بنویسم که بخونی
اگه فکر میکنید نمیدونید رابطه آدما باهم چی به چیه یا رابطتون با آدما هی نمیشه بخونین تا منم براتون بنویسم. دومی اینه: @Shitmindset
Больше9 061
Подписчики
-224 часа
-157 дней
+3330 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
نمیدونم استفاده از قید معمولا اینجا خاصیتی داره یا نه اما معمولا خداحافظیهایی که براشون خیالپردازی و برنامهریزی میکنیم، ناگهانیتر از پایانبندیهای دیگه زندگیمون تجربه میشن. الان که دارم مینویسم فهرست موضوعاتی که میخواستم ازشون حرف بزنم از جلوی چشمام رژه میرن. دو سه سالی بود که به بستن کانالها و خداحافظی همیشگی از وب فارسی و نوشتن به زبان دیگه و در بستر دیگه فکر میکردم. اما فهرست منبرهایی که میخواستم برم تمومی نداشت. از لذت انتزاعی و نوشتن درباره سینما و موسیقی و ادبیات و زیستشناسی و تکامل بگیر تا تعریف کردن خاطرات بزرگ شدن تو مدرسه مذهبی و مدیر مادرقحبش آقای صدر دوست داشتم که بنویسم. نشد چون فکر هر باره تصمیمگیری اینکه الان خط آخر بنویسم که بخونی باشه یا نه در بلند مدت فلجکننده بود.
در کنار فهرست هزار منبر نرفته، از فهرستهای دیگه هم میشه حرف زد.از فهرست دوستای دل انگیز و ارزشمندی که اینجا پیدا کردم و ازشون یاد گرفتم و از معاشرت باهاشون لذت بردم. تا فهرست آدمهایی که نوشتههای اینجا رو دوست داشتن و نوشتنشون رو مفید میدونستن. و یا حتی فهرست پیامهایی که تو @shitmindset جواب داده شد یا فهرست کتابهایی که همیشه دوست داشتم تو جیره کتاب بذارم اما نشد. یا فهرست کسایی که به @andromedian021 پیام دادن اما نشد اونطور که شایسته هست پاسخ بدم. خلاصه به بزرگی خودتون ببخشید.
مهر ماه امسال میشه یک سال که با کمی تخفیف تقریبا هر روز بین هزار تا دو هزار کلمه نوشتهام. تجربه ویژهای بوده برام. خودم برای خودم هر روز صبح نوشتم. این لذت بخشترین تجربه نوشتن بوده برام. چون وبلاگپرسن نبودم با فیسبوک شروع کردم. توییتر رو هم آزمودم و به تلگرام ختم شد. تلگرام از دوتای دیگه جالبتر بودن. ولی نتیجه این تصمیم شد که برای همیشه از وب فارسی خداحافظی کنم. هر چند که به فارسی نوشتن، حتی اگر فقط خودم برای خودم بنویسم، تا همیشه برام شیرین خواهد بود.
یادمه روزی که این کانال رو شروع کردم یکی از افسردهترین روزهای زندگیم بود. اون پایین مایینا بودم. و الان اون بالا مالاها. خوشبختتر از همیشه. خوشحالتر از همیشه. و بیشتر از همیشه عاشق زیستن در این دنیای سراسر گوه گرفته. میدونم سهم زیادی از شادی امروزم رو مدیون شراب زندگانیم هستم. اما دیدن این مسیر هم خالی از لذت نیست. کم نیستن بچههایی که از قدیم ندیمها اینجارو میخوندن. و از بین اونها باز هم کم نبودن آدمایی که حالشون بهتر از قبل بود. خواستم بگم خوشحالم که با هم بهتر از دیروزیم.
خب همین متن پاره پوره خداحافظی هم داره به درازا کشیده میشه که دیگه بسه دیگه. یادتون نره مراقب خودتون و قشنگیاتون باشید که چی؟ احسنت. که تا در نگری گل خاک شدست و سبزه خاشاک شدست.
تا همیشه...
ارادتمند
آندرومدا
Фото недоступноПоказать в Telegram
ما سرانجام شبی
مست و مدهوش و کمی ژولیده
با بدن های به خون غلتیده
بر مزار نجس و نحس شما می رقصیم
به احترام همه تغییراتی که داشتی باید صبر کنی تا بقیه زحماتت هم نتیجه بده.
