تیناک

شما با اصطلاح گربه‌شور آشنا هستین دیگه؟ حالا اجازه بدین بنده با اصطلاح گربه‌خون آشناتون کنم. کاربریش همونه. فقط به جای حموم، پای درس و کتاب ازش استفاده میشه!😎

صبح نو☀️ روز نو💫 هفته ای نو🍀

چطور معمار تجربیات خودمون باشیم #از_دانشگاه مغز ما تجربیات قبلی رو اساس موقعیت های مشابه در آینده قرار میده و در واقع حالات احساسی ِ مناسب برای اتفاقات مختلف رو براساس حالات و تجربیات قبلی ما شکل میده تا بتونه به اون ها، برای خودش معنا ببخشه. یعنی در واقع احساساتی که فکر می‌کنید با دیدن حالات چهره ی دیگران تحلیل کردید و تشخیص دادید، در واقع از درون خود شما و از تجربیات قبلی شما نشات میگیره و توسط ذهن شما ساخته و پرداخته شده. اینجوری میشه که شما تصمیم می‌گیرید لبخند یکی از غم نشات گرفته یا فریاد دیگری از خوشحالیه. و این ترتیب میشه گفت خیلی وقت ها احساساتی که فکر می کنید براتون پیش میاد، در واقع توسط خود شما ساخته میشن. ما برده ی عواطف و احساسات دفن شده در اعماق وجودمون نیستیم. بلکه بیشتر از اونچه که فکرش رو بکنیم، میتونیم روی عواطفمون کنترل داشته باشیم. البته که این کنترل به سادگی بشکن زدن و لباس عوض کردن نیست‌ اما در هر تجربه یک سری موارد زیربنایی وجود داره که با تغییر اون ها یا تلاش برای ایجاد تغییر در اون‌ها میتونیم به مغزمون یاد بدیم چطور اتفاقات فردا رو جور متفاوتی ببینه و پیش‌بینی کنه. در قدم بعدی میشه گفت پس اگر ما برده‌ی عواطفمون نیستیم، پس در واقع ما مسئول اون ها هستیم. چون اعمال و تجربیات امروز ما، سازنده ی عواطف و احساسات فردای ما هستند. چون عواطف فردای ما در واکنش به وقایع مختلف، پیش‌بینی ها و حدسیات ذهنی ما با توجه به حالت های دیروز ما هستند. گاهی ما مسئول چیزی هستیم (نه به این معنی که بخوایم خودمون رو ملامت و سرزنش کنیم) بلکه به این معنا که فقط خودمون میتونیم در اون تغییر ایجاد کنیم. به بیان دیگه عواطف ما ذاتی نیستند و خود ما مسئول شکل‌گیری اون ها هستیم. پذیرش این جریان به ما کمک می کنه که ذهن و حتی جسم سالم‌تری داشته باشیم.

ساختمون ما اینجوریه که توی هر طبقه 15 تا واحد داره و طبعا در هر طبقه 15 خانواده زندگی می کنند. توی طبقه ما از این 15 تا واحد، فقط یک خانواده ی بچه دار هست که یک دختر و یک پسر دارند. هر دو بچه هم زیر سه سال هستند. اتفاقا خیلی هم بچه های گوگولی و خانواده ی کارت پستالی و قشنگ و شیکی هستند. ولی همین یک دونه خانواده، صدای گریه و گاها لج کردن بچه ها باعث شده تا من اگر یک درصد هم فانتزی بچه دار شدن و بچه بزرگ کردن رو داشتم، دیگه نداشته باشم و این پرونده رو با قاطعیت برای همیشه ببندم و ببوسم و بگذارم کنار!😵‍💫 اصلا همه که نباید پدر و مادر بشن. ما خیلی هنر کنیم خاله و عموی خوبی باشیم!🫠

نزدیک خونه همه‌جا عطر شکوفه‌ها پیچیده😌

از کوچه پس‌کوچه‌ها😌🍀

اونقدر همه جا خوش رنگه که نگم براتون سبز روشن و تر و تازه🥹🍀

تورنتو اینجوریه که تا همین دیروز هوا سرد بوده. یهو روز بعد چشم باز می‌کنی می‌بینی همه جا سبزه. شکوفه ها باز شدم. چمن‌زن‌ها دارن کار می‌کنن و هوا بیست درجه بالای صفره دقیقا به همین سرعتی که میگم😁

این همه براتون طلوع گذاشتم یک بار هم غروب ببینید😌

در بیچاره ترین و مستاصل ترین حالت ممکن هستم. فکر می کنم دوره م از سخت ترین درس ممکن شروع شده! من حتی از زیست اول دبیرستان به زبان فارسی متنفر بودم و ازش عاجز بودم. حالا باید بایولوژی بخونم به زبان انگلیسی تا بتونم بایوسایکولوژی رو درک کنم! حتی تلفظ کلمات اشکم رو داره درمیاره. چه برسه درک کردن و تحلیل مفاهیم!