گاه‌نوشته‌های یک بانک‌دار

یکی از بچه‌ها از دزدی شبکه و دیر اومدن پلیس داره میگه. دیشب یادم اومد که به افسر پلیس گفتیم: شما دیگه خیلی تن‌پرورید. ما یه بار برای تست آژیر شعبه پدال زدیم. یک ساعت و نیم بعد پلیس اومد مرسید: حالتون خوبه؟ 😂

انقدر مهمون نواز بودن موقع پذیرایی و شامم نذاشتن من برم و بزور سر سفره نشوندنم. بعد از شام دعواهای شغلی شروع شد. اول از همه، ریختیم سر کارمند اداره مالیات که زیاد ازمون مالیات میگیره. بعدش اون دعوا رو حواله اداره پست کرد که چرا پول ارسال بسته هاشون زیاد شده. از اونورم رفتیم سراغ اداره دامپزشکی و زوج دامپزشکمون 😂

خودکارا رو مردم میبردن. مسئول حوزه گفت: ما مامور برای چی داریم؟ حواسش به خودکارا باشه دیگه. گفتم: اینایی که من میبینم تفنگشونم ازشون میدزدن و خبردار نمیشن. همون لحظه تفنگ درجه‌داره که تکیه داد بود به دیوار زمین خورد 😂

رفته بودم سر صندوق رای‌گیری حسین اینا. چقدر بچه‌های اکیپ اینا باحال بودن. کارمند اداره پست و زوج دامپزشک و کارمند مالیات و ... 😄 میخواستم در حد نیم ساعت یکی از پیرمردای اون روستا رو ببینم ولی ۵ ساعت اونجا موندم. بس که خوش گذشت.

نیم ساعتی رفتم سر باغ اسماعیل. اونم هی نصیحتم میکرد که زن بگیر که داره دیر میشه :)) گفتم: دلم میخواد ولی هنوز مستطیع نشدم!

یه وقتایی پولدار بودن و همه چی تموم بودنم مایه دردسره. نوه همین آقائه که دیروز من رو مزدوج کرده بود از یه خانواده خیلی مایه دار هستن. پسرک دکترای عمرانش رو گرفته و توی نمایشگاه اتومبیل باباش مشغول چریدنه! توی اکثر شهرای بزرگ هم خونه دارن. چند وقت پیش گفتن که از دخترخاله من خوشش اومده و وارد مذاکرات ازدواجی شدن. اما یهو دختر خالم چس کرده که نه من نمیام شهر شما زندگی کنم و زندگی با پدر و مادرم رو ترجیح میدم و از این چیزشعرا. این قصه یجورایی به سر رسیده بود که باز مادرم منُ کشونده کنار که اگه دخترخاله‌ت رو میخوای دست بجنبون که انگار باز با پسر حاج ... داره صحبت میکنه و انگاری نرم شده. 😄 از منم مدام انکار که دختر خوبی هست ولی من با دختر خَر مایه‌ی چسان فیسان که منت پول باباش بخواد رو سرم بذاره نمیتونم. بعدشم اینا ✊ن. به سنی رسیدم که حوصله خسیس‌بازی ندارم و میخوام تا جایی که میتونم لارج باشم. امیدوارم پسر اونا بتونه باهاش بسازه 😃

خدا روشکر امروز صبح برام غیبت رد کردن و نرفتم پی نمایش مضحک حضرات. البته عصر قراره برم پیش حسین اینا یکم بخندیم.

https://t.me/major/start?startapp=99516325 👑Help me to become best of the best in @Major and get some Stars! 15⭐️ invite bonus for you 50⭐️ if you are Premium Major

توی عروسی دیشب داماد توی قسمت زنونه به اونایی که میرقصیدن دینار کویت میداده‌ اگه لباس زنونه تنم کرده بودم و چند تا چرخ توی سالن زنونه میخوردم خرج سفرم در میومد. 😬 حیف که توی بخش مردونه فقط موز و خیار توزیع کردن.