زبانشناسیک | سجاد سرگلی
تأملات زبانشناسانه دربارۀ زبان و ادبیات و ویرایش یادداشتهای سجاد سرگلی نویسنده و پژوهشگر مدرس ویرایش و نگارش کارشناس ارشد زبانشناسی کانال دیگر از همین نویسنده (الهیاتیک): https://t.me/elahiatik راه ارتباطی: @z_e_admin
БольшеСтрана не указанаЯзык не указанКатегория не указана
1 505
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
تماشا
🔸بعضی واژهها به ظاهرشان نمیخورد که عربی باشند. حتی اگر با زبان عربی آشنا باشیم، آنقدر این واژهها در زبان فارسی حل و هضم شدهاند و معانی تازه پیدا کردهاند که ذهن متوجه تبارشان نمیشود، مگر اینکه پیشتر آنها را در جایی شنیده یا خوانده باشد.
🔸تماشا یکی از آن واژههاست. «مَشی» به معنای «راه رفتن و قدم زدن» است. «حکمت مشّائی» نیز از همین ریشه گرفته شده. «مَشّاء» یعنی «بسیار راهرونده». میگویند ارسطو هنگام تدریس معمولاً قدم میزده و به همین دلیل پیروان ارسطو و حکمت او را مشائی مینامند.
🔸«مشی» اگر به باب تفاعل برود، میشود «تماشیٰ/تماشا». مهمترین معنای باب تفاعل «مشارکت» است. تماشا یعنی قدم زدن با هم، راه رفتن و گردش کردن. حافظ در بیت زیر تماشا را به همین معنا به کار برده است:
خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
سعدی نیز در بیت زیر تماشا را در دو معنا به کار برده، در مصرع اول به معنای گردش و در مصرع دوم به معنای دیدن و نگاه کردن:
یعلم الله که گر آیی به تماشا روزی
مردمان از در و بامت به تماشا آیند
#واژگان #معنیشناسی #عربی_در_فارسی
@zabanshenasik
عطر یا عطف؟
🔸حافظ در غزل معروفی با مطلع «سرو چمان من چرا میل من چمن نمیکند / همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند» بیتی دارد که یکی از کلماتش در نسخهها متفاوت است:
با همه عطفِ دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذرِ تو خاک را مُشکِ خُتَن نمیکند
🔸زندهیاد محمدرضا شجریان، احتمالاً به قیاس بعضی نسخهها، بهجای کلمهٔ «عطف»، کلمهٔ «عطر» را به کار میبرد. در مقابل، علامه قزوینی در تصحیح خود «عطف» را بر «عطر» ترجیح داده است.
🔸برای فهم بهتر بیت لازم است این تصور را در ذهن داشته باشیم که سرو چمانِ حافظ در حال حرکت و عبور است و همزمان بادی نیز در حال وزیدن است. اگر منظور حافظ «عطرِ دامن» باشد، معنای بیت چنین میشود: با این همه عطری که دامنت دارد تعجب میکنم که چرا باد صبا، وقتی در حال گذر کردن هستی، عطر دامن را بر خاک نمیریزد تا خاک، همچون مشک، معطر شود.
🔸و اگر مراد حافظ «عطفِ دامن» بوده باشد، یکی از معانی عطف «چین و شکن و گوشه و لبه» است و معنا اینگونه میشود: با وجود چین و کنارههایی که دامنت دارد تعجب میکنم که چرا باد صبا، بهواسطهٔ گذر کردن تو، دامنت را به خاک نمیمالد تا خاک نیز همچون مشک معطر شود.
🔸به نظر میرسد حق به جانب تصحیح علامه قزوینی باشد و «عطف دامن» منطقیتر باشد. در حالت اول، یار باید آنقدر به دامنش عطر زده باشد که باد بتواند آن عطر را بر روی خاک بریزد. در حالت دوم، معطر بودنِ دامن یار مفروض است و فقط باید بادی به دامن بخورد و آن را به خاک بزند تا عطرِ دامن به خاک نیز منتقل شود.
#ادبیات #شعر
@zabanshenasik
🗞Writing brings language to consciousness.
نوشتن زبان را به سطحِ آگاهی میآورد.
📚Writing Science: Literacy and Discursive Power. Halliday, M. A. K.; Martin, J. R. (eds.) Bristol/London: The Falmer Press, 1993.
@zabanshenasik
پایان و پایین
🔸پس از مطلب «باران»، توجه شما را به کلمهٔ دیگری جلب میکنم که شبیه باران ساخته شده: پایان.
🔸«پایان» از «پا/پای» بهاضافهٔ پسوند «-ان» تشکیل شده، اما پسوند -ان در اینجا دلالت بر کیفیتی زودگذر نمیکند، بلکه احتمالاً معنای نسبت را میرساند. پایان یعنی آنچه منسوب به پاست، و ما فارسیزبانان این واژه را در معنای «انتها و آخر هر چیز» به کار میبریم.
