی از قبل ورود به خونه بیشتر بهش احساس داشتم چون داشت جوری لبامو می بوسید که انگار قرار بود بعد این سکس برای همیشه بمیریم و این مرگ توی آغوش هم باشه. تلاش کردم روند کردنم رو آروم تر بکنم و از شدتش کم بکنم تا بتونه بهتر نفس بکشه و شروع کرد با یه لبخند روی لب که دندونای خوشگلش رو نشون میداد از چشم راستش اشک اومدن.اشک لذت بردن و همون اشک رو بوسیدم و شروع کردم تمام سر و صورتش رو با بوسه پر کردن چون لیاقتش این بود که عشق ببینه تا به
Показать все...
خوردن پاهام توسط پسر خاله هایم #فوت_فتیش سلام من نگار هستم ۲۲ سالمه میخواستم یکی از خاطراتم که فوت فتیشی هست رو تعریف کنم. حدود ۲سال پیش بود من برای کمک و اساس کشی به خونه خالم رفته بودم خالم به خاطر کمر درد زیاد نمیتونست زیاد کار کنه برای همین یه یک هفته ای رو خونه خالم اینا بمونم و کمکشون کنم خب بریم سر خاطره. فردای اثاث کشی که از سرکار برگشته بودم پاره وقت تو کافی نت کار میکنم ظهر اومد و بعد ناهار شروع به جم کردن وسیله های خونه بودیم. خالم دوتا پسر دوقلو داره که بچه های نسبتا شلوغ و شیطونی هستن که اسمشون متین و مبینه ۱۱ سالشونه. کارما تا ساعت یک شب طول کشید منکه داشتم از خستگی و پادرد می مردم خالم یه شامی اورد من نشستم از صبح که رفته بودم سر کار تا الان جورابامو درنیو ورده بودن پاهام داشت میترکید و بو افتاده بود پاهام قرمز شده بودن. شام خوردم و کنار یه درازی کشیدم بچه ها اومدن گفتن خاله نگار پاهات قرمز شدن گفتم اره صبح تاحالا تو جوراب بوده گفتن خاله میخوای پاهاتو یه ماساژ بدیم خستگید در بره گفتم نه نمیخواد پاهام کثیفه بو میده دراز کشین و مشغول بو کردن پام شدم گفتم چیکار میکین گفتن خاله پاهات بو نمیده تمیزه گفت نیخواد بچه ها مرسی خالم اومد گفتم خاله خیلی خستم کجا برم بخوابم خاله گفت دوش نمیگیری گفتم نه خستم خاله جامو انداخت تو اتاق بچه ها من که داشتم از خستگی میمردم رفتم افتادم تو جام از خستگی حتی حوصله نکردم پاهامو بشورم بوی گند گرفته بود بد دو سه دقیقه بچه ها اومدن که بخوابن به من گفتن خاله اگه پاهات خستن بگو که ماساژ بدیم من دیدم اینا ول کن نیستن و پاهام کلی درد داشت گفتم اشکال نداره بیاد مرسی با رضایت من کلی خوش حال شدن و ذوق زده تو دلم گفتم این اسکول هارو نگا برای حمالی یکی دیگه ذوق میکنن اومدن من رو شکم خوابیدم و ی بالشم گزاشتم زیر پام که بیاد بالا من دراز کشیدم رفتم زیر پتو که از ماساژ لذت ببرم بچه ها اومدن و مشغول مالیدن پاهام شدن بد حدود یک ربع من که تو خوابو بیداری بودم دیدم مالین پاهامو تموم کردن گفتم خسته شدن دستشون درد نکه اینقدر خسته بودم که ازشون تشکر نکردم بد ده دقیقه دیدم زیر پاهام ی چیزایی حس میکنم فهمیدم بچه ها مشغول بو کردن کف پام بودن گفتم اینا چرا دارن بو میکنن پامو همینجوری داشتن بو میکشین گفتم شاید باهام زیادی بو میده دارن بو میکنن بلاخره خسته میشن بد ی ربع شروع کردن به لیسیدن پام من که حسابی تعجب کرده بودم گفتم اینا برای راحتی من نمیخواست پاهامو ماساژ بدن میخواستن من بخوابم که بیان سراغ پاهام از قبل خواب که تو حال بودم و یواشکی پاهمو دید میزدن . بچه ها داشتن پاهامو حسابی لیس میزدن و میمکیدن و من بزاق دهنو زیادو رو پاهام حس میکردم من که مونده بودم چیکار کنم گفتم ولش کن بزار یه حالی کنن با پاهام سانس بالای اونا پاهام کثیف بویی بود بد حدود بیست دقیقه از لیسیدن پاهام زیر گوش زمزمه ای ازشون می شنیدم میگفتم پاهای خاله نگار خیلی از پاهای مامان خوشمزه تر و خوشگل تره. نمیدونم پای چپم مال کی بو که داشت پاشنه پامو از ریشه میکند از شدت مکیدن زیاد از پاهام براتون بگم که سایز پای من ۴۰ له و پای نسبتا لاغر و قوس زیاد کف پا هستش و رنگ نارنجی تیره. بعد حدود یک تا یک ونیم ساعت خوردن پاهای بدبخت من اینا ول کن نبودن و من خوابم برد. فردا صبح ساعت گذاشته بودم که زود بلند شم که سر کار برم بلند شدم دیدم بچه ها سر جاشون خوابیدن که جاشون دقیقا زیر پاهام بدن و کلا ی وجب فاصله داشت پاهامو که دیدم .دیدم پاهام سفید شدن و خیس خوردن. گفتم من یه هفته اونجا بمونم هیچی از پاهام نمیمونه. خلاصه این بود خاطره من که شبها و خاطرات دیگه ای از خورده شدن پاهای من هست که خواستید اونارو هم میزارم… نوشته: نگار
Показать все...
👍 2👎 1
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.