cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

مێژووی گومەتە

کانال روستای گمته (ئاوایی گومەته) از توابع کامیاران @gomete لینک کانال

Больше
Рекламные посты
195
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

🖤🖤 زۆر بەداخەوە بۆ کارەساتی دڵتەزێنی بومەلەرزە لە تورکیە و سوریە کە تائێستا سەدان کەس گیانیان لەدەست داوە. بەداخەوە هێشتا زامی خۆی، کرماشان، قوتور و... ساڕێژ نەبووە، زامی جەرگ بڕی کوردەواری مان لە وڵاتی تورکیە و سوریە پێ زیاد بوو. بەم جۆرە غەم و پەژارەو هاودەردی خۆمان لە هەمو خەڵکی ئەم وڵاتانە بەتایبەت بنەماڵە لێقەوماوەکان ڕادەگەیەنین و لە خەڵک داواکارین ئەگەر دەتوانن یارمەتی دەری زامی نوێی ئەم ئازیزانە بن. بە هیوای ساغ بوونەوەی بریندارەکان و پێ ڕاگەیشتن بە لێقەوماوان. ✍ ناوەندی لێکۆڵینەوەی مێژووی کورد وکوردستان https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
🔹زندگینامەی نادرشاە افشار (پسر شمشیر) 👈 بخش89 دور از چشم هندیان قرار داشت به آب زده و از پشت سر مدافعان هندی سر در بیاورند. (گدار، به قسمت های کم عمق رودخانه گفته می شود.) مانور و رزمایش نیروهای ایرانی از سپیده دم روز بعد آغاز شد. پراکنده شدن سربازان ایرانی در درازای پانزده کیلومتر طول رودخانه، باعث پراکندگی مدافعان هندی شد. آتش توپخانه نیز با شدت تمام آغاز شد و تا نیمه های شب فردا نیز ادامه یافت. بەطوری که برای ذکریاخان هیچ شکی باقی نماند که سپاه ایران می خواهد از همان نقطه در روبروی دژ کاخەسر عبور کند. ذکریاخان از شادی در پوست خود نمی گنجید. زیرا اطمینان داشت. حتی یک تن نمی تواند از رود بگذرد و زنده بماند. بەهمین انگیزه بەدستور ذکریاخان، نیروهای هندی با سرخوشی برای شکار ایرانیان، در آن سوی ساحل و روبروی برج کاخه سر، شروع به کندن سنگر و آماده کردن تفتگ ها شدند. ولی در دل سیاه آن شب و درست هنگامی که توپخانه ایران بەشدت می غرید در دو فرسخی غوغای بی امان توپهای ویرانگر، نادر پیشاپش همراهان دلاور و جان بر کف خود، به نقطه ای که قبلاً با طبع نا آرام و خستگی ناپذیر خود، شناسایی کرده بود. رسید، محلی که نادر شخصاً برگزیده بود دشت وسیعی بود که بستر رود در آنجا گسترده می شد و در نتیجه، از عمق و ژرفای آن کاسته می شد. نادر بی محابا، پیشاپش نفرات خود بی درنگ با اسب بەدرون رودخانه راند و همانگونه که پیش می رفت. آب بالا و بالاتر می آمد و کار، هر لحظه سخت و سخت تر می شد. هر لحظه ممکن بود. نادر و همه همراهانش در ژرفایی ناشناخته فرو روند و به کام آبهای خروشان رودخانه درآیند. همهمەای همگانی ولی خاموش، ناشی از ترس و دلهره از غرق شدن، دلاوران همراه نادر را فرا گرفت. ولی وقتی که آنها می دیدند که نادر پیشاپیش همه به آب زده، عرق شرم بر پیشانی شان می نشست و از بیان هر حرف و سخنی بازشان می داشت و در نتیجه دل به مرگ می نهادند و بەدنبال