🔸با پسوند «-ان» در معنای نسبت واژههای دیگری ساخته شده که عمدتاً دلالت بر مکان میکنند. برای نمونه، گیلان (گیل+-ان): منسوب به گیل، دیلمان (دیلم+-ان): منسوب به دیلم، گرگان (گرگ+-ان): منسوب به گرگ.
🔸علاوهبر پایان، کلمهٔ دیگری نیز با «پا» ساخته شده: پایین: پا/پای (یکی از اعضای بدن) + -ین (پسوند). پسوند «-ین» در این واژه معنای نسبت را میرساند، و در کلماتی مانند آغازین، امروزین، پسین، پیشین و زیرین نیز دیده میشود.
🔸آنچه پایان و پایین را در ذهن من متصل کرد، در ابتدا، ساختواژه بود، اما با نگاهی دیگر هم میتوان به این دو واژه نگاه کرد. پایان که انتها و آخر هر چیز است، از منظر شناختی، امری فرادست و استعلایی نیست، بلکه در قعر قرار دارد و پایین است. با این نگاه، پایان هر چیز پایین است.
📎پیشتر نیز در فرستهٔ «عضو بدن+-ه»، برای نمونه، به واژهسازی با اعضای بدن اشاره کرده بودم.
#واژگان #ساختواژه
@zabanshenasik
باران
🔸انس ما با بعضی واژهها به قدری زیاد است که معمولاً توجهمان به شیوهٔ ساخت و اجزای سازندهشان جلب نمیشود. کافی است تأمل و توجه کوتاهی کنیم تا برایمان آشکار و شفاف شوند.
🔸«باران» یکی از همین واژههاست. به قدری دیدهایمش که حواسمان کمتر درگیر ساختواژهاش شده.
باران: «بار» (ستاک حال از «باریدن») + «-ان» (پسوند اشتقاقی)
🔸این واژه با همان روشی ساخته شده که صفتهای ناپایدار یا صفتهای حالیه ساخته میشوند. کلمات زیر نمونههایی از صفات ناپایدار یا حالیه هستند:
پرسان (پرس+-ان)،
تابان (تاب+-ان)،
جوشان (جوش+-ان)،
خندان (خند+-ان)،
درخشان (درخش+-ان)،
گریان (گری+-ان)،
لرزان (لرز+-ان)،
هراسان (هراس+-ان).
🔸این صفتها معمولاً به کیفیتی زودگذر اشاره میکنند، همچنانکه باران نیز در بیشتر شهرها زودگذر و موقتی است. «باران» من را یاد این شعر قیصر امینپور میاندازد:
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک... چک چک... چکار با پنجره داشت؟
#واژگان #ساختواژه
@zabanshenasik
ویتگنشتاین و زبان
🔸ویتگنشتاین فیلسوفی است که آرا و آثار او بیشتر بر محور زبان استوار است. هنگام ورق زدن و مطالعهٔ سرسری دو اثر از او به این جملات برخودم:
🗞فلسفه سراسر «سنجش[=نقد/نقادی] زبان» است.
📚رسالهی منطقی–فلسفی. ویتگنشتاین، لودویگ. ترجمهٔ میرشمسالدین ادیبسلطانی. تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۶. [کروشه افزودهٔ من است.]
🗞فلسفه نبردی است علیه جادو شدن شعور[/عقل/ذهن] ما بهوسیلهٔ زبان.
📚پژوهشهای فلسفی. ویتگنشتاین، لودویگ. ترجمهٔ فریدون فاطمی. تهران: مرکز، ۱۳۸۰. [کروشه افزودهٔ من است.]
🗞فلسفه به هیچ رو نمیتواند در کاربرد بالفعل زبان دخالت کند؛ در آخر فقط میتواند آن را توصیف کند.
📚همان.
#فلسفه_زبان
@zabanshenasik
ناله زدن
🔸یکی از دوستانم پیام داد و از من پرسید که چرا روضهخوانها، بهجای اینکه بگویند «ناله کنید»، میگویند «ناله بزنید»؟ بعد هم گفت این تشویق به شیون را نمیفهمم؛ اگر کسی گریهاش بیاید گریه میکند دیگر.
🔸با باورهایی که از او سراغ داشتم، کمی سر به سرش گذاشتم که در مراسم روضهخوانی چه میکرده. گفت تلویزیون روشن بوده و از آنجا شنیده. دربارهٔ پیام دومش جواب خاصی نداشتم و گفتم شاید بهخاطر مجلس گرم کردن باشد. اما دربارهٔ «ناله زدن» بهجای «ناله کردن» گفتم احتمالاً تحت تأثیر «ضجه زدن» و «سینه زدن» و به قیاسِ از آنها باشد. چند فعل دیگر هم در این فضاها با «زدن» بیان میشود، مانند «زنجیر زدن» و «لطمه زدن» و «قمه زدن».
🔸دوستم در پاسخ گفت تو هم که برای هر چیزی یک توجیه زبانی داری. خندیدم ولی دیگر برایش نگفتم که همکردِ «زدن» با «کردن» تفاوتهای معنایی هم دارد. برایش از تفاوت میان «جارو زدن» و «جارو کردن» و «جارو کشیدن» نگفتم که چهبسا «جارو زدن» از نظر زمانی کوتاهتر از «جارو کشیدن» باشد. در اینجا هم ممکن است «ناله زدن» کوتاهتر از «ناله کردن» باشد.
🔸«ناله زدن» تازه نیست و در قدیم هم به کار میرفته. نظامی میگوید:
ریگ زند ناله که خون خوردهایم
دیگ مریزید که خون کردهایم
📎پیشتر در فرستهٔ «پیامک» دربارهٔ «پیامک دادن» و «پیامک زدن» و «پیامک کردن» طرح مسئله کرده بودم و مقالهای، برای مطالعهٔ بیشتر، در کانال قرار داده بودم.
#واژگان
@zabanshenasik
باشِش
🔸پیش از این دربارهٔ «میباشد» نکاتی نوشته بودم:
۱. میباشد
۲. شاهد از فروغی و خانلری
🔸دیشب، وقتی در منزل استادم بودم و او جملاتی از بایزید بسطامی میخواند، کلمهٔ «باشِش» به گوشم خورد:
پس صفاتِ من صفاتِ ربوبیت گشت
و زبانِ من زبانِ توحید
و صفاتِ من اینکه: او، او، لا اله الّا هو.
پس بود آنچه بود به بودِ خویش از آنچه بود
و آنچه باشد به «باششِ» خویش، باشد آنچه باشد.
صفاتِ من صفاتِ ربوبی
و اشاراتِ من اشاراتِ ازلی
و زبانم زبانِ توحید.
📚دفتر روشنایی؛ از میراثِ عرفانیِ بایزید بسطامی. سهلگی، محمد بن علی. ترجمهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن، ۱۳۸۴.
باشِش: باش (ستاک حال) + -ِش (پسوند)
🔸پسوند «-ِش» عموماً به ستاک حال میپیوندد و اسم مصدر میسازد. بعضی دستوریان به این نوع اسم مصدر «مصدر شینی» میگویند. بینش، پرش، چینش، دانش، روش، کشش، کنش، کوشش، گردش، گویش نمونههایی از مصدر شینیاند. بیش از ۲۰۰ کلمه با این پسوند ساخته شده است. برای مطالعهٔ بیشتر، به کتاب فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی، نوشتهٔ دکتر علاءالدین طباطبایی، مدخل «مصدر شینی» مراجعه کنید.
#ویرایش #میباشد #مصدر_شینی
@zabanshenasik
آزادی
🔸یکی از معانی «آزادی» در قدیم «شُکر و سپاس» بوده است. «آزادی کردن» عموماً در متون قدیم به معنای «سپاسگزاری کردن» است. فردوسی میگوید:
هم آزادیِ تو به یزدان کنیم
دگر پیش آزادمردان کنیم
مولانا نیز میگوید:
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
لیک میگویید هر دم شکر آب
بیزبان چون گلستان خوشخضاب
بیزبان گویند سرو و سبزهزار
شکر آب و شکر عدل نوبهار
🔸«آزادی کردن» در شعر مولانا نیز به احتمال زیاد، خصوصاً با توجه به ابیات بعد، به معنای «شکر کردن» است.
🔸شاید سؤال پیش بیاید که این معنای آزادی از کجا آمده است. ریشهٔ این معنا به فارسی میانه (پهلوی) بازمیگردد. کلمهٔ āzādīh در فارسی میانه به معنای «شکر و سپاس» است.
#واژگان #واژهشناسی
@zabanshenasik
«نقدی بر عصر جدید» را، که وعده داده بودم به نوشتنش، ایسنا و چند خبرگزاری دیگر به نقل از ایسنا منتشر کردهاند:
https://www.isna.ir/news/1401011305543/
اصل مطلب را میتوانید در کانال بخوانید:
https://t.me/elahiatik/233
نکتهای به مسائل پیش اضافه کنم: لازم است به تفاوت میان استعداد (talent) و مهارت (skill) نیز توجه کنیم. مهارت نوعی توانمندی است که معمولاً با تمرین و آموزش همراه است، اما استعداد، در ابتدای امر، قابلیت و ظرفیتی است که با آموزش و تمرین فراوان همراه نیست. با این تعریف، در برنامهٔ عصر جدید، بسیاری از نمایشها، با اینکه رأی میآورند و صعود میکنند، استعداد نیستند، بلکه محصول تمرینهای سخت و فراواناند، اما از آنجا که نمایشپذیر و سرگرمکنندهاند، در این برنامه حضور مییابند.
@elahiatik
@zabanshenasik
استعدادهایی که در «عصر جدید» جایی ندارند
سجاد سرگلی در نقدی بر برنامه تلویزیونی «عصر جدید» به استعدادهایی اشاره میکند که در این برنامه جایی ندارند و میگوید: «هنگام تماشا کردن توجه داشته باشیم که اینها صرفاً نمایشاند».