『مُردح متحرڪ』
شروععز'1400/11/1' چنلےبراےمُردححاےمتحرڪ🧟♀✨ عزوقتےبرآوردحنشدےشدممثجنازححادیگحقلبممُرداحصاصممُرد:) اینجادنیایےفاقدعزرنگحاےتیرحصت! ےحصبےحصےنصبتبححرحصے:)
Больше757
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
با خودت تکرار کن ادما دوست ندارن لازمت دارن . #ᴘᴀʀsᴀ
رمانعشقبیتو🕊
پارت3
باشه آدمش میکنم شب نشده زنگ میزنه تحویلش میگیری
مریم:ممنون پوریا راستی ستاره چی شد؟
_چی؟ ستاره؟ شما از کجا میدونین .خواهرم نفهمه منتظر سوتی بگیره
مریم:واااای پس جلو مانی رو بگیر به گرومون گفته .با سرعت پیش بچه ها رفتم و دست مانی رو گشیدم و گفتم دستت درد نکنه مثلا بهترین دوستمی چرا موضوع منو ستاره رو پخش کردی؟
مانی:به همه گفتم غیر پریا ناراحت نشو من مطمعنم دوستی تو و ستاره ابدیه هر دو خوش قیافه پولدار خانواده دار خوش تیپ اخلاقاتونم که عالییی گفتم باشه نمیخاد ماس مالیش کنی درضمن از این به بعد یا میگی پریا خانوم یا خانم شایسته میفهمی؟
مانی:باشه فقط امروز مامان تو میاد خونمون ما بریم خونتون بترکونیم باشه؟؟بلخره تعطیل شدیم
با شایان حرف زدم و سوار بنزشدیمو خواهرمم با پسرای دانشگاه خیلی شوخی میکرد به خصوص با مانی چون مادرم سارا با شقایق خانوم مادر مانی یه جورایی دوست جون جونی هم میشدن پدرامونم تو یه کارخونه مار میکردند و با هم به دبی میرفتند برای همین مانی هر روز بی مقدمه خونه ما بود!!!!مانی عقب نرفت و پزیا هم جلو نشستخ بود فریاد زدم:::زشته مانی برو عقب بشین مانی با اخم عقب نشست پریا هم پیاده شد و رفت عقب مانی خنده پیروز مندانه ی کرد و جلو نشست اما با بی ذوقی به منو پریا نگاه میکرد
با سکوتی متلق به خونه رفتیم کسی خونه نبود من بهاتاقم رفتم و پریا هم به اتاقش تا لباس عوض کنه مانی شلوغ میکرد در اتاق باز شد و مانی پرید بغلم و گفت:ببخشید اشتییییییی؟گفتم باشه برو یه غذایی چیزی درست کن....
ادامهداره.....🌸
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.