cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

⏤͟͟͞͞★𝓗𝓮𝓴𝓪𝓲𝓪𝓽 𝓶𝓪ꗄ➺

﷽ ✫حکایت‌ما✫(آنلاین) هرروز دو پارت✍🏻 اِیَن‌ِ قَلب‌ِ تَرَکِ خُوردِه مَن بَندِه بِه مُو بُودِ مَن عآشِق اُوِ بُودَمُو‌ اُو عآشِق او بُودِ + (بیوگرافی، پروفایل،موزیک،فونت)

Больше
Иран394 260Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
97
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

𝒑𝒂𝒓𝒕(100) ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• اونو ی کاریش کنم _باشه فقد زود باش از اتاق رفتم بیرون به سمت آشپزخونه رفتم رادینو صدا  کردم _رادین میشه ی لحظه بیای _باشه الان میام بعد چند مین.. _ببین ی چیزی میگم فقد تو روخدا جون نیلی اعصبانی نشو بزار امشب ختم بخیر بشه باشه انگار حرفمو به شوخی گرفت یا نه ولی جای اعصباتیت خنده نشست رو صورتش _من کاری ندارم که عزیزم باشه سکته داری میکنی از ترس من کاری به کار نلی ندارم زندگی خودشه  بچه ام نیس بگم گول میخوره 20 سالشه خانوم شده برا خودش هر جور دوس داره زندگی کنه _میدونم ادم با درکی هستی نه من نمیترسم از تو از اینکه امشب چی میخواد بشه میترسم من میدونم درک میکنی نیلو رو ولی مسئله ی چیز دیگه اس نمیخوام کشش بدم تو کهح میدونی نیلو با دوست پسرش دعوا کرده خب بعد اینکه اون قضیه حل شد محمد یعنی همون پسره داره میاد اینجا ببینه چیشده وای راحت شدم ولی توروخدا اعصبی نشو _اینو که میدونستم بیاد خیلی خوبه بیاد ببینیم چیشده چیکار کردن که اینجوری میکنه نیلی اصلا چه آدمیه ناراحتم نیستم برو بهش بگو نترسه _واقعا میدونستی خدا نکشتت بابا من مردم که دیگه چی میدونی ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• نویسنده:𝑑𝑖𝑛𝑎 ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• دست‌بردارازفکرکردن‌به‌خاطراتی‌که‌نمیزارن‌بخندی
Показать все...
𝒑𝒂𝒓𝒕(99) ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• _اینم میدونم پسر عمه توعه فک نکنم دیگه چیز دیگه ایی مونده باشه با دهنی باز مونده بودم جه جوری اینا رو فهمیده _نه فک کنم چیزی مونده ولی اینا از کجا فهمیدی _اون روزی که اومدیم خونه پدربزرگت دیدمش فهمیدم زیاد کار سختی نبود من حرفی ندارم بیاد _با... با ورود دایان حرفمو خوردم _یعنی حرفی نداری بیاد برای چی اصلا باید بیاد اون همه گریه اش انداخته ریده به اعصاب همه الان گوه میخوره میخواد بیاد اینجا _دایان زشته ی لحظه بزار توضی... _اتفاقا مقصر تویی آقا رادین دیگع چی میخوای بگی بریدی دوختی _دهنتو ببند ی لحظه بگم چیه ماجرا _نمیخوام این پسره امشب بباد اینجا من خون به پا میکنم..... این دفعه رادین پرید وسط حرفش و با جدیت تمام _تو خیلی بیخود میکنی به تو چه که دخالت میکنی 20 سالشه میتونه تصمیم بگیره  برای زندگی خودش بعد همینجوری دهنتو باز میکنی زر میزنی پسر عمه رایاعه بعد ی سوتفاهم بوده بهت میگن چی شده منتظر جوابی از طرف دایان نشد و رفت میدونم دایان حق داشت ولی نباید اونجوری میگفت ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• نویسنده:𝑑𝑖𝑛𝑎 ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• دست‌بردارازفکرکردن‌به‌خاطراتی‌که‌نمیزارن‌بخندی
Показать все...
𝒑𝒂𝒓𝒕(98) ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• بالاخره پسر عمه ام بود و اونجور پسری نبود که بگم اره حقشه منم پا تند کردم که از آشپزخونه بزنم بیرون که دایان دستمو گرفت _ببخشید واقعا منظوری نداشتم خودتم میدونی ی دونه خواهره حساسم ی کم ببخشید _بیخیال مهم نیس خودتو ناراحت نکن اینارو ولش شمال چیشد نمیریم _چه بدونم به رادین بگو هر وقت قربان اجازه دادن حرکت میکنیم رفتم بیرون از آشپزخونه رادین چیکار کنیم کی میریم _وایسا بزار بیاد اونم همه باهم میریم اگه هم نشد فردا صب زود میریم _خب الان که دیگه نمیشه بریم فردا بریم بعد میشه منو بزاری خونمون تا فردا دیگه _برا چی بری خونتون مگه اینجا جا نیس همین جا بخواب فردا میرم همه از این جا _نه دیگه میزاحم نمیشم میدم خونه _چرت و پرت نگو مزاحم مزاحم بمون باهم فردا میریم _باشه فقد سوئچتو بده برم چمدونمو بیارم _خودم میارم برو نگران نباش هیچ اتفاقی نمیوفته _باشه مرسی برا همه چیز _خواهش (امیر) تو برا چی گفتی امشب نمیایم من گفتم بگو ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• نویسنده:𝑑𝑖𝑛𝑎 ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• دست‌بردارازفکرکردن‌به‌خاطراتی‌که‌نمیزارن‌بخندی
Показать все...
𝒑𝒂𝒓𝒕(97) ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• _ببین رایا کار خودته ی جوری به رادین بگو _من چه جوری بگم بهش میخوای زنگ بزنم به اون خر بگم نیاد _میاد بابا تو هر کاری کنی میاد اصلا چرا جوابشو دادم _ادرس خونتونو مگه بلده _اره ی چند باری منو رسونده _حالا اشکال نداره برم ببینم رادینو نیشه کاریش کرد ولی اول بده با اون حرف بزنم گوشیو ازش گرفتم زنگ زدم به محمد _الو گفتم دارم میام اونجا بخدا اونجوری که تو فکر میکنی نیستش _هوییی بسه بابا _اع چرا صدات مثل رایا شده _صدام مثل رایا نشده خوده رایا شدم _رایا تویی ام چیزه اونجوری _اره اونجوری که من فک میکنم نیس برا چی داری میای اینجا پاتو بزاری اینجا رادین کلتو میزاره دم باغچه میبره _ببره مگه ازش میترسم هر کاری میکنه بکنه انقدرم وقت متو نگیر من دارم میام بای بدون اینکه اجازه بده چیری بگم قطع کرد _پسره احمق خر خول _چیشد _هیچی مرغش ی پا داره برم به رادین بگم حداقل ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• نویسنده:𝑑𝑖𝑛𝑎 ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• دست‌بردارازفکرکردن‌به‌خاطراتی‌که‌نمیزارن‌بخندی
Показать все...
سلام امشب پارت داریم🥲
Показать все...
سال نوتون مبارک باشه❤️‍🔥 بهترین سالو برای همه آرزو دارم🙂✨
Показать все...
Фото недоступно
ببخشید بخاطر دیر کرد پارت ها🙂🖇
Показать все...
𝒑𝒂𝒓𝒕(96) ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• _نه توروخدا الانشم خیلی دیر شده بریم جمع کنید همه پیش به سوی شمال _خب کو دریا کو کامران اونا هم باید بیان دیگه یا اونا رو نمیبری _نه اونا ماشین دارن با هم میان تو نیلو با رادین منم با همسرم میرم _همسرت؟؟ بزار بگیریش بعد همسرم همسرم کاخ سرم بگو _دلم میخواد به تو چه نیلو نیلی نیلو نیلی کجایی خواهرم بیا بریم دیگه _الان میام وایسا رایا میشه ی لحظه بیای اتاق کارت دارم _باشه الان _فقد بدو زود رامش تو هم بیااااا _باشه اومدیم دیگه جانم _محمد داره میاد اینجا _برا چی _نمیدونم بهش گفتم چیشده بعد اونم گفت دارم میام اونجا الان اون بیاد دایان رادینو چیکار کنیم _دایان با من نترس از هیچی _از اولشم از دایان نمیترسیدم رادین ببینتش پاره پورش میکنه رادین حساسه بعد رو گریه های من حساس تر الان اون بیاد دعوا میشه چه خاکی بریزم سرم ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• نویسنده:𝑑𝑖𝑛𝑎 ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• دست‌بردارازفکرکردن‌به‌خاطراتی‌که‌نمیزارن‌بخندی
Показать все...
𝒑𝒂𝒓𝒕(95) ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• _عزیزم این که پسر عمه منه اینم خواهرشه _خواهرشه؟؟؟ اون که گفت منیدونم عشقشه داره بهت خیانت میکنه _بخدا خواهرشه ببین بدبخت چقدر زنگ زده مگه میدونه که دیدیش _اره رفتم روبه روش وایسادم دید منو منم با دایان رفته بودم بهش گفتم مغازه کار دارم بعد هم محمد دید منو هم دایان فهمید _خب دختر قشنگ میرفتی میپرسیدی ازش میگفتی کیه نه اینکه ولش کنی بری بعد گوشیتو خاموش کنی جوابشو ندی بعد محمد اصلا اهل اینحوری چیزا نیس که دل بشکنه بعد تو چه دوست دختری هستی که میخای زنش شی ولی تا الان نمیدوتستی این خواهرشه _انقدر که از دستش شاکی بودم نفهمیدم چیکار جز این بکنم  گوشیش زنگ خورد محمد بود من گوشبو دادم بهش که باهاش حرف بزنه و خودمم اومدم بیرون از اتاق و با هجوم کلی ادم رو به رو شدم اقا چتونه اینجوری میکنید چرا _هیچ بابا نگران بودیم چی شده _هیچی حل شد الان میاد بریم شما دو تا ام چیزی نگید بهش به اندازه کافی خودش ناراحته _چشم چشم خانم روان شناس _حالا که اینجوری شد برم بگم نیاد اون موقع میفهمی تیکه نندازی ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• نویسنده:𝑑𝑖𝑛𝑎 ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• دست‌بردارازفکرکردن‌به‌خاطراتی‌که‌نمیزارن‌بخندی
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.