@benevisamkebekhooni
شما بچههای المپیاد جهانی رو یه نگاه بنداز. ریاضی و کامپیوتر رو معمولا چینیها درو میکنن میرن. مقایسه کن با برندگان فیلدز و نوبل و آبل و تورینگ. خب چی شدن اون بچههای المپیادی آسیای شرقی؟ چرا جایزههای مهم رو اون بچههایی که معدلاشون بیسته و شیش تا ساز بلدن و به چهار زبان زنده دنیا از پونزده سالگی حرفمیزنن نمیبرن؟ میبینی؟ انگار یه چیزی این وسط میلنگه. بزرگترین آهنگسازای زنده دنیا اونایی نیستن که تو ده سالگی به پیانو و ویولون مسلط شدن. Leading Figure های دنیای علم معمولا اونایی نیستن که همه بیستارو درو تو مدرسه و دانشگاه درو کردن.
یکیش میشه ادوارد ویلسون که تو جنگلای میسیسیپی دنبال مار و مورچه میگشت و شد از مهمترین چهرههای زیستشناسی قرن گذشته، خیلیاشون هم میشن همین بچههای آسیای شرقی و هندی که تو دوره کارشناسی رزومشون دهن پر کنه.
یکی میشه تیرسن، آرنالدز یا زیمر که وزنههای زنده دنیای موسیقی عصر خودشون محسوب میشن. خیلیا دیگه هم میشن همین آسیاییهایی که تو یوتیوب کلی فالوئر دارن.
یکی میشه جان نش که مقاله کمتر از پنج صفحهای دوره دکتراش جایزه نوبل میبره. یکی هم میشه رنگ و وارنگ مدالیستهای مختلف المپیاد.
خب پس اونا چی میشن؟ هیچی اونا تهش معلمهای خوبی برای مدرسه و دانشگاه میشن. فرق دوییدن برای رسیدن به خواستههای مامان بابا و دوییدن و رسیدن به خواستههای خودت خروجیش اینجوری میزنه بیرون.
دقیقتر بگم، اونجا که شور و اشتیاق جاودانه تو سینه آدم خفه میشه و جاش رو "آنچه خوب استِ مامان بابا" میگیره و از یه جایی به بعد تو تصمیم میگیری که دو سه دهه آینده زندگیت رو صرف این کنی که پوزیشنهای دهن پرکن رو یکی پس از دیگری فتح کنی. تهش خسته میشی، شاید هم شکسته، و اون موقع اگر چه میتونی باز هم بقیه راه رو برای خودت زندگی کنی اما کوه خشمی. از خودت و اونایی که برای زندگیت اختیارداری کردن جوری که تو فکر کنی که این تویی که داری اون انتخاب رو میکنی.
اول آدما شروع میکنن به زور بیشتر زدن. نمیشه. باز زور میزنن. باز نمیشه. بعد شروع میکنن سرزنش کردن خودشون. بعد ناامید میشن. بعد از خودشون کلی خشم بالا میارن. غالبا هم نمیفهمن که یکی دیگه بوده که بهشون گفته این راهو باید بری و این انتخاب خودشون نبوده. و این نفرت از خودشون به روی مردم جهان اطرافشون بالا آورده میشه.
اینه که یه معلمی رو میبینی که دانشآموزاشو تحقیر میکنه سر اینکه بچه کتابشو جا گذاشته.
یا یه پزشکی رو میبینی که بیمارش رو تحقیر میکنه و تشخیص و تجویزش رو برای بیمار به زبان او توضیح نمیده.
یا پدری رو میبینی که با زن و بچش تحقیرآمیز میشینه و دائم منت میذاره که ما فلان بودیم و اگر امکانات شمارو داشتیم بهمان میشدیم.
همه اینا آدمایین که یه روزی دنبال آرزوهای خودشون نرفتن. به اشتباه آرزوهای یکی دیگه رو دنبال کردن و بعد از نرسیدن بهش سرخورده شدن و حالا اون خشم از سرخوردگی رو سر جهان پیرامونشون خالی میکنن.
نتیجه اخلاقی قصه اینکه ببین کی هستی و چی میخوای از جون زندگیت و بعد بدو دنبالش. صد نود و نه کسانی که این نوشته رو میخونن نه میدونن کیان نه میدونن آرزوی "خودشون" چیه. هرچند که آرزوی "دیگری" رو جوری حفظن که فکر میکنن ماموریت خودشون تو زندگی همینه. که ما شرقیها خداوندگاران زندگی برای نگاه دیگرانیم.
@benevisamkebekhooni
01:00
Видео недоступноПоказать в Telegram
اسلاوی ژیژک از عشق میگه.
