هزار کاکُلی شاد در چشمان من است!

و من چرا از شهرها و سرزمین ها حرف می‌زنم ؟ تو شهر منی ...  " ‎ •نزار قبانی

من مثلا دوست دارم به جای یه تولد بزرگ چندتا تولد کوچولو کوچولو داشته باشم..‌. چندتا کیک حتی مثلا اینکه چند روز بعد از تولدم یکسری دیگه برام تولد میگیرن خوشحالم می‌کنه

فانتزی‌هات برای تولد چیه؟

امروز صبح زود بیدار شدم و رفتم خونه‌ی مامانم میز صبحانه کامل چیده شده بود و مامانم با کیک اومد... کادوم رو میز بود بازش کردم یه لباس خیلی خوش رنگ همون جا پوشیدم موهام و باز کردم عکس گرفتیم و دور میز نشستیم و کیک و چایی و صبحونه خوردیم... تولدهای زیادی داشتم تا حالا ولی این با اختلاف قشنگترین تولد زندگیم بود همون چیزی بود که همیشه دلم میخواست آروم و قشنگ و خوش رنگ کنار اونایی که دوستشون دارم و البته صبحونه...

و باید بگم سی سالگی واقعا به معنی واقعی کلمه دهن و هر جای قابل تصور دیگه‌ای ازم و مورد عنایت کامل قرار داد. من؟ یه چپ و چول و کبود، که زل زده تو چشماش و میگه: «اصلا هم درد نداشت، سی لعنتی» آره این بهترین انتخابه از اینجا به بعد اینجوری صداش میکنم «سی لعنتی»

وارد سی و یک سالگی شدم! [اوه دختر چه بزرگ...]

تولدمه...

در مورد نقشه‌های شیطانی شمر بی‌رحمی و خوی غیرانسانی شمر امسال دوباره روضه‌خوانی داریم در مسجد شهر، با سخنرانی شمر •محمد باباصفری

هراسم، جنگ بینِ شعله و کبریت و هیزم نیست من از سوزاندنِ اندیشه در آتیش می ترسم تنم آزاد؛ اما، اعتقادم سست بنیاد است من از شلاقِ افکار تهی بر خویش می ترسم! •سیمین بهبهانی

حال مرغی که برسته‌ست از این دام بگو •مولانا