فرمانده خود رهسپار می شدند. دلاوری نادر و بی باکی او را در این گونه مواقع سخت و دشوار می توان دید. وقتی پادشاه کشوری بزرگ مانند ایران، می تواند در کاخ بنشیند و با زنان و کنیزکان زیبا روی خلوت کند و به عیش و نوش بپردازد، برمی خیزد، شمشیر و تبرزین خود را به رخ دشمنان وطن می کِشد. تا کمر در گل و لای راه می رود و شخصاً دشوارترین مراحل و ماموریت های جنگی و بسیار خطرناک را خود بعهده می گیرد و دهها و صدها بار، در شب های تار و در هولناک ترین مکانها، در خاک بیگانه به پیشواز مرگ می رود و مرگ را به ستیز و رو در روئی فرا میخواند و بجای اینکه سربازان و سردارانش، راه را برای او باز کنند. او پیشقدم شده و راه را برای آنان باز کند. آیا می توان بدنبال چنین فرماندهی نرفت و یا او را در میان خیل عظیم دشمنانش رها کرد؟ نزدیک به نیم ساعت طول کشید تا سُم های اسب نادر، شن های کنار ساحل را احساس کرد. سواران و افسران همراه نادر یکی پس از دیگری (البته با تعداد اندکی تلفات، ناشی از غرق شدگی) به ساحل رسیدند و پس از تکانیدن خود از آب و لجن و شن، بەفرمان نادر بدون فوت وقت، سیل آسا بەسوی محافظان دژ کاخه سر تاختند. ذکریاخان و سربازانش که تمام هوش و حواسشان به رودخانه بود به یکباره زیر حملات خرد کننده و سخت سواران بی باک نادر که از پهلو و پشت سر بر آنها تاخته بودند قرار گرفتند. تاخت و تاز مردان جنگ دیده همراه نادر تا بدان حد غیر منتظره و شکننده بود که شیرازه سپاه ذکریاخان را در دل آن شب سیاه و ظلمانی به هم ریخت. در این اثناء توپخانه ایران نیز با شنیدن نعرەهای بلند و معروف نادر، از غرش باز ایستاد تا نیروهای خودی آسیبی نبینند. در تاریکی شب، شمشیر و تبرزین ها بود که بر آسمان می رفت و فرود می آمد و سرها را از بدن جدا می کرد و بەهمراه خود، مرگ را برای مدافعان هندی به ارمغان می آورد. مدافعان هندی قبل از شبیخون نادر، چنان از خود مطمئن بودند که دروازەهای دژ کاخه سر را باز گذاشته بودند. ولی کار از کار گذشته بود و نادر پس از شکست مدافعان رودخانه بەهمراه سربازان خود بەدرون دژ ریخته و تمامی مدافعان دژ کاخه سر یا گریختند و یا طعمه شمشیر سپاهیان نادر شدند. ذکریاخان در تاریکی شب، با سختی تمام توانست بەهمراه اندکی از یاران خود بەسوی شهر لاهور بگریزد. نادر یکی از سرداران خود را بنام حسین قلی خان را با دو هزار نفر، مامور تعقیب ذکریاخان نمود و خود بەهمراه نیروهای همراهش، به قلع و قمع نفرات باقیمانده و پراکنده هندی پرداخت. ذکریاخان پس از رسیدن به لاهور ، وقتی متوجه تعقیب نیروهای حسینقلی خان شد. به قلندرخان که بەهمراه مدافعان شهر در سنگرهای خود بسر می برد فرمان داد. به نیروهای همراه او پیوسته و متفقاً به نیروهای اندک حسین قلی خان که بیش از دو هزار نفر نبودند بتازند. https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
ناوەندی مێژووی کورد و کوردستان