@benevisamkebekhooni
Zizek_on_the_theology_of_love_zizek_phil_480p_6802909_uVidBot.mp45.52 MB
آدم سالم سرش تو کار خودشه. تو دنیای ساینس یا هنر یه جزایری از علاقهها داره که صب تا شبش با اون مشغوله. با کتاباش حال میکنه. با مقالههاش حال میکنه. با فیلماش، نقاشیهاش و موسیقیهاش وقت میگذرونه. آدم مریض و مشکلدار دیگرانو انگول میکنه. هی به اون حسودی میکنه. هی تو زندگی اون دخالت میکنه. هی واسه اون خط و نشون میکشه. هی زندگی دیگران رو محاسبه میکنه. هی سرش تو زندگی این و اونه. هی خودشو با بقیه مقایسه میکنه. هی میخواد حال فلانیو بگیره. هی درگیر نظر دیگرانه. هی پیگیر دنیای دیگرانه. خودش خالی از یه دنیای خودساختهست. و از این فقدان رنج میبره. در نتیجه خودش رو با دیگران سرگرم میکنه. #لذت_انتزاعی ملات خوبیه برای ساختن دنیای خودمون. برای وقت گذروندن و پر کردن تنهایی. بعدا بیشتر میگم ازش.
@benevisamkebekhooni
Фото недоступноПоказать в Telegram
ما هم اولش دوست داشتیم که فکر کنیم رابطه آقا ماشالا و خانم دکتر رجبی خیلی خواهر برادری و حسنهست و فقط باهم بازی میکنن. ولی اینطور نبود. مخصوصا اونجا که انگور از احساسات پاک من سواستفاده میکرد و میومد میچسبید و خودشو میمالوند به من و لیسم میزد. تا اینکه فهمیدیم گربهها هم برده و بنده هورمونهای جنسیشون هستن.
خلاصه که چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گَرَش همچون قبا گیرم در آغوش
@benevisamkebekhooni
ببین چقدر بزرگ شدی انگور. اون موقع که قد کف دست بودی و تو خیابون بعد جراحتهای سنگینی که تن نحیفت دید، با این حال خواستی که زندگی کنی. یادته؟ معلومه که یادته. هنوز یه سال نشده. منو یاد خودم میندازی. اون روزی داشتم میگفتم چقد سگ جونی تو. خودمو میگفتم. پرسید چطور؟ گفتم فکر نمیکردم دووم بیارم. هنوز دوست دارم پسر بچه کوچولویی که اون شب داشت گریه میکرد رو بغل کنم و بگم چیزی نیست سی سال صبر کنی درست میشه. مارا به سگ جانی خود این گمان نبود. گفت چی تورو وصل کرده به زندگی؟ گفتم نمیدونم. شاید اینکه ببینم بعدش چی میشه. گف تو خیلی پیگیری. گفتم اینو خوب میدونم. کسی هم فکر نمیکرد انگور بمونه. ولی موند و الان جوری میدوعه و مثه بز کوهی از پرده و مبلا بالا میره انگار نه انگار که به مو رسیده بود. گف انگیزشیش نکن حالا. گفتم دارم دست و پا زدنه رو میگم. خود خود دست و پا زدن برای موندن. حتی یه وقتا اون لحظه نمیدونی به چی بندی و برای چی زندهای. بعدا که میگذره برمیگردی و یه معنایی بهش میدی وقتی داری میریزیش تو ظرف کلمه. بعد همه میگن عا پس قصه تو این بود. ولی خودت میدونی اون لحظه به هیچی جز یه شب دیگه دووم آوردن فکر نمیکردی. گف میشکنه آدم. پیر میشه تا بشه. گفتم آخه سختش اینه که یقه هیچکسو جز خودت نمیتونی بگیری. نداری که بگیری. ته تهش میرسی به خودت. شاکی و عصبانی. بعد باید بذاری بگذره تا باهاش کنار بیای. مرده رو که خاک میکنن دو روز بعد بهش سر میزنن. یه هفته بعد چهل روز بعد یه سال بعد. مردهای که تا زنده بود هر روز صداشو میشنیدن. کنار اومدن پیر میکنه. ولی شفا میده. گف هوم.
@benevisamkebekhooni
Фото недоступноПоказать в Telegram
- اگه من پارت کنم بازم دوسم داری؟ بازم میتونم برات لوس شم؟ بازم نازمو میکشی؟ بازم قربونم میری؟ بازم برای خوشحالیم هر کاری بتونی میکنی؟
+ بله. معلومه.
- اگه گلدونتو شکستم چی؟
+ فدای سرت.
- اگه خواب بودی پریدم روت چی؟
+ اگه انگشتای صورتیت چیزیشون نشه اشکالی نداره.
- وسط جلسه بیام زل بزنم تو دوربین چی؟
+ اصن بدون تو شروعش نمیکنیم. همه برات بال بال میزنن.
- اگه تو جمع ازت خواستم بلند بگی میو چی؟
+ من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست. میو.
- پس گفتی که دوسم داری؟
+ هوم.
- بغلم کن.
+ بدو بیا.
#رفتارشناسی_پستانداران_نرم_و_مهربان
@benevisamkebekhooni
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.