cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

رمان آویخته به دار 🥀

رمان انلاین آویخته به دار با ژانری عاشقانه_معمایی هرروز ۲پارت بجز۵شنبه ها و جمعه ها « تعطیلات رسمی پارت نداریم »🌸 ⛔کپی ممنوع⛔ لینک دعوت https://t.me/+gUqPqsmDO5BmM2I0

Больше
Иран264 369Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
250
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

پارت های امروز 😍
Показать все...
پارت های امروز
Показать все...
#پارت_دوازدهم #آویخته_به_دار #کپی_ممنوع به توجه به صدا زدن های آهو در را پشت سرش می بند دستانش را در جیبش می گذارد و با قدم های تند از کوچه بیرون می زند مسبب به گند کشیدن زندگی خودش و خانوادش ساعد درویش بود *** ^ امیر عباس ^ اخرین مشت را که می زند احساس می کند دیگر تحمل وزنش را ندارد تکیه می دهد به دیوار و آوار می شود بر روی زمین گوشی اش را بر می دارد و شماره ی سیاوش را می گیرد _ جانم از جانم گفتن پرشیطنت اش عصبانی می شود و با حرص می غرد : _ جانم و درد ، جانم و زهرمار ، مرتیکه عنتر مگه قرار نبود سر ساعت پنج اینجا باشی باز سرت تو کدوم آخوری بنده که از زمین و زمان غافل شدی صدای خنده ی سیاوش از پشت خط بلند می شود چشمانش را با حرص می بندد مثل اینکه دوباره مشت لازم بود این پسر _ جان تو خیلی مزه داد میگم راستی چه عجب تو یکم زیاد حرف زدی اخه نه که همیشه عادت داری با بله و خیر جواب میدی _ سیاوش صدایش از تن صدای او که اسمش را به زبان می آورد جدی می شود و می گوید: _ یه ربع دیگه اونجام برات خبرای دسته اول دارم _ منتظرتم
Показать все...
#پارت_یازدهم #آویخته_به_دار #کپی_ممنوع کیسه های خرید را به دست آهو می دهد و کفش هایش را در می آورد _ میگم که اومدی تو یه وقت خوف نکنی ها سرش بالا می آید و می رسد به نگاه شیطنت بار و خندان خواهرش _ باز چه غلطی کردی ؟ _ بخدا من کاری نکردم به جون آلا باز مامان خانوم افراد ممنوعه رو راه داده تو خونه یک آن احساس میکند نفسش بالا نمی آید نه سال گذشته بود و باز آن صورت های نحس را باید می دید با صدای آهو دوباره به خودش می آید و چشمانش را با درد می بندد _ تازه یکی دوتاشون کم نیستن برداشتن نفله هاشون هم با خودشون آوردن که چی مثلا صدایش را تو دماغی میکند و ادای آن زنک بی صفت را در می آورد و ادامه می دهد: _ گفتیم بریم یه تبریک عرض کنیم بالاخره هرچه نباشه خواهر زادمون از حبس آزاد شده چشمانش باز می شود و بی توجه به حرف های آهو دوباره خم می شود بند کفش هایش را می بندد الان زمان ماندن در این خانه نبود چون او آدم ساکت بودن نبود اگر می ماند چشمانش و زبانش زخم هایی را فریاد می زد که حالا تبدیل به دملی چرکین شده بود
Показать все...
#پارتی_از_آینده... پسره درحال عشق وحال بازنِ حاملشه که زنش دردش میگیره😂💔🙊🙊😈😈 ارشام خودشو روی پا کشید و بوسه ای روی گونم کاشت خواستم جواب بوسشو بدم با دردی که زیر دلم پیچید دستم محکم خورد جای حساسش با دادی که زد تموم محل ریختن بیرون قطعا با حرص و زور گفت _برپدربی پدرت ک انداختت لعنت با جیغ گفتم _ب..چم....آرش...ام بچم اشکام سرازیر شد ارشام با دیدن اشکام عصبی و نگران وکلافه گفت _گریه نکن عشقم دردت گرفت؟ با همون نفسای بی جون دستشو تو دستم فشردم _فکنم وقت.......شه ارش....ام ارشام نگران بلند شد پانچ بلندمو تنم کرد _چه وقت اومدن بود #تخم_جن .اخه ساعت سه شب؟! چشام داشت بسته میشد ک یادم افتاد نگاش کردم که با هیکل درشت و ورزشکارش لخت و تنها پوشش لباس زیرش بود با همون درد نالیدم _لباسات کلافه لباس تنم کرد بعد لباسای خودشو پوشوند بد خورده بود تو برجکش اخه وسط عشق و حال دردم گرفته بود با جیغی که زدم ارشام پاتند کرد و بد و بیراه به خودش میگفت اخه احمق چرا گذاشتی باردار بشه ...... 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 پسره درحال عشق بازی زنش دردش میگره و وقت زایمانش میرسه،خیلی بد خورد تو حس و حالش به خودش تف و لعنت میباره برا اینکه چراگذاشته بار دار بشه😱😱😂😂😂😂😂😂 به بچه خودش میگه تخم جن😒😒🤣🤣🤣🤣 فقط بیاین ببین چی میشه.بعدش 😎😎😎👇👇👇👇👇 https://t.me/+ncqgVNYLCgxiMDVk #اصکی_پیگردقانونی_دارد #نویسنده:مهلا
Показать все...
❤️🌼𝐸𝓈𝒽𝑔𝒽 𝒪𝓈𝓉𝒶𝒹/ ع‍‌ش‍‌ــق اس‍‌ت‍‌اد