کانال رسمی مؤسسهٔ فرهنگی، هنری غیرانتفاعی ناوەندی لێکۆڵینەوەی مێژووی کورد و کوردستان ( مرکز پژوهشی تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان) شمارە ثبت 812 دفتر مرکزی سنندج @kurdokurdistan لینک

🔹ماجرای حمله مغول به ایران 👈 بخش6 با آغاز حمله دزدان ویرانگر مغولی، تمام قلمرو خوارزمشاهیان پر از شایعاتی مبنی بر اینکه چنگیز و لشکر ناموس دزدش از طرف خدا ماموریت دارد که کسی که را که به خلیفه هتک حرمت نموده را نابود کند. پخش شده بود و این شایعات توسط خلیفه عباسی و حشاشین (اسماعیلیون) پخش می شد و تاثیر زیادی بر روی سربازان مزدور خوارزمشاهیان که معمولاً از ترکان قُنقُلی قزاقستان بودند. گذاشت و به شدت روحیه آنان را تخریب کرده بود. به طوری که آنان گمان می کردند. هیچ شمشیر و تیری بر مغولان کارساز نیست و آنان شکست ناپذیرند. بنابر گفته مورخین، سلطان محمد در هنگام حمله مغولان حدود 170 هزار سرباز داشته که 10 هزار تن از آنان را در اُترار از دست داد و 60 هزار تن از آنان را در سمرقند و بیست هزار تن دیگر را در بخارا و بقیه نیروی سلطان نیز در آزار و اذیت‌های فرسایشی نظامی مغولان، بیش از پیش خسته و نا امید شده بودند. در زمان سقوط سمرقند به طور ناگهانی، لشکری که به فرماندهی جبه نویان، در جنوب ناپدید شده بود، از شمال غرب به سمت فرارود سرازیر شد. در واقع او پس از تحویل لشکر خود به چنگیز، از سیحون عبور کرد و به شمال دریاچه آرال رفت و لشکری را که از قبل آمده بود را به سمت نواحی فرارود گسیل کرد و هدف مغولان از چنین اقداماتی، ایجاد ترس و وحشت در بین سربازان خرافاتی قزاق در لشکر خوارزمشاه بود. سلطان آخرین نیروهای کمکی خود را که لشکری با پنجاه هزار سرباز بود، به جنگ با فرمانده مغول جبه نویان فرستاد. اما این لشکر 50 هزار نفره کاملاً به دام فرمانده زیرک مغولان افتاد و ترکان قنقلی یا کشته شده و یا پا به فرار گذاشتند. به طوری که فرمانده خوارزمشاهی تنها با دویست نفر به نزد سلطان بازگشت. هیچ کس نمی دانست هدف بعدی چنگیز کدام شهر است. آنها ناگهان در کنار شهری ظاهر می شدند و گروه بزرگی از مردم شهر قبلی فتح شده را محبور می کردند که خندق ها را پر نمایند و پس از فتح و نابودی آن شهر و مردمش، در تاریکی محو می شدند. سلطان خوارزمشاه در آن زمان متوجه شد که قدرت و مهارت مغولان را دست کم گرفته و چنگیز تا لحظه حمله نهایی، قدرت نظامی و استراتژی خود را از خوارزمشاهیان پنهان نموده بود. تصمیم گرفت به نواحی داخلی ایران عقب نشینی نماید و در آنجا نیروهای مرزی را جمع آوری و نیروهای داوطلب را نیز با خود همراه نماید. برای همین با تعداد انگشت شماری از سربازان به سمت نواحی داخلی ایران حرکت کرد و مغول ها نیز برای اینکه به او فرصت تجدید قوا ندهند. سرسختانه او را تعقیب کردند. اسماعیلیان و خلیفه عباسی نیز در قلمرو خوارزمشاهی شایعه کرده بودند که سلطان پر ادعای ترک تبار، همچون یک ترسو در حال فرار از دست نیروهای مغول است. سلطان خوارزمشاه به جزیره آبسکون در مازندران رفت و در آنجا به طرز مشکوکی در سن 51 سالگی درگذشت. جاسوسان خلیفه و حشاشین نیز به شایعات خود مبنی بر اینکه او زنان و حرمسرای خود را رها کرده و امروز همچون یک فرد ترسو با لباسی ژنده در جزیره آبسکون، حتی غذا را گدایی می‌کرد و سرانجام از بیماری و گرسنگی درگذشت. سعی می نمودند که مردم را از عاقبت دشمنی با خلیفه بترسانند. 🔸جزیره آبسکون کجاست و سلطان خوارزمشاه چرا به این جزیره رفت؟ حشاشین و خلیفه عباسی مگر دشمن هم نبودند؟ پس چرا در هنگام حمله مغولان با یکدیگر متحد شده و با مغولان همکاری نمودند؟ در ادامه به این موضوعات خواهیم پرداخت. https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
ناوەندی مێژووی کورد و کوردستان

کانال رسمی مؤسسهٔ فرهنگی، هنری غیرانتفاعی ناوەندی لێکۆڵینەوەی مێژووی کورد و کوردستان ( مرکز پژوهشی تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان) شمارە ثبت 812 دفتر مرکزی سنندج @kurdokurdistan لینک

