cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

المپیاداحساس/احساس‌یخی/عسل‌عوض‌زاده

عسل‌عوض‌زاده نویسنده باور‌کن:[نوشته‌شده] پادزهروقلمروی‌شیطان_اریسا:[درحال‌تایپ] المپیاداحساس:[نوشته‌شده] جلد‌دوم(احساس‌یخی):آفلاین پاسخ‌به‌سوالات‌و‌نظرات‌شما: https://t.me/joinchat/UIRzqEvsV1-uhVMT

Больше
Иран206 621Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
460
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

بعد از یک دعوای شدید بین من و قلبم،با گریه به آینه خیره شدم! قلبم سکوت کرده بود و دیگه پوم پوم نمی زد! عصبانی بودم! قلبمو با تموم رگایی که بهش وصل بود از سینه‌م بیرون کشیدم و روی زمین انداختم! ازش متنفر بودم!!!! چون جوابی برای سوالام نداشت! متنفر بودم از ماهیچه ی بی خودی توی سینه‌م که خاطرات قدیمی هنوز گوشه‌ش مونده بود و توی رنگ چرک و سیاهی در حال غرق شدن بود! سرمو گرفتم و کوبیدم به دیوار... این بار قاتل مغزم شدم! مغزم بود که روی زمین جون می داد! و من تلخ بهش می خندیدم... برام اهمیت نداشت! برش داشتم و هر دو نیم کره‌ش رو از هم نصف کردم! و باز هم با عصبانیت به دیوار پرتابش دادم! متنفر بودم از مغذی که هیچ چیزی از اونو فراموش نمی کرد! چشمام بی خودی بغض داشتن! هر دو تاشونو از کاسه در آوردم و به آینه‌ی اتاق پرت کردم! هنوزم بغض داشتن! بغض داشتن برای کسی که حتی لیاقت نگاه کردن نداشت! من مونده بودم و لبی که مدام از اون حرف می زد! من مونده بودم با گوشایی که مدام صدای خنده‌هاش اونجا می‌پیچید! اونارو هم از خودم جدا کردم! حالا دیگه هیچی نداشتم که به اون فکر کنه! یاد اون بیفته... چیزی نداشتم که بازم به اون فکر کنم! ولی چطور من بدون اینا هنوز اونو یادمه؟! •عسل• #عسل_عوض_زاده #نیمچه‌داستانی‌با‌ژانر‌اسلش🧠🩸🫀💣
Показать все...
#story 🌸😊💪🏻 @ASALAVAZZADE
Показать все...
با بغض به چشماش خیره شدم و گفتم: -میدونی...اولین باری که دیدمت...همون لحظه های اول فهمیدم یه چیزیم شده چون خنده هات برام با بقیه فرق داشت! اولین باری که اسمت روی صفحه گوشیم افتاد...مشتاق بودم برای هر لحظه شنیدن صدات... اولین باری که بهم گفتی دوست دارمو یادته؟!یادته لپام سرخ شد!! از خوش حالی می خواستم بال دربیارم... اولین باری که دستمو گرفتی چی؟یادته؟دلم لرزید و تا الان حس قشنگی مثل اون پیدا نکردم... با هق هق ادامه دادم: -ببین...ببین چه قدر حس خوب به من دادی.‌..اینا بهترین حسای زندگیِ من بودن... من نمی تونم تنهات بذارم... چرا اینو متوجه نمیشی؟! پوزخندی زد و گفت: -ببین..‌.‌اون منِ قبلی...مُرد...دیگه هر چی گذشته فراموش کن... من دیگه اون آدم قبلی نیستم... می خوام برای همیشه تنها باشم..تو هم بهتره زیاد اشک نریزی..یکم که بگذره نبودنِ من،برات عادت میشه...همه که موندنی نیستن..دیر یا زود یه روزی میرن...الانم نوبت منه که برم...اصلا شاید حال تو بدون من خوب بشه! با بغض گفتم: -چرا بهم حق نمیدی؟من قلبم ناراحته...الان با حرفای تو بیشتر درد گرفته...من قلبم با بودن تو آرومه...بودنِ تو کنارمه که حالمو خوب میکنه!اما تویِ بی معرفت میخوای دقیقا جایی که بهت نیاز دارم ول کنی بری؟ آفرین... اشکال نداره... برو..ولی...پشیمون نشی که برگردی... آهی کشیدم و دستمو به قلبم گرفتم! ادامه دادم: -تو ضعیف شدی یا من؟! من دارم می‌جنگم با این قلب مریضم.. اما تو چی؟! گفت: -من بی معرفت نیستم ؛ ولی دیگه خودم به آخر خط رسیدم! دیگه نمیتونم ادامه بدم... بریدم از همه چی... می‌فهمی وقتی یه مرد داره از خسته شدن حرف میزنه،یعنی چی؟؟!! نه فقط من... هرکس اومد تو زندگیت... چه باشه و بمونه..آخرش میره‌.. خاصیت آدماست.. به آدما نباید وابسته بشی! قلبم درد گرفته بود! از حرفاش... لحن صداش... ولی بازم گفتم نه اشکال نداره! درد امونم رو بریده بود! نشستم روی زمین و به حال خودم و قلب لعنتی‌م هق هق کردم‌... انگار قلب کوچولوم هم بغض داشت! فهمیدم هنوز دوسم داره... چون با لحن همیشگیش با نگرانی دستمو گرفت و گفت: -چیکار می‌کنی با خودت دخترِ خوب!!؟ قلبم زد... به عشق اون چند بار دیگه تپید... یه بار دیگه بهش گفتم دوسش دارم ولی... به جای اون این من بودم که برای همیشه تنهاش گذاشتم... #عسل_عوض_زاده @ASALAVAZZADE
Показать все...
آرزوی حال خوب برای شما❤️
Показать все...
✨ +عجیبه!هیچکس اینجا نیست! -اینجا زیاد کسی نمیاد..همیشه خلوته..یه جورایی فقط پاتوق خودمه..هروقت حوصلم سربره میام اینجا و زل می زنم به دریا..صدای این موجا آدمو مدهوش می‌کنه! +"دل اگر دریا بود غروبش مرا دلگیر نمی کرد" -"دل اگر دریا بود صخره ها را نمی تراشید" +مگه تو هم بلدی این شعرو؟ -عجیبه نه؟!..منم مثل تو خوب می تونم دریارو درک کنم!از همون بچگی می فهمیدمش! +شنیدی میگن هرچی خوبه زود تموم میشه!؟ -آره...هر چی سنت بالاتر می‌ره..انگار احساس می‌کنی به خودت بد کردی..یه جاهایی به خودت بدهکاری موندی..ولی نمی دونی دقیقا کجا!!! -به عشق اعتقاد داری!؟ +بستگی داره تعریف تو از عشق چی باشه! -ببین..عشق آینه نیست طرف لبخند بزنه تو هم لبخند بزنی...بخنده تو هم بخندی...به قول مامان بزرگم "یه وقتایی اگه اون من بود تو باید بشی نیم من!ولی..میدونی خوبیش اینه جای دوری نمیره!" +سکوت -چی؟! +همینه...سکوته که اجازه حرف زدن نمیده! 🎙#دختر_ستاره #ایمان_سلگی 📝#عسل_عوض_زاده ممنون از آقای سلگی و دختر ستاره☺️🌸 خیلی ممنونم👏😍🌹 @ASALAVAZZADE
Показать все...
دل دریایی.mp32.36 MB
رو شن و ماسه ها نشستم و به دریا خیره شدم! گفتم: -عجیبه!هیچکس اینجا نیست! گفت: -اینجا زیاد کسی نمیاد..همیشه خلوته..یه جورایی فقط پاتوق خودمه..هروقت حوصلم سربره میام اینجا و زل می زنم به دریا..صدای این موجا آدمو مدهوش می‌کنه! به دریا نگاه کردم و لبخند زدم! زمزمه کردم: -"دل اگر دریا بود غروبش مرا دلگیر نمی کرد" گفت: -"دل اگر دریا بود صخره ها را نمی تراشید" با تعجب گفتم: -مگه تو هم بلدی این شعرو؟ خندید و گفت: -عجیبه نه؟!..منم مثل تو خوب می تونم دریارو درک کنم!از همون بچگی می فهمیدمش! گفتم: -شنیدی میگن هرچی خوبه زود تموم میشه!؟ گفت: -آره...هر چی سنت بالاتر می‌ره..انگار احساس می‌کنی به خودت بد کردی..یه جاهایی به خودت بدهکاری موندی..ولی نمی دونی دقیقا کجا!!! چیزی نگفتم... ادامه داد... -به عشق اعتقاد داری!؟ شونه ای بالا انداختم و گفتم: -بستگی داره تعریف تو از عشق چی باشه! گفت: -ببین..عشق آینه نیست طرف لبخند بزنه تو هم لبخند بزنی...بخنده تو هم بخندی...به قول مامان بزرگم "یه وقتایی اگه اون من بود تو باید بشی نیم من!ولی..میدونی خوبیش اینه جای دوری نمیره!" گفتم: -سکوت گفت: -چی؟! ادامه دادم: -همینه...سکوته که اجازه حرف زدن نمیده! سکوت کرد... منم سکوت کردم... نمی دونم دقیقا معنی این سکوت چی بود!! #عسل_عوض_زاده @ASALAVAZZADE
Показать все...
سلام به همه عزیزان😊🤚🏻 امیدوارم که حالتون خوب باشه. فایل pdf رمان المپیاد احساس هم در کانال فرستادم! امیدوارم که از این قصه تا اینجا خوشتون اومده باشه((: اگر کسی نتونست فایل رو باز کنه از طریق لینک زیر دانلودرمان‌المپیاد‌احساس میتونه رمان رو از گوگل دانلود کنه☺️ تمام پارت ها از کانال حذف شده! قبلا گفتم؛باز هم میگم که این داستان مخلوطی از داستان های واقعی بود؛به علاوه ی اون چاشنی های جذابی که خودم استفاده می کردم تا زیبا تر بشه! و اینکه این قصه هنوز تمام نشده و راز های مخفی دیگه ای مونده که در بعضی پارت ها بهش اشارهٔ خلاصه مانند شده! انشالله به امید خدا،اگر زنده بودیم...بعدها که تایپ جلد دوم یعنی رمان "احساس یخی" تمام شد،واسه یک مناسبتی،براتون pdf اش رو هدیه می فرستم! لینک کانال ناشناس،بیو همین کانال هست که می تونین پاسخ به سوالات و نظرات،عکس شخصیت ها و... رو اونجا بینید و دیگه همین! ممنون از همگی🤍😊
Показать все...

🤍نام رمان: #المپیاداحساس 🤍نویسنده: #عسل_عوض_زاده 🤍ژانر: #درام #معمایی #پلیسی تعداد صفحات: ۵۷۱ 🤍خلاصه: تا به حال به احساساتی که در آن غرق می شوم،فکر نکرده بودم!به احساساتی که نمی دانم حتی می شود،آن ها را توضیح داد یا نه! احساساتی که همه در بخش آمیگدالِ مغز جریان می گیرند و باعثِ خنده،گریه،بغض و لبخند،ترس،عشق و... می شوند!گاهی فکر می کنم،زندگی که در آن هستم،یک خواب است! یا شاید هم یک فیلم که ما عضوی از شخصیت های آن هستیم!یاد شخصیت های کارتونی می افتم.ای کاش سیندرلا می شدم و انتقامم را از آناستازیا و گرزیلا می گرفتم!آلیس می شدم و زندگی کردن در سرزمین عجایب را برای یک بار هم که شده،تجربه می کردم!یا مانند سفید برفی،روزهای تاریک و ترسناکم را با دیوانه بازی های هفت کوتوله می گذراندم!ای کاش مستربین می شدم و در دنیای خودم دیوانگی می کردم و از کارهای احمقانه ام پشیمان نبودم و غصه شان را نمی خوردم!..
Показать все...
رمان المپیاد احساس.pdf2.87 MB
#تیزرفصل‌اول‌رمان‌المپیاد‌احساس🎼☘ #المپیاداحساس هزار تا دلیل دارم که دست رفیقامو بگیرم و درمون درداشون بشم،راه درستو بهشون یاد بدم،بخندونمشون،هزار تا حرف قشنگم بلدم که حال دلشونو خوبه کنه.هزار تا راهم بلدم که از مرداب سیاهی بیرون بکشمشون و اجتماعی بودن رو بهشون یاد بدم.اما چیزی که این وسط عجیبه حالِ خودمِ! اجتماعی بودن رو خیلی دوست دارم ولی همیشه تنهایی و تو خونه موندن رو انتخاب کردم."یه جورایی انگار اتفاق خوبی میتونم باشم اما نه برای خودم!"همیشه امتحانش کردم!.. #عسل_عوض_زاده @ASALAVAZZADE
Показать все...
35.98 MB
-دوسِت دارم...میم بده خندیدم و گفتم: -سختت شددد که!!وایساااا... خندید و منتظر موند! حالت تفکر به خودم گرفتم و گفتم: -مهم تر از تو توی زندگیم پیدا نکردم!..میم بده حالا دوباره! خندید و گفت: -می میرم برات...ت بده یادش بخیر!!! همیشه که این بازی رو می کردیم،جمله هاش آماده بود! دوباره فکر کردم و گفتم: -تو رو با تموم وجود... میخواستم ادامه بدم که دستشو آورد بالا و گفت: -دال بدیم حالا...دوست دارم.‌..حالا میم...می میرم برات... بعد ادامه داد: -در واقعیت من بردما ولی اشکالی نداره‌...بین خودمون مثلا تو بردی! خندیدم و چیزی نگفتم! الان... هی من می‌خوام میم بگم...بگم می میرم برات...دال بگم... بگم دوست دارم... اما اون دیگه جمله ای نداره! چون نمی تونه جواب بده! چون...اون‌‌...واقعا میم داد..‌.! #عسل_عوض_زاده دکلمه با صدای زیبای: دختر ستاره❤️🎧🎤 ممنونم عزیزم خیلی لطف کردی💛😍 عالی بود🥰 @ASALAVAZZADE
Показать все...
6.42 MB
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.