شــروع رمان هیــــجــانـی عــش‍ــق اُســتاد نویسنده : مهلا روندپارت گذاری شنبه تا پنجشنبه روزی یک پارت 🙈🤩 رمان آنلاین ودرحال تایپ🍺🍫 هر گونه کپی برداری #حق_الناس محسوب میشودو پیگرد قانونی دارد🔐⚖️

#پارت99 - چرا انقدر کثیفی؟ خنده ای میکنه که دندونای نامرتبش تو دیدم قرار میگیره _تو توی خونه مجردیت کثافت کاری میکنی، اونوقت من کثیفم؟ - خفه شو عوضی مچ دستم را محکم گرفت بدنم رو جلو کشید - بابا شل کن دختر یه دفعه‌ام به ما حال بدی جای دوری نمیره چنگی به پهلوم میزنه _می‌خوامت. همین حالا - از سنت خجالت بکش! از سنت نمی‌کشی از بچت خجالت بکش! به سمتم خم میشه و لاله‌ی گوشم رو از زیر روسری به دندون می‌گیره _دُرناز. با زبون خوش باهام راه میای. وگرنه سگ میشم معروف بود توی محل به "منوچ سگِ" معروف بود با لگد محکمی که بین پاش می‌کوبم دستش شل میشه و فرار میکنم صدایش را از دور می‌شنوم -  آبروتو می برم! محل نمیدم - تو اتاق پری دوربین بوده! یادته رفتی لباس عوض کردی؟ لخت مادرزاد! تو کافیه برخلاف من عمل کنی اونوقت اون فیلما مثل بمب توی فضای مجازی و سایتای پورن می ترکه.. https://t.me/+Etv8ac2S_LozNGU0 https://t.me/+Etv8ac2S_LozNGU0 منوچهر گنده لات محل، عاشق درناز میشه و مجبورش میکنه...
Показать все...
🍃دُرناز🍃

﷽ الهی به توکل نام اعظمت . به قلم: غزل روزانه یک الی دو پارت راه ارتباطی: @g_jafari37

