ANNA

ربات جدید تلگرام که میگه کیا پروفایلتو چک یا سیو میکنن😍😜 با استفاده از این ربات فهمیدم اونی که دوسش دارم هر روز پروفایلمو چک میکنه یا نه مچشو گرفتم😎❤️ اینم لینک رباتش👇 t.me/MochGirobot?start=46743119

مسی گو خورده که نمیخواد تو خاورمیانه زندگی کنه. تو پول داشته باشی هیچ جا بهتر ایران نیست برای زندگی.🥴 🤡🤡🤡🤡

جاستین خطاب به آنا :

آهنگ ترسناک 🤤😵

🕊

Gabrielle: اوایل که اجازه موندن انا تو این خونه از جاستین گرفته شد انا خوشحال تر از همیشه بود در واقع انا هیچوقت خوشحال نبود فقط بخاطر ازادی هایی که اینجا داشت و خونه جاستین نداشت یا تنبیه هایی که اینجا نمیشد همه و همه باعث شده بود دلش بخواد برنگرده

The worst scenario ever... . . . . انگار مثلا هرکی پارتی کنه صبحش قراره با یکی از خواب بیدار بشه که نمیشناسه. بعدشم مگه اوسکلی که اولین بار انقدر بخوری الله اکبر.

هیچکس. هر استان ایران بعد از عید : _𝑺𝒉𝒊_ @uttweet

Gabrielle: تا چند ماه دیگه یکسال از ورود انا به خونم میگذره و من هر روز بیشتر از دیروز عاشق انا میشم دوآ از این بابت خوشحاله چون انا مورد علاقه اونم هست اما من عاشق شدم نه فقط عاشق اون پاهای سفید و ظریفش یا باسن گرد و سینه های درشت یا حتی کمر باریک و لب هاش و بینی کوچیک و عروسکیش و چشم های ابیش من میخواستم تو دریای اون چشم ها غرق بشم من میخواستم بدنش رو تو دستام بگیرم و ببوسم و بپرستم ولی اون فکر میکرد من فقط هوس بدنش رو کردم و به فکر سکسم من حتی میخواستم باهاش سکس کنم اما نه برای اینکه ارضا بشم و لذت ببرم برای اینکه اون رو کنار خودم حس کنم حس کنم کسی که عاشقشم برای منه اما انا منو میدید که فقط برای سکس میخوامش اما من میخواستمش تا روزایی که زخمیم کنارم باشه ببوستم و ازم مراقبت کنه دلم میخواست وقتی خستم بیاد بقلم دوست داشتم باهم زندگی کنیم آشپزی کنیم ، مسافرت بریم حتی اگر امکانش بود بچه ای رو به سرپرستی بگیریم، تا بتونیم پدر و مادرش باشیم من همیشه خشن بودم حتی تو بچگی سر گربه ها و سگ های ولگرد رو میبریدم اما تمام عواطفم رو میخوام خرج انا کنم برای اولین بار تو تمام زندگیم با کسی این حس رو دارم اما انا ، گبریل رو دیده نه گبریلی که میتونم براش باشم اون کسی رو دیده که پوست ادم دیگه ای رو کنده یا بهش با خشونت تمام تجاوز کرده و الان من شوک شدم، انگار برق بهم وصل شده اون گفت با من ازدواج میکنه جدی شدم خیلی جدی ، در واقع مثل همیشه ام شدم گفتم راست میگی ؟ با لرز گفت بله دستاشو گرفتم و بوسیدم و گفتم قول میدم پشیمون نشی رو تخت کنارش تا صبح خوابیدم و به ازدواج باهاش فکر کردم