عاشقانه های بیقرار "زینب -حسامی"

دنیا بدون چشم تو معنا نداشته است ماه خسوف کرده تماشا نداشته است مثل پری به قامت انسان نشسته ای آنگونه که شبیه تو دریا نداشته است دنبال عشق گشتم و در باغ زندگی دیدم گلی شبیه تو زیبا نداشته است در حیرتم از این همه گرمای دستهات خورشید هم کنار تو گرما نداشته است انکار میکنی و ندارم توان دگر عشق تو آتشی است که اما نداشته است من را ببخش طاقت زیبایت نبود زیرا دلم توان تماشا نداشته است ای عشق ،ای الهه ی زیبای شعر من دنیا بدون روی تو معنا نداشته است #زینب_حسامی

مثل اشکی که به پای چشم تو افتاده است شعرهایم گاه گاهی از جنون گل داده است سادگی خوب است حتی در بیان عشق نیز حرف قلبم مثل ضرب و جمع هایی ساده است خنده هایت ترجمان هفت خطی از شراب خنده هایت مستی ِ هفتاد جام ِ باده است فال میگیرم همیشه در همیشه عشق را حضرت حافظ از این احساس دل درمانده است آه ای شعر و غزل دیوانگی هم عالمی است من چه گویم عشق او بد کار دستم داده است موج دریایی و من غرقابه ی عشقت شدم پای عقلم مثل یک کشتی در گل مانده است عشق چمرانی تو آتش زده بر جان من حضرت چمران تویی و این دل من غاده است #زینب_حسامی

کجا میروی که گاهی دلم برایت هزار تکه میشود میروم جمع کنم پای دلم زخمی تر از همیشه باز تو را طلب میکند آشوبگر شده است خراب میشود چشمانت را اینه میشود و تو را منعکس میکند آخر حضرت ماه انعکاس نگاهت کور کرده چشمان آسمان را کمی مدارا کن عاشق کور به چه کار می آید ... #زینب_ حسامی

و مردن در کنار یار خوب است بگویی عاشقم بسیار خوب است بگویی دوستت دارم دمادم کنار حضرتش ،،تکرار خوب است شوی دیوانه ی دیوانه ی او بخوانی دفتر اشعار خوب است بدور او بگردی از سر عشق شبیه گردش پرگار خوب است خوش گل خنده اش گل روی او گل گلاب گل از این عطار خوب است درون شعرهایت با کنایه بگویی حضرت دلدار خوب است اگر باشد کنارت لحظه ای هم همین یک لحظه، ،این یکبار خوب است بنوشی قهوه ای از چشم‌مستش بگویی با دلش اسرار خوب است بخواهی حرف هایی از مگو را بگوید گرچه با اجبار خوب است تو اجبار و لبش انکار اما به زیر لب همین انکار خوب است "اگر یارت برایت شد پرستار شوی هر لحظه ای بیمار خوب است" اگر یوسف شود حتی به بازار زلیخا بودن بازار خوب است اگر چه خنده هایش خوب و زیباست نبیند خنده اش ، اغیار خوب است حسامی

حسود شده ام دست خودم نیست انگار افراها را برای تو میخواهم دلم آرام نمیگیرد میخواهم هر روز برایت شعر دم کنم رنگین کمان شوم تا آفتاب تا درختان کنار خیابان تنه هایشان را حکاکی کنم روی نیمکت ها خراش دهم انگار تاریخ بداند باید برای ما صفحه ای جداگانه حک کند خیالم تب کرده است دلواپسم بغض هایم آبشار پشت سر میشوند و من بیدلیل تنها کز میکنم گوشه ی خیال خیره در پنجره ای نامعلوم و برایت در سکوت مینویسم خسته تر از من قلم آرام نمیگیرد ولی بی محابا تر شده است باید کمی ادب شود چقدر نافهمند این دلالت ها لسان عربی نمیدانم شاید فرانسه شاید .... تنها در ته فنجان های ننوشیده تو را به خواب فال میگیرم راستی طالعم پشت کدام کف بینی پنهان است فقط کولی میگفت اورا برای دوست داشتن در مضیقه نگزار و من در تکرار تمام این دوستت دارم ها تو را در حصار نمیخواهم من کمی زمینی ام آب میخورم گرسنه ام میشود من همینجا تب میکنم ان بالاها چشمانت که به ملکوت پیوند میخورد کمی هم زمین را ببین این پایین کسی هست که هر روز برایش ایه الکرسی میخواند مبادا راه را مبادا گاه را جاده و خیابان که بماند فقط نمیدانم چرا انقدر تشنه میشوم سلام بر لبان عطشانت یا اباعبدالله #زینب_ حسامی

