🔹ماجرای حمله مغولان به ایران
(ورود چنگیز به ایران)
👈 بخش4
در تابستان (1219 م) دیدهبانان خوارزمشاهی گزارش دادند. که مغول ها شاز مسیر جنوبی سیحون و از راه دره فرغانه (قرقیزستان) نزدیک میشوند.
خوارزمشاه یک نیروی بزرگ به فرماندهی فرزندش جلال الدین برای نابودی دشمن فرستاد. مغول ها پس از نبردی شدید، عقب نشینی کردند و جلال الدین به پدرش گزارش داد که: " لشکر
مغول برخلاف آوازهاش چندان ترسناک نیست. سربازانشان ضعیف و رنگ پریده و اسب هایشان لاغر و رنجور بودند و به نظر میرسد. هیچ کدام اشتیاقی به ادامه جنگ ندارند. به اعتقاد شاه، مغول ها توانایی مقابله با لشکر نیرومند او را نداشتند. در نتیجه، سربازان بیشتری را در انتهای جنوبی کمربندی قرار داد و منتظر ماند."
به نظر می رسد این گروه از مغولان برخلاف نبردهای همیشگی مغولان که خیلی مخفی و بی سر و صدا حمله می نمودند و دشمن را در یک غافلگیری عجیب شکست می دادند با سر و صدای زیاد و به صورت آشکار وارد قلمرو خوارزمشاهیان می شوند و در این جنگ نیز از سرباران درجه دو واسب های لاغر و ضعیف استفاده نمودند.
هدف آنان چه بود؟
می توان به راحتی متوجه شد که این گروه از سرباران مغول برای بررسی سلاح های خوارزمشاهیان و ابزارآلات و شیوه جنگی آنان به مرزهای ایران هجوم آوردند و پس از گرفتن نمونه هایی از تیرو کمان و زره و شمشیرهای خوارزمشاهی عقب نشینی نمودند و چند ماه بعد با زره های ابریشمی مقاوم در برابر تیر و کمان خوارزمشاهیان، هجوم نهایی را آغاز نمودند.
حال نوبت حمله نهایی می رسد. پس از چند ماە، که مغولان زره و کمان مورد نیاز برای رویارویی با خوارزمشاهیان را ساخته بودند. یک گردان مغول به شهر اُترار (فاراب) شبیخون زده و فرماندار را دستگیر کردند.
این شبیخون باید پس از ناکامی جوچی در محاصره چند ماهه فاراب صورت گرفته باشد و نیروی شبیخون زننده توسط دو پسر دیگر چنگیز یعنی اُکتای و جُکتای با خیانت احتمالی یکی از ساکنین شهر وارد اُترار شده و پس از مقاومت قهرمانانه غایرخان او را دستگیر کرده و نقرهی مذاب در چشم و گوش هایش ریختند.
همزمان با اینکه اترار در محاصره بود. دو ارتش مغول، از جنوب اُترار به موازات سیحون عبور کردند. یکی از ارتش ها، به فرماندهی، جوچی خان پسر ارشد چنگیز، به شهرهای مهم در امتداد رودخانه حمله کرد. در حالی که ارتش دیگر به فرماندهی جبه نویان، در جنوب سیحون ناپدید شد.
لشکر جبه نویان به کجا رفت و در کجا ناپدید شد؟ در واقع چنگیزخان نیز در این لشکر حضور داشت و این لشکر وارد صحرای بین رود سیحون و جیحون شد و از آنجا خود را برای یک حمله ناگهانی آماده نمود.
ارتش جوچی خان مانند ملخ به تپهها و دشت های نزدیک رودخانه هجوم آورند. خوارزمشاه، بدون در نظر گرفتن لشکر گُم شده جبه نویان، بخش بزرگی از ارتش خود را به رودخانه منتقل و نیروهای ذخیرهی 60 هزار نفره خود را در سمرقند حفظ کرد. چون گمان می کرد. مغولها احتمالاً می خواهند به سمرقند حمله نمایند در این زمان غایرخان در اُترار در حال مقاومت بود. یک نیروی 10 هزار نفره به فرماندهی قراچه صاحب به به کمک غایرخان فرستاد
ارتش جوچی خان نسبتاً کوچک و در حدود بیست هزار سرباز بود. با این حال بسیار تهاجمی بود و یکی پس از دیگری، بدون هشدار قلعهها را سوزانده و ویرانی به بار میآوردند.
جنگجویان عجیب و غریب از کجا آمده بودند؟
مانورهای پیش بینی ناپذیر
در همین حال، گزارشهای رسیده از خط مقدم به سلطان محمدخوارزمشاه، ورود جنگجویان عجیب و غریبی را از شرق اعلام میکرد، که همه سواره نظام بودند.
هر مغول نه تنها سوار بر اسب بود، بلکه چندین اسب بی سوار را به دنبال خود میکشید. همهی اسبها مادیان بودند و هنگامی که یکی از آنها خسته میشد، سرباز، سوار بر اسبی تازه نفس میشد. هر سرباز مغول اسب هایی که خسته شده بودند را کشته و خونه او را نوشیده و گوشت او را به صورت خام روی زین اسب دیگر نگه داشته و به صورت خام مصرف می کردند.
سربازان مغولی به شیوه سربازان سکایی و پارتی باستان، از فاصله 200 تا 300متری با سر و صدای زیاد تیراندازی می کردند و برای ترساندن خوارزمشاهیان، شاخەهای درخت را به پشت اسبان می بستند تا گردوخاک ایجاد شده باعث وحشت سریازان خوارزمشاهی شود.
در همین زمان چنگیزخان ناگهان در کنار شهر بخارا اردو زد، در حالی که بدون توجه به سمرقند از کنار این شهر گذشت و خود را به بخارا رساند.
چنگیزخان دقیقاً در همان لشکری حضور داشت که جبه نویان از سیحون گذراند و ناپدید شد در واقع پس از ورود یه صحرای ازبکستان، چنگیز خود فرماندهی را بر عهده گرفت و جبه نویان به پشت سیحون بازگشت و به قزاقستان رفت تا ارتش نهایی را آماده حمله نماید.
https://t.me/kurdokurdistan