00:32
Видео недоступноПоказать в Telegram
🔹جشن #پیر_شالیار در هورامان در روستای #هورامان، هر سال در نیمه زمستان مراسم "پیر شالیار" برگزار می‌شود. https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
4.67 MB
Фото недоступноПоказать в Telegram
#نکته به قدرت خود منازید! دلیلی که او این جمله اندوهگین را نوشته است به خاطر پیری و ناتوانی نیست: آرنولد شوارتزینگر وقتی فرماندار کالیفورنیا بود و همین هتلی که مجسمه‌اش در آن قرار دارد را افتتاح می‌کرد، مالک هتل به او گفت: هر زمانی که اراده کنید و به این هتل بیایيد اتاق شما رزرو است و کارکنان در خدمت شما هستند. الان که دیگر فرماندار نیست و آن شهرت و قدرت را ندارد، به همان هتل رفت تا شبی را بگذراند. پذيرش هتل به ايشان گفت، ببخشید تمام اتاق‌های ما از قبل رزرو شده است و ما هیچ اتاق خالی برای شما نداریم! او کیسه خوابی با خود آورد و در زیر مجسمه خودش در مقابل هتل خوابید و تصویر آن را منتشر کرد و در توضیح آن نوشت: هیچ گاه به قدرت، موقعيت و هوش خود مغرور نشوید؛ چون هیچ کدام این‌ها برای همیشه پايدار نخواهد بود حتی برای اسطوره‌ای مثل آرنولد. https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
وێنەیەکی مێژوویی له بزوتنەوەی جەنگەڵ دژی قاجار و ڕەزاخان پالەوی، ساڵی ۱۲۹۹ی هەتاوی، دانیشتوو: #مامەندخان له یارانی میرزا کوچەک خانی جەنگەڵی و له فەرماندە کوردەکانی هێزی ڕزگاریخوازی بزوتنەوەی گەیلان. https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
🔹زندگینامەی نادرشاە افشار (پسر شمشیر) 👈 بخش88 و پس از آن نیز دستور داد به مقدار لازم، درختان تناور منطقه را بریده و به ساحل رودخانه بیاورند. فرمان نادر طیّ چهار روز اجراء و در کرانه ساحل رود انبوهی از چوب تهیه شد. بەدستور نادر، کَرَجی ها (قایق های کوچک) را یک به یک از پهلو به هم بستند و با ریسمان (طناب) آنان را به هم متصل نمودند. هنوز کمتر از یک سوم کرجی ها و الوارها به یکدیگر متصل نشده بودند که به نادر اطلاع دادند ریسمان (طناب) به اندازه مورد نیاز وجود ندارد. نادر مجدداً در اندیشه ای عمیق فرو رفت. سربازان ایرانی هرچه بەدنبال ریسمان گشتند موفقیتی نصیبشان نمی شد، تا اینکه ناگهان هوش و نبوغ نادر مانند همیشه، راهگشای حل مشکلات گردید. نادر فرمان داد. تمامی اسبان سپاه را به خط کنند. هیچ کس نمی دانست. منظور نادر چیست؟ ظرف چهار ساعت، هشتاد هزار اسب در پهنه دشت آماده شدند. نادر دستور داد فوراً موهای یال و دُم اسبان را چیده و با آن ریسمان ببافند. هنوز دو روز از صدور فرمان نگذشته بود که از موی اسبان، چندین و چند هزار متر ریسمان های محکم بافته و آماده شد. نادر با اینکه مهندس و پل ساز نبود. ابتدا دستور داد چند تن از سربازان بر یک کرجی بزرگ سوار شوند و یک سر ریسمان را بگیرند و به آن سوی رود ببرند و آن را به پای چند درخت تناور و کهنسال ببندند. سپس کرجی ها را بەطور موازی با ریسمان به یکدیگر متصل و تمامی آنها را طوری به ریسمان اصلی ببندند تا آب های خروشان رودخانه آنها را منحرف و غرق نکند. پس از آن نیز دستور داد الوارها و تخته های پَهَن را بر روی کرجی ها بگذارند.    