«بخوان مرا»

آیدای من؛ تو آخرین چوب کبریتی هستی که می‌باید به آتشی عظیم مبدل شوی و از زندگی من، در برابر سرمای مرگ در این بیابان پر از وحشت دفاع کنی. اگر این چوب کبریت نگیرد، مرگ در این برهوت حتمی است. @golabnevis [احمدِ شاملو]

هر که جز پیمانه با من بست پیمانی، شکست نیست بی‌جا گر که می‌بوسم لب پیمانه را  با وجود عشق از من عقل می‌خواهد فقیه وای بر آن‌کس که بوسد دست این دیوانه را @golabnevis [عماد خراسانى]

وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْراءُ فَما أقْبَحَ‏ الْخَضْراءَ وَ الْغَبْراءَ زهرا خیلی سریع از دستم ربوده شد چه‌قدر اين آسمانِ نيل‌گون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه می‌کند ... _ حضرت حیدر پس از دفن کردن بانوی آب٬ این‌چنین مرثیه خواندند _ @golabnevis

لَا خَیرَ بَعـدَكِ فِی الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی‏ بعد از تو خیرى در زندگانى نخواهد بود، گریه می ‌کنم از اینکه مبادا بعد از تو زیاد زندگی کنم. |بحارالانوار ج43 ص213| _____ عاشقانه هایی از جنس حضرت حیدر برای حضرت ماه ... @golabnevis

يا رَسولَ اللهِ! أمّا حُزْنی فَسَرْمَدٌ وَ أمّا لَيْلی فَمُسَهَّدٌ لا يَبْرَح الْحُزْنُ‏ مِنْ قَلْبی أوْ يَخْتارَ اللهُ لی دارَكَ الَّتی فيها أنْتَ مُقيمٌ ای پیامبر خدا! دیگر غم و اندوهم جاودان است، و شب‌هایم همراه بيدارى و بی‌قراری. غم هرگز از دلم رخت نبندد و نرود تا این‌كه خداوند همان منزلی را كه تو در آن مقيم شده‌اى را برايم برگزیند و بمیرم و به تو ملحق شوم. [حضرت حیدر در رثای بانوی آیینه فرمودند.] @golabnevis

«معجزه آدمی عشق است و خود، بدان زنده!» @golabnevis

اغلب با تعجب می‌دیدم که سوالی را مطرح کرده‌ام که مرد کارآزموده‌ای چون من همیشه از آن اجتناب کرده بود. می‌شنیدم که می‌پرسم «دوستم داری؟» می‌دانید که در چنین مواردی رسم است که بگویند «تو چطور؟». اگر جواب مثبت می‌دادم تعهدی را به عهده می‌گرفتم که از حد احساسات حقیقی‌ام فراتر بود و اگر جرئت می‌کردم که جواب منفی بدهم، با این خطر مواجه بودم که دیگر دوستم نداشته باشند و از آن رنج می‌کشیدم. @golabnevis [البركامو/ يادداشت‌ها]

می‌شناسمت چشم‌های تو میزبان آفتابِ صبحِ سبزِ باغ‌هاست! می‌شناسمت! @golabnevis [شفیعی کدکنی]

آن‌چه می‌ماند صداست، فرق نداره در چه کسوتی!

من عوض شدم، ولی تو حسین بچگیمی ... @golabnevis