در حضورت سکوت بود ولی حرف در بیخیالی باران ها قورت داده میشد. به هق هق خنده در خیابان های موازی که زود به مقصد رسیدند انگار نه انگار کوچه ها شاهدند کلاغ ها باران ها کنار بی کلامی های معطر سادگی ام طعنه میزند به اینه از حسی که جای پنهان نبود دقایق گاه زمستان گاه تابستان به لرز و شعله تب کرده تر از عینکی که قطور میزد صدای نجوی را درخت و خرابات چه فرقی دارد وقتی برگ ها برایم دست تکان می دادند و در لبخندی پر از هراس پنهان خواندم صبوری ها را به غیرتی از عشق خیالهای خام راستی ضلع شرقی بوی عطر میداد شاید کسی از تمام دم نوش ها ی صبحگاهی گلاب حاضر کرده بود بین نگاه هایی می گریخت خوب یا بد اهمیتی ندارد چاشنی اش عشق داشت همین کافیست .... #زینب_ حسامی

ستاره ها را بشمار یک ،دو ،....بینهایت و شاید رمل های زیر لاستیک افرویت و دختران باران در اشک های پیاپی مردود همه را مرور کن آب در اقیانوس و من در خیال تو اما هنوز هم کافی نیست این شرح بیستون وار در خیال شاعرانه ی شیرین خسرو را برنده نکرد تنها فرهاد تیشه می کوبید و تاریخ برنده شد و این خاطره ی ضلع و زاویه دلم برای گریه ها باریدن میخواهد به اهار پیراهن در حسرت اتو و یا داغ های نیلوفر در کبود بنفشه و یا مرداب جاری باش ای رمز موزون ای خیال دانه و آب دیگر بگویم یا نه چراغ ها روشن است و این بیکرانگی را انتهایی نیست #زینب _حسامی

🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔 📘🍁📘🍁📘🍁📘🍁📘🍁📘🍁 🍁 📘 🍁 📘 درود و احترام خدمتِ ادیبان و اساتید و دوستان همیشه همراه🤚 🗣ان شاءالله امشب،، مورخ: سه شنبه ۴خرداد ماه ساعت👈 ۲۲ جرعه نوش باده ی ناب شما خواهیم بود در بداهه سرایی محفل شیداےی🙏 "با مدیریت استاد وشاعر ارجمند👇 #مرضیه شهیدی ✅ بداهه های ارسالی شما عزیزان در ڪانال "ثبت میگردد @eshg9 🖊قلم فرسایی تان را پیشاپیش سپاس🙏🙏 #مدیریت_محفل_شیدایی 🍁 📘 🍁 📘🍁📘🍁📘🍁📘🍁📘🍁📘

وقتی عاشق شوی وجودت رنگ محبوب میگیرد چه فرقی میکند محبوبت چه رنگی باشد تو همان خواهی شد محبوبم چقدر آسمان به تو نزدیک است عطر وجودت اینجایی نیست عشق کار خودش را میکند شک نداشته باش بگذار به حساب بند ها بگذار به حساب پابند ها بگذار به حساب .... آه جنس تو طلای ناب است چقدر خواهشم نفس گیر است اجازه هست بگویم..... زینب حسامی