⋮钦'AresInfo

عه رو تایمر بود

هیق زدن *

😐عخییی

‌❈═══════════►•••

#notice #اطلاعیه 💢"فعالیت چنل آرس فیکشن و تمام زیرمجموعه ها، متوقف شد"💢 📌تمامی هیستوری چنل به دلایلی پاک شد لطفا به خاطر احترام به تصمیم تیم و همینطور نویسنده ها، از انتشار فیک ها توی تمامی پیام رسان ها خودداری کنید. در صورتی که ببینیم فیک های آرس جایی گذاشته شدن برخورد میکنیم پس رعایت کنید. هر چنل با این اسم توی هر پیام رسانی دیدید آرس نیست و اگه قرار به فعالیت دوباره یا اطلاع رسانی باشه توی همین چنل انجام میشه. هر شروعی پایانی داره، پایان کار آرس فیکشن هم امروز هست. عمیقا خوشحال و ممنونیم که توی این مدت مارو همراهی کردید، از زحمات تمام ادمین ها سپاس گزارم و همینطور ممنون بابت لطف تمامی نویسندگان که اجازه بازگردانی فیک هاشون رو دادند؛ و در آخر صمیمانه از همه ریدر ها و اعضای آرس فیکشن ممنونم که همیشه حامی تیم آرس بودند. امیدوارم هرجا هستید موفق باشید.🤍 •[ @Ares_Fiction ]

/delall

╔════════════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╗ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••• #MyMed ╚════════════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╝ ※ فیک: داروی من ※ خلاصه: «اون» برای پسرک فرق داشت و پسر، برای اون. هرچی که از آشنایی اون دو بیشتر می‌گذشت، بیشتر و بیشتر عاشق پسر میشد و قلبش بیشتر برای اون محکم تر میزد، اما چطور میتونست به معشوق خودش کمک کنه تا بتونه مشکلش رو حل کنه؟ چطور می‌تونست بین عشق تازه شکل گرفته اما عمیق توی قلبش و آرزوی تمام عمرش یکی رو انتخاب و دیگری رو فدا کنه؟ آیا می‌تونست هر دورو، هم قلبش رو و هم آرزوش رو نجات بده؟ آیا اون دو تا می‌تونستن به هم برسن و پایان داستانشون دو نفره باشه؟ ‌❈═══════════► ※ قسمتی از فیک: با خودش فکر کرد دقیقا کِی و چرا از پسر خوشش اومده، اگه میخواست با خودش صادق باشه می گفت از همون دفعه اولى که توی داروخونه دیدش؛ جذب تیپ و استایل جذابش شد، دفعه بعدی توی خونه اش موقع بازی، از مهربون بودن و در عین حال شوخ طبعیش خوشش اومده بود، توی رستوران، از اینکه بعد از دیدن خشمش قهر نکرده بود و بجاش دنبالش اومده بود و...‌و اون آغوش چند ثانیه ای و ساده ی آخر، که هنوز از یاد آوریش آرامش می گرفت، اون آغوشی که احتمالا پسر حتی یادشم نمیاد، برای‌ اون مثل یه قهوه گرم وسط یه روز سر زمستونی می موند؛ همون قدر اعتیادآور و آرامش بخش. ‌❈═══════════► • Genre: #SliceOfLife #Fluff #Romance #Comedy • Channel: @KookMinLandFiction • Writer: @Farnoosh_mp24 • Pages:+610 "بازگردانی توسط چنل آرس فیکشن" ═────•境•────═ •[ @Ares_Fiction ]

