cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

Blue Mind

از آبیِ غم تا سبزِ آزادی اگه با من https://t.me/Harfmanrobot?start=1169029989 یا مارال حرفی دارید :) https://t.me/Harfmanrobot?start=1255835253

Больше
Рекламные посты
244
Подписчики
Нет данных24 часа
-27 дней
+830 дней
Время активного постинга

Загрузка данных...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Анализ публикаций
ПостыПросмотры
Поделились
Динамика просмотров
01
Media files
751Loading...
02
سلام قشنگا امیدوارم که حالتون خوب باشه فیلترشکن خیلی خوب برای اندروید میخواستم که بخرم اگه کانالیو میشناسید برام بفرستید🤍🤍 https://t.me/Harfmanrobot?start=1255835253
300Loading...
03
پیشنهادی
1505Loading...
04
Media files
10Loading...
05
It's salt in the wound 'cause I just cannot find the reason I know that I don't feel right, and I can't shake the feeling
263Loading...
06
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود. گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون، پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود. |سعدی|
1612Loading...
07
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون، پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود.
10Loading...
08
Media files
1541Loading...
09
پرنده‌های کوچک و نازنینم، ده‌ها سال من با شما غریبه بودم و به شماها، مثل پهن زرد اسب، که گوشه خیابان افتاده باشد، اعتنا نمی‌کردم. همان پهنی که شما از آن تغذیه می‌کنید. با اینکه صدای چهچهه‌تان را می‌شنیدم، برایم مثل وزوز زنبورها بود. نمی‌دانستم که شما هم ممکن است گرسنه شوید. حتی چندان متوجه نبودم که آدم‌ها هم، دست‌کم امثال من، گرسنگی می‌کشند. من درک چندانی از درد نداشتم، اگرچه در جنگ بودم و یک پایم از زانو قطع شد. شاید من اصلا انسان نبودم؛ یا اینکه قلبم به خواب رفته بود. این اتفاق واقعا می‌افتد. قلب مدتی طولانی به خواب می‌رود. می‌تپد، اما از جهات دیگر مرده است. در این سر بی‌مقدارم فکری نبود که از آن خودم باشد، آخر طبیعت هوش چندانی در من به ودیعه نگذاشته بود و همان اندک هوش را هم والدینم، مدرسه، معلمان، جناب گروهبان و جناب سروان و روزنامه‌هایی که برای خواندن به من می‌دادند زایل کردند. پرنده‌های کوچک، از دستم عصبانی نباشید. من تابع قوانین کشورم بودم، چون فکر می‌کردم که کسانی عاقل‌تر از من آن‌ها را وضع کرده‌اند و دست عدالت، به نام خدایی که جهان را خلق کرده است، آن قوانین را به اجرا درمی‌آورد. وای که بیش از چهار دهه زندگی کرده‌ام تا بفهمم که در پرتو آزادی کور بوده‌ام و تازه حالا در ظلمت زندان یاد گرفته‌ام که ببینم. می‌خواستم بخ شما غذا بدهم، اما آن‌ها مرا از این کار بازداشتند. به چه خاطر؟ چون تابه‌حال هیچ زندانی‌ای چنین درخواستی نکرده است. عصیان، یوزف روت
1551Loading...
10
اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمی‌بریم؟ اگر رحمتت برای همه کافی نیست، دست‌کم عادلانه تقسیمش کن! آه ای‌کاش که هنوز می‌توانستم انکارت کنم. اما تو اینجایی. تنها، بی‌رحم، ابدی، توانا بر همه‌چیز، قادر مطلق و بالاترین مرجع، و هیچ امیدی نیست که مجازات شامل حال خودت شود، که مرگ تو را فرابخواند، که دلت به رحم بیاید. من لطفت را نمی‌خواهم! مرا به جهنم بفرست! عصیان، یوزف روت
1191Loading...
11
دست هایم برای تو بکار سبز خواهد شد
17913Loading...
12
Y así pasan los días Y yo desesperado Y tú, tú, contestando Quizás, quizás, quizás
2119Loading...
13
Same as me, if you wanna know how Pixar has been creating these magical and stunning worlds to make them believable and touchable, to keep us on the edge of our seats while we were immersed, Watch. :)
2291Loading...
14
Same as me, if you wanna know how Pixar has been creating these magical and stunning worlds to make them believable and touchable, to keep us on the edge of our seats while we were immersed, Watch. :)
10Loading...
15
Same as me, if you wanna know how Pixar has been creating these magical and stunning worlds to make them believable and touchable, to keep us on the edge of our seats while we were immersed. Watch :)
10Loading...
16
Same as me, if you wanna know how Pixar has been creating these magical and stunning worlds to make them believable and touchable, to keep us on the edge of our seats while we were immersed. Watch :)
10Loading...
17
Same as me, if you wanna know how Pixar has been creating these magical and stunning worlds to make them believable and touchable, to keep us on the edge of our seats while we were immersed. Watch it :) https://www.ted.com/talks/danielle_feinberg_the_magic_ingredient_that_brings_pixar_movies_to_life
10Loading...
18
Media files
3911Loading...
19
Media files
10Loading...
20
Media files
315Loading...
21
Media files
370Loading...
22
Yes I can be childish sometimes Seem optimistically kind But that's 'cause I can't go Back down in that hole
2559Loading...
Фото недоступноПоказать в Telegram
4 3
سلام قشنگا امیدوارم که حالتون خوب باشه فیلترشکن خیلی خوب برای اندروید میخواستم که بخرم اگه کانالیو میشناسید برام بفرستید🤍🤍 https://t.me/Harfmanrobot?start=1255835253
Показать все...
حرفتو ناشناس بزن

ربات اصلی و پیشرفته و امن حرفتو ناشناس بزن سرور دو: @Harfmanbot سرور سه: @harfmybot

Показать все...
Archive - Freedom.mp322.37 MB
Archive - Again.mp337.46 MB
3 1
Archive - Freedom.mp322.37 MB
Archive - Again.mp337.46 MB
It's salt in the wound 'cause I just cannot find the reason I know that I don't feel right, and I can't shake the feeling
Показать все...
Staind - Was Any Of It Real.mp36.71 MB
1
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود. گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون، پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود. |سعدی|
Показать все...
💔 6
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون، پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود.
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
3 2
پرنده‌های کوچک و نازنینم، ده‌ها سال من با شما غریبه بودم و به شماها، مثل پهن زرد اسب، که گوشه خیابان افتاده باشد، اعتنا نمی‌کردم. همان پهنی که شما از آن تغذیه می‌کنید. با اینکه صدای چهچهه‌تان را می‌شنیدم، برایم مثل وزوز زنبورها بود. نمی‌دانستم که شما هم ممکن است گرسنه شوید. حتی چندان متوجه نبودم که آدم‌ها هم، دست‌کم امثال من، گرسنگی می‌کشند. من درک چندانی از درد نداشتم، اگرچه در جنگ بودم و یک پایم از زانو قطع شد. شاید من اصلا انسان نبودم؛ یا اینکه قلبم به خواب رفته بود. این اتفاق واقعا می‌افتد. قلب مدتی طولانی به خواب می‌رود. می‌تپد، اما از جهات دیگر مرده است. در این سر بی‌مقدارم فکری نبود که از آن خودم باشد، آخر طبیعت هوش چندانی در من به ودیعه نگذاشته بود و همان اندک هوش را هم والدینم، مدرسه، معلمان، جناب گروهبان و جناب سروان و روزنامه‌هایی که برای خواندن به من می‌دادند زایل کردند. پرنده‌های کوچک، از دستم عصبانی نباشید. من تابع قوانین کشورم بودم، چون فکر می‌کردم که کسانی عاقل‌تر از من آن‌ها را وضع کرده‌اند و دست عدالت، به نام خدایی که جهان را خلق کرده است، آن قوانین را به اجرا درمی‌آورد. وای که بیش از چهار دهه زندگی کرده‌ام تا بفهمم که در پرتو آزادی کور بوده‌ام و تازه حالا در ظلمت زندان یاد گرفته‌ام که ببینم. می‌خواستم بخ شما غذا بدهم، اما آن‌ها مرا از این کار بازداشتند. به چه خاطر؟ چون تابه‌حال هیچ زندانی‌ای چنین درخواستی نکرده است. عصیان، یوزف روت
Показать все...
6
اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمی‌بریم؟ اگر رحمتت برای همه کافی نیست، دست‌کم عادلانه تقسیمش کن! آه ای‌کاش که هنوز می‌توانستم انکارت کنم. اما تو اینجایی. تنها، بی‌رحم، ابدی، توانا بر همه‌چیز، قادر مطلق و بالاترین مرجع، و هیچ امیدی نیست که مجازات شامل حال خودت شود، که مرگ تو را فرابخواند، که دلت به رحم بیاید. من لطفت را نمی‌خواهم! مرا به جهنم بفرست! عصیان، یوزف روت
Показать все...
6