cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

「 𝐅𝐄𝐌𝐈𝐍𝐈𝐍𝐄 」

اینجا قلمروی من است ! _مینویسم از ترشحاتِ ارضا شدنِ ذهنم که حاصلِ عشق بازی با خیالت است! -نویسنده‌ : -سامیه‌.م -کپی نکن ! شخصیت داشته باش! •ناشناسم : @NASHENASE_SAMI •My channels: @rain_buw •P1: https://t.me/c/1287397637/49172

Больше
Рекламные посты
40 842
Подписчики
-21424 часа
-4057 дней
-1 39130 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

ددی خشنی که با خیـ🍆ـار بیبی‌شو جر میده...👄💦🔞🔥 مشاهده رمان
Показать все...
بخاطر صحنه های باز رمان فقط در 💦𝗩𝗶𝗽💦س.ک.س ارباب بادختر کم سن ک.ص تنگ 💦🥵با دیل.دو ک.ص و ک.ونِ بردشو ج.رمیده 🍌 فوق ح.شری💦💦 🔞 مشاهده رمان
Показать все...
-اوووم بخورش هاپو کوچولوم تند تر لیس بزن 👅🫦دختره با سگش...🐶💦
Показать все...
- می‌شه لطفا دستت و از توی شورتم بیرون بکشی؟🫦💦با پوزخند و اون نگاه سردش خیره ام شد.- نه، می‌خوام انقد بمالمت تا التماسم کنی!🍑💦🔞🍆 : ادامه و مشاهده رمان
Показать все...
کلید انبارو تو سوراخ ک.صش فشار ریزی دادم با شنیدن اخش و با دیدن دستای بسته شدش به دیوار، لبخند هیستیریکی زدم و ...👅💦🔥🔞 : ادامه و مشاهده رمان
Показать все...
شبا دزدکی میره خونه ی مربیش تا ب.کنتش 😏😈 بدون اینکه مامانش بفهمه 🔞🔥 اون یه دختر کوچولو فا.حشه محجبه س که...💕🍆💦 : ادامه و مشاهده رمان
Показать все...
Фото недоступно
🖤🖇
Показать все...
🥂بـرده‌ی 🔞شهـوت🥂 •P_272 سری تکون دادم که دوباره کشیدم دنبال خودش و ادامه داد. - بریم آشپزخونه... وارد راه رویی شدیم و ازش گذر کردیم که چند تا در این طرف و اون طرف راه رو بود و گفت: اینجا ها تو کاری نداری، اتاق های خدمه قراره باشه. وارد آشپزخانه شدیم که به شدت بزرگ بود و فضای دل بازی داشت. یه سمتش کاملا شیشه بود و کنار اون دیوار تمام شیشه میزی قرار داشت که کاملآ به باغ دید داشت می شد حین خوردن صبحانه با دیدن نمای باغ از اون فضا و حال و هوا لذت برد. - اینجا هم آشپزخونه. با ذوق گفتم: خیلی قشنگه. -‌ وقتشه بهت اتاقت رو نشون بدم. با ذوق نگاهش کردم که لبخندی زد و راه افتاد. منم پشت سرش رفتم. دقیقاً کنار سالن یه ورودی دیگه بود که وارد بخش دیگه از خونه می شد و چندین در توی اون بخش بود. به آخرین در ته راه رو که رسیدیم جلوش مکث کرد و گفت: خب اماده ای؟ سری تکون دادم که دستگیره رو فشرد و وارد اتاق شدیم. با هیجان وارد اتاق شدم و تمام زوایاش رو از نظر گذروندم. یه اتاق به بزرگی سالن اصلی بود. دقیقاً در مقابلم یه بخش از اتاق دیوار کاملاً شیشه ای بود و در مقابلش مبلی قرار داشت که می شد در مقابلش ویوی یاغ رو داشت. سمت دیگه یک تخت بزرگ و سمت دیگه اش هم یک کتابخانه کوچک و یک پیانو. این اتاق رو توی خوابمم نمی تونستم تصویر کنم که برای من باشه. - یعنی اینجا اتاق منه؟ - اره ازش خوشت اومد؟ فکر میکنی بتونی توش راحت باشی؟ چند قدم دور ور برداشتم و گفتم: شوخی می کنی؟ *** برای خرید رمان کامل برده با ذکر نام رمان به ایدی زیر پیام بدید 👇🏻 @Vip_r0man
Показать все...
🥂بـرده‌ی 🔞شهـوت🥂 •P_272 سری تکون دادم که دوباره کشیدم دنبال خودش و ادامه داد. - بریم آشپزخونه... وارد راه رویی شدیم و ازش گذر کردیم که چند تا در این طرف و اون طرف راه رو بود و گفت: اینجا ها تو کاری نداری، اتاق های خدمه قراره باشه. وارد آشپزخانه شدیم که به شدت بزرگ بود و فضای دل بازی داشت. یه سمتش کاملا شیشه بود و کنار اون دیوار تمام شیشه میزی قرار داشت که کاملآ به باغ دید داشت می شد حین خوردن صبحانه با دیدن نمای باغ از اون فضا و حال و هوا لذت برد. - اینجا هم آشپزخونه. با ذوق گفتم: خیلی قشنگه. -‌ وقتشه بهت اتاقت رو نشون بدم. با ذوق نگاهش کردم که لبخندی زد و راه افتاد. منم پشت سرش رفتم. دقیقاً کنار سالن یه ورودی دیگه بود که وارد بخش دیگه از خونه می شد و چندین در توی اون بخش بود. به آخرین در ته راه رو که رسیدیم جلوش مکث کرد و گفت: خب اماده ای؟ سری تکون دادم که دستگیره رو فشرد و وارد اتاق شدیم. با هیجان وارد اتاق شدم و تمام زوایاش رو از نظر گذروندم. یه اتاق به بزرگی سالن اصلی بود. دقیقاً در مقابلم یه بخش از اتاق دیوار کاملاً شیشه ای بود و در مقابلش مبلی قرار داشت که می شد در مقابلش ویوی یاغ رو داشت. سمت دیگه یک تخت بزرگ و سمت دیگه اش هم یک کتابخانه کوچک و یک پیانو. این اتاق رو توی خوابمم نمی تونستم تصویر کنم که برای من باشه. - یعنی اینجا اتاق منه؟ - اره ازش خوشت اومد؟ فکر میکنی بتونی توش راحت باشی؟ چند قدم دور ور برداشتم و گفتم: شوخی می کنی؟ *** برای خرید رمان کامل برده با ذکر نام رمان به ایدی زیر پیام بدید 👇🏻 @Vip_r0man
Показать все...
•Man be jahanam• 🌟🌟 | @rain_buw |
Показать все...
Man-be-Jahannam-320.mp36.65 MB