╔════════════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╗ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••• #Warlord ╚════════════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╝ ※ فیک: فرمانده ※ خلاصه: جنگاور شدن، چیزی بود که از بچگی رویای رسیدن بهش رو داشت، و حالا فرصتی داشت تا بعد از بیستمین دهه‌ی زندگیش به این آرزو برسه، و البته که قرار نبود در این راه تنهایی قدم برداره، سرگروهبان ارتش هم قرار بود که پسر رو همراهی کنه. اما چه کسی میدونه که چطور قراره با خطرات احتمالی و دردآور عشقش به پسر مبارزه کنه؟ آیا اینده ی شیرینی با وجود موانع سر راهشون در انتظارشون بود؟ ‌❈═══════════► ※ قسمتی از فیک: با تعجب به سربازها نگاه میکرد، چه پر خشم داد میزدن و چه با شدت شمشیرها رو تکون میدادن، لباس های تنشون سنگین و سخت بود. ترسناک و عجیب؛ عجیب تر از همه اینکه، چرا داشت از تماشای این صحنه لذت میبرد؟ مادرش میگفت خشم و نفرت بده، جنگیدن زشته اما بی توجه به سن کم و روحیه حساسش، حتی بدون توجه به اینکه اصلا اونجا، توی خوابگاه سربازها چیکار میکنه، دلش پیچش خوشایندی رفت و لبخند به لبش اومد، اونم دوست داشت؛ دوست داشت از همون لباس های سنگین بپوشه، دلش میخواست محکم و پر ابهت فریاد بزنه‌ و شمشیرش رو با مهارت توی هوا برقصونه. ‌❈═══════════► • Genre: #Historical #Romance #Smut • Channel: @YizhanLand • Writer: @ncruell @W_Y_B • Pages:+330 "بازگردانی توسط چنل آرس فیکشن" ═────•境•────═ •[ @Ares_Fiction ]

╔════════════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╗ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••• #Abandoned ╚════════════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╝ ※ فیک: متروکه ※ خلاصه: درست شش سالِ پیش بود که روزنامه‌ها خبرِ به قتل رسیدن مرموز پسر جوان و خانواده‌اش رو سر تیتر قرار داده بودن. حالا بعد از گذشت سال‌ها و فراموش شدن جنایت رخ داده به همون محله‌ نقل مکان کرده بود، جایی که بوی خون و وحشت شب هالوین احساس می‌شد و مقتولِ جوان بعد گذر شش سال از به قتل رسیدنش پشت پنجره‌ی خونه‌ی روبرویی منتظرش بود. و حالا کنجکاوی راجب خونه ی متروکه و اون تماس مشکوک قرار بود ماجراهای زیادی رو رقم بزنه اما چه سر انجامی قرار بود در انتظارش باشه؟ ‌❈═══════════► ※ قسمتی از فیک: آهی به وضعیتش کشید و نگاهشو به پلاستیک خوراکی هایی که خورده بود انداخت، دوباره گرسنه شده بود و نمی دونست تا کی می خواست این روند مسخره رو ادامه بده. همون موقع بود که دوباره صدا ی زنگ تلفن توی خونه پخش شد، با خودش فکر کرد دوستش چرا تا این وقت‌ شب بیداره؟ مگه فردا نباید برای کلاس های دانشگاهش بیدار میشد؟ اخمی کرد و سمت تلفن که کنار پنجره روی میز بود رفت، کلافه تلفن رو برداشت و روی گوشش گذاشت، قبل اینکه حرفی از دهنش بیرون بیاد، صدای ناآشنایی از پشت خط تنها یک جمله رو زمزمه کرد؛ جمله ای که باعث شد دستاش دور تلفن یخ بزنه و مردمک چشماش بلرزه:"من دارم میبینمت، از پنجره بیرونو نگاه کن!" صدای پشت خط، هیچ شباهتی به صدای دوستش نداشت! ‌❈═══════════► • Genre: #Horror #Romance #Mystery #Criminal #Smut • Channel: @Ares_fiction • Writer: @quiwel • Pages:+300 "بازگردانی توسط چنل آرس فیکشن" ═────•境•────═ •[ @Ares_Fiction ]

[ @Ares_Fiction ] فیک های بازگردانی شده در چنل🥂 لیست دوازدهم✨ ※ Fic: #Abandoned • Genre: #Horror #Romance #Mystery #Criminal #Smut • Writer: @quiwel • Page: +300 ‌❈═══════════►••• ※ Fic: • Genre: • Writer: • Page: + ‌❈═══════════►••• ※ Fic: • Genre: • Writer: • Page: + ‌❈═══════════►••• ※ Fic: • Genre: • Writer: • Page: + ‌❈═══════════►••• ※ Fic: • Genre: • Writer: • Page: + ‌❈═══════════►••• ※ Fic: • Genre: • Writer: • Page: + ‌❈═══════════►••• ※ Fic: • Genre: • Writer: • Page: + ‌❈═══════════►••• [ #Ares_list ] • #List