پل آماده شد. نخستین کسانی که از روی این پل گذشتند. نادر و گروهی از سواران وی بودند. پس از آن پیادگان و بعد، سواران و سپس توپخانه و آذوقه و خواربار و دیگر تجهیزات جنگی، یکی پس از دیگری از پل گذشته و در آن سوی رود، خیمه و خرگاه خود را برپا داشتند. عبور سخت و جان فرسای سپاهیان ایران، از روی پل دست ساز نادر، از اولین شاخه خروشان رود سِند، چهار روز به درازا کشید، نادر در کناره دیگر رود، گذر مردان جنگی خود را می نگریست. با اینکه همگان می پنداشتند اینک پس از ده روز کار مداوم به استراحت می پردازند با شگفتی دیدند نادر، درنگ را شایسته ندید و بلافاصله دستور پیشروی به درون خاک هند را صادر کرد و بەسوی لاهور حرکت کرد. (سومین شهر بزرگ پاکستان فعلی و زادگاه علامه، اقبال لاهوری) در دومین روز راهپیمائی بەسوی دهلی، فرمانده جلو داران لشگر ایران، از وجود قلعه ای مستحکم در دو فرسخی نیروهای ایران خبر داد (هر فرسخ معادل شش کیلومتر، واحد قدیم مسافت در ایران قدیم) نادر بەهمراه سپاه، با رعایت احتیاط های لازم، پس از چند ساعت راهپیمائی به نزدیکی دژ رسیدند. ولی هیچ واکنشی از مدافعان دژ صورت نپذیرفت و سپاهیان ایران به راهپیمائی خود بەسوی لاهور ادامه دادند و پس از دو روز و طی کردن بیست و چهار فرسخ (144 کیلومتر) به دومین شاخه رود سِند بنام "جهلوم" رسیدند. در اینجا نادر به مردان جنگی خود استراحت داد. فرماندار دژ لاهور بنام ذکریاخان، پنج هزار نفر را برای محافظت از دژ لاهور، در شهر نگه داشت تا از برج و باروی شهر دفاع کنند و فرماندهی دەهزار نفر از نیروهایش را به یکی از سرداران خود بنام قلندرخان سپرد تا با سنگربندی در اطراف شهر، جلوی پیشروی جنگجویان ایران را بگیرند و خود نیز با ده هزار نفر از سربازانش به دژی که در آن سوی شاخه دوم رود سند (جهلوم) بنام دژ "کاخه سر" رفت و با سربازان تا دندان مسلح خود منتظر ورود سپاه ایران شد. نادر و ذکریاخان در این سو و آن سوی رودخانه یکدیگر را می دیدند. فرماندار لاهور مطمئن بود که عبور نادر و سپاهیانش، با وجود نیروهای او در آن سوی رودخانه غیر ممکن است. زیرا با برآوردهای معمول جنگی در آن زمان، تنها با یک صد نفر مدافع هندی، تمام سربازان ایرانی در صورت گذر از رودخانه، یک به یک طعمەهای آسانی برای تفنگچیان و جنگجویان هندی بودند. نادر به چادر خود رفت و ساعتی با خود خلوت کرد.  این عادت نادر بود که در هنگام روبرو شدن با مشکلات بزرگ، چند ساعتی با خود خلوت می کرد و تصمیم های بزرگ می گرفت و پس از آن، تنی چند از فرماندهان خود را احضار و تصمیم خود را با آنان در میان می گذاشت. نقشه نادر چنین بود: نخست اینکه، نیروهای ایرانی در درازای رودخانه به طول پانزده کیلومتر پراکنده شوند و با این ترفند، نیروهای مدافع آن سوی رودخانه را نیز مجبور به پراکنده شدن نمایند. دوم اینکه، توپخانه ایران که دقیقاً روبروی دژ کاخه سر مستقر بود، شروع به تیراندازی به دیوارەهای برج نماید تا حواس نیروهای هندی معطوف و متوجه محافظت از برج و ترمیم خرابی های آن شود. سوم اینکە، شخص نادر بەهمراه چهار هزار تن از جنگاوران جنگ دیده و بی باک و دلاور از گُداری که در مسافت دور دست رودخانه https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
ناوەندی مێژووی کورد و کوردستان

