♡جُنونِ عشق‌و سُرعَت♡

ماهرو توی یه خانواده فوق مذهبی بزرگ شده و تمام زندگیش تحت سلطه پدرش بوده مانند ازدواجش!‼️ ماهرو مجبور به ازدواج با شایانی میشه که فقط یه هفته اونو دیده‌. اما ته این ازدواج اجباری به عاشقی ختم نمیشه‼️ چون که شایان باعثِ......🤭❌ رمانی پر هیجان و خالی از هر کلیشه ای😏❤️‍🔥 https://t.me/+eQGiSZ3f-AlkZmJk

_کاش اون #شب یا #تصادف میمردم.... !! #لعنت به تو #لعنت به من.... #لعنت به روزی که #دیدمت... #لعنت به #چشمات:)) پسره شب عروسی #ولش کرده و هیچکس #نمیدونه چرا؟؟؟ شاید، #اجبار و شاید هم #فرار.... ‼️🚫 حالا برگشته و #دختره با دیدنش #دیوونه شده و توی #تیمارستان بستریه🥺💔 اگه میخوای ادامه این رمان #هیجانی و عشق سوزان و #بینهایت این #زوج رو بخونی #آروم بزن رو لینک زیر: 👇🏻https://t.me/+1NMzOKm5oyA4Y2M8 قول میدم پشیمون نمیشی😌❤️‍🔥

#قلعه‌ای‌واقعی‌با‌پرفسور‌ها‌و‌درس‌های‌جذاب🪄🏰 -• دروازه‌های قلعه باز شدند تا جادوآموزان جدید و کنجکاو وارد قلعه شوند •-🧐🏰 -• چمدان‌هاتون رو بردارید و آماده ورود به قلعه شوید•-🕊👇 『 @EnchantedFort 』

هرکسی یه موجود درون داره فقط ممکنه ازش باخبر نباشه : )) کسی چه میدونه شاید ۱۴ ام همین ماه تبدیل به گرگینه شی🪄 اگه میخوای بری دنبال ارزوهات کلاه و چوبدستی و معجونتو وردار و سوار قطار اینچنتد شو.....🚂 🏰قلعه ای برای ۶ نژاد مختلف🏰 حالا با این وجود خودت فکر میکنی موجود درونت چیه اصلا؟✨

#دختره_اتفاقی_میوفته_رو_پسره_و_پسرم_که_شیطون😂🤦‍♀ https://t.me/+LjRoJ2feZMw3YjJk با اومدن یکی از #نگهبانا ترسیدم #دست سعید و گرفتم و #هلش دادم تعادلش و از دست داد افتاد رو زمین منم همراهش @کشیده شدم افتادم #روش با چشمای گرد زل زدم به اون دو تا گوی #شیطونش +چه راحتم #لم دادی روم! با لبخند #شیطانی گاز #محکمی از @مچ دستش گرفتم به اجبار برای #لو نرفتنمون مجبور بود دم نزنه اما بدجور از درد #کبود شد🥲 یدفعه بلند شد و جامون و #عوض کرد حالا اون بود که روی #بدن من افتاده بود...😂‼️ https://t.me/+LjRoJ2feZMw3YjJk https://t.me/+LjRoJ2feZMw3YjJk #پسره_حسابی_کار_دختره_و_تلافی_می‌کنه🤣🔞

امیر #دلار هارو پرت کرد رو میز و با صدای بلند گفت: - #میخرمش دختره رو...باهات #قرارداد یکساله می‌بندم! با حرفی که زد ته دلم #خالی شد.. رهام نگاهی #بهم انداخت و گفت: - از کجا می‌دونی #دست‌مالی نشده؟! امیر نگاه بدی بهم انداخت و با پوزخند گفت: - امتحان کردنش #ضرری نداره!‼️ این حرف و زد و بلند شد اومد سمتم. بازوم و گرفت و بلندم کرد. در گوشم آروم پچ زد: - بیا بریم که قراره کلی خوش‌‌بگذره بهمون امشب‼️ https://t.me/+D8jbAYIEGNlhYWU0 https://t.me/+D8jbAYIEGNlhYWU0 #افرادزیر18سال‌جوین‌نشن🙂✅

#پسره_بخواطر_معروف_شدنش_دختررو_پس_میزنه😭💔🙂 با پیاده شدنش از ماشین #جدیدش با لبخند به سمتش #رفتم.. قبل از اینکه بخوام نزدیکش بشم گفت: - نورا نیومدم واسه #دیدنت اومدم چند #کلمه حرف بزنم و برم!! ببین منو نو دیگه به #درد هم نمیخوریم ینی تو به #درد من نمی‌خوری!😏 پس همینجا #تمومش کنیم!🙂 مثل #ماهی دهنمو بازو #بسته کردم ولی هیچ صدایی بیرون #نمیومد!!! با #چرخش دنیا دور سرم نفهمیدم #چی‌شد و....🙂👇💔🔥 https://t.me/+kpyHNtunxmwzNzhk

#پارت‌آینده‌‌از‌امیر‌مقاره‌و‌جنازه‌ی‌....‌هادیان🩸 بوی تیز #خون حالا حتی #جرعت باز کردن چشمهاش رو هم بهش نمیداد، تنها #سنگینی #جسمی که تو #بغلش افتاده بود رو احساس میکرد:)) #امیر میخواست #جونش رو #بگیرن اما #چشمهاش رو باز #نکنه و نبینه بدن کی توی #بغلش در حال جون دادنه و #نفهمه اون #قطره‌های سرد و تلخ #خونِ روی صورتش متعلق به اون #مَرده!💔🩸🔪 #چیشد😳 #چه‌اتفاقی‌افتاد‌؟‌ #اونی‌که‌جنازه‌‌کی‌میتونه‌باشه‌‌؟‌🙂🥀 #جویین‌شو‌‌ببین‌چه‌‌اتفاقی‌افتاد‌برای‌امیر‌ورهام🩸 https://t.me/joinchat/VJUYx31ZYIJVmu4G 👆🏻

#امیر‌مقاره‌پسری‌دارک‌که‌یه‌دختر‌عاشقش‌میشه‌اما... #امیر‌تسخیر‌میشه‌و‌به‌توهم‌قبر‌واسه‌خودش‌می‌کَنه! #رهام‌‌هادیان‌برادر‌امیر‌مقاره‌‌سعی‌در‌برگردوندن‌امیر‌به‌زندگی‌آسیب‌میبینه‌و‌...‼️🔪 🩸🥀🩸🥀🩸 https://t.me/joinchat/EyswAz8tPLozNDNk