#پارت_دهم #آویخته_به_دار #کپی_ممنوع بهتر بود امروز را با خرید کردن برای خانه سپری کند در این نه سال اندک پولی را با انجام دادن کار های کوچکی پس انداز کرده بود دلش به خرج کردن نرفته بود با فکر به اینکه او آسوده خرج کند و مادرش کار کند خشمی فروکش نشدنی تمام وجودش را در بر می گرفت بابت این نه سال شرمنده بود اما پشیمان نه ! **** << نه سال پیش >> _ مطمئنی ؟ بدون تردید و هیچ گونه شکی لب باز کرد نجواگونه اما مصمم _ آره _ میدونی هیچ راه برگشتی نیست؟ _ میدونم نفس عمیقی میکشد انگار که در گفتن حرفش تردید دارد _ بگو اونی رو که نمیتونی به زبونت بیاری دستی به گردنش که حالا قرمز شده بود میکشد و می گوید : _ به مادرت و آهو فکر کردی ؟ با خونسردی به چشمانش خیره میشود و آرام پچ می زند : _ تا به حال به این فکر کردی که خون ، خون و می کشه پیاده شدنش از ماشین همزمان می شود با چشمان بسته شده و دستان لرزان مرد
Показать все...
#پارت_نهم #آویخته_به_دار #کپی_ممنوع سرش را تکان می دهد و با سلام بلندی همه را متوجه حضور خود می کند همه با خوش رویی جواب سلامش را می دهند _ خودم و معرفی نکردم بر می گردد سمت زن شیک پوش که دستش را دراز کرده است دست می دهد و زن خود را با آن لبخند زیادی واقعی اش ترنم معرفی می کند _ پرستو گفت عاشق قالی بافتنی حتی روی یه قالی بافی بزرگ توی سرت هست پس راست می گفته این چشمای ستاره بارون گویای همه چیزه مصمم سری تکان می دهد کارش در حالی که سخت بود آسان هم بود با مکانی امن و سالم حالا می فهمید چرا پرستو همچین جایی را برای کار به او معرفی کرده بود واقعا مدیونش بود نگاهش به دار قالی گیر کرده بود _ پرستو می گفت ماهری تو کارت پس دیگه لازم نیس چیزی بگم از فردا بیا شروع کن حاضر بود از امروز شروع کند جانش در می رفت برای آن ابریشم های رنگارنگ که قرار بود به دست او زیبایی بی نظیری را پدید آوردند _ باشه خسته نباشید از آن خانه که کارگاه کوچکی به حساب می آمد بیرون زد احساس می کرد می تواند بهتر از همیشه نفس بکشد دیگر مثل تمام این نه سال نفسش یکی در میان در نمی آمد و آخرش تبدیل به بغض نمی شد سبک بود و آزاد دلش می خواست از همین حالا شروع کند جبران همه این نه سال را
Показать все...
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه میدونم همتون ازم دلخورین اتفاقاتی که افتاده رو میدونین متاسفانه اونجوری که پیش بینی کرده بودیم پیش نرفت زندگیه و همه این مشکلات میتونه برای هممون پیش بیاد از همتون خیلی خیلی معذرت میخوام من به عنوان ادمین کانال رمان رو خودم به یاد اون مرحوم ادامه خواهم داد و مطمئن باشید که قول میدم که از این تاریخ نویسنده ای منظم باشم مطمئن باشید که قولم قوله
Показать все...
#پارت_ششم #آویخته_به_دار #کپی_ممنوع حوله به دست از حمام خارج می شود و مقابل آینه می ایستد احساس می کند نفس کشیدن برایش راحت تر شده است بالاخره بعد از نه سال از آن زندان و آن انسان های منفور خلاص شده بود باید کاری برای خودش ردیف میکرد نباید حالا که آزاد شده بود باری میشد روی دوش مادرش او هم خرج خانه را به سختی می داد مگر پول چند کیلو سبزی پاک کردن چقدر میشد ؟ باید امروز به آدرسی که پرستو داده بود می رفت شاید می توانست کاری برای خود دست و پا کند موهایش را شانه می زند و بالای سرش جمع می کند نگاهش در آینه به خودش می افتد مثل اینکه عادت های قدیمی اش هنوز از سرش نیفتاده است سمت رختخواب ها می رود تشکش را پهن می کند و رویش دراز میکشید چقدر به این حرف که هیچ کجا خانه خود آدم نمی شود می خندید ولی اول باید تجربه اش می کرد بعد تجربه کردن چیزی درک کردنش کار چندانی نداشت آسان بود پتو را کنارش گلوله می کند و پایش را روی آن می ندازد چقدر حس خوبی داشت اینگونه خوابیدن چشمانش را می بندد و خواب آن ها را در بر می گیرد ************************************** _ مامان صبر کن آلا رو بیدار کنم _ چیکارش داری بزار بخوابه بچم یه شب تو خونه ی خودش راحت خوابیده اونم تو از دماغش در بیار _ وا مامان خانوم من چیکار کنم خودش هی دیشب تاکید میکرد صبح منو بیدار کنین کار دارم صدای مادرش و آهو را می شنود حتی شنیدن غرغر ها و بحث کردن های آهو مادرش هم برایش شیرین است شیرین تر از هر عسلی
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.