کانال رسمی مؤسسهٔ فرهنگی، هنری غیرانتفاعی ناوەندی لێکۆڵینەوەی مێژووی کورد و کوردستان ( مرکز پژوهشی تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان) شمارە ثبت 812 دفتر مرکزی سنندج @kurdokurdistan لینک

🔹ماجرای حمله مغول به ایران 👈 بخش5 یک ارتش به فرماندهی چنگیزخان ناگهان بیرون دروازەهای شهر بخارا واقع در غرب سمرقند اردو زدند. در حالی که پیش بینی خوارزمشاهیان بر این بود که مغولها ابتدا باید بەسمرقند حمله نمایند. بنابراین نیروی بزرگی در سمرقند مستقر نمودند. اما چنین اتفاقی نیفتاد. خوارزمشاهیان مدام از خود می پرسیدند که چنگیز از کجا آمده؟ مغولها نمی‌توانستند از کویر قزل‌قوم در فرارود عبور کرده باشند؟ ظاهراً از کویر گذشته بودند؛ ولی غیرممکن بود. مگر اینکه شیطان آنها را جادو کرده باشد. این پرسش ها در آن زمان توسط مردم ایران و سرباران مطرح میشد. در حالی که چنگیز به همراه لشکر غیب شده جبه نویان در کویر قزل قوم در فرا رود ناپدید شده بود و ناگهان در کنار بخارا فرود آمد. بخارا با بیست هزار نیرو خیلی زود سقوط کرد و سمرقند نیز که 50 هزار نیرو در آن مستقر بود، از بیم اینکه توسط نیروی دیگر غافلگیر شود. نتوانست به کمک بخارا برود. بخارا با خاک یکسان شد و کتابخانه ارزشمند آن از میان رفت و نتیجه این کتاب سوزی خیلی سریع در عقب ماندن ایران از غرب خود را نشان داد. مغولان مردم بخارا را به بیرون از شهر آورده و این شهر افسانه ای را با خاک یکسان نمودند. چون سیاست چنگیز بر این بود که آسیا و اروپا را به یک علفزار بی پایان و خالی از سکنه تبدیل نماید تا ایل های مغولی بتوانند در آن ساکن شوند.  زنان بخارا به سربازان مغولی سپرده شدند تا هر نوع تفریح جنسی که می خواهند با آنان انجام دهند و سپس گردن زده شوند. ولی مردان را به عنوان حشر به طرف سمرقند بردند. (حشر یعنی استفاده از اسیران به عنوان کارگر اجباری برای پر کردن خندق ها و سپس استفاده از آنان به عنوان سپر دفاعی در مقابل حمله سربازان خوارزمشاهی که کشته شدن آنان توسط تیرهای رها شده سربازان خوارزمشاهی صحنه ای دردناک را به وجود آورد.) در هنگام حرکت چنگیز به سمت سمرقند، خبر سقوط اترار و کشته شدن غایرخان نیز به چنگیز رسید. در محاصره سمرقند سربازان خوارزمشاهی از شهر بیرون آمده و با مغولان جنگیدند. اما بارها توسط ضد حملەهای مغولان غافلگیر شده و اکثر آنان یا کشته شده یا پا به فرار گذاشتند. چند روز بعد سمرقند تسلیم و ویران شد و زنان این شهر به طرز وحشیانه ای مورد تجاوز قرار گرفته و مردان نیز به حشر برده شدند. مغول ها سلاح های عجیب و غریبی داشتند: تیرهای آغشته به قیر گداخته که پشت سرشان دود بلند می‌کرد و سواران سبک و سریعی که رعدآسا می‌تاختند. خطوط ارتش سلطان را می‌شکافتند و راه را برای سواره نظام مسلح می‌گشودند. ارابه‌ها در پس و پیش خطوط مغول ها به سرعت حرکت می‌کردند و تجهیزات به آنها می‌رساندند. نیزه‌های مغول ها فشار بی‌امان و بی رحمانه وارد می‌کرد. آنها پیراهن ابریشمی سنگینی بر تن داشتند که اگر تیری پیراهن را می‌شکافت، به گوشت نمی‌رسید و به سرعت لباس خود را عوض می‌کردند. ارتش جبه نویان، نیروهای شاه را نابود کرد. https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
ناوەندی مێژووی کورد و کوردستان

کانال رسمی مؤسسهٔ فرهنگی، هنری غیرانتفاعی ناوەندی لێکۆڵینەوەی مێژووی کورد و کوردستان ( مرکز پژوهشی تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان) شمارە ثبت 812 دفتر مرکزی سنندج @kurdokurdistan لینک

🔹زندگی نامه نادرشاه افشار (پسر شمشیر) 👈 بخش87 خبر حرکت سپاهیان ایران به داخل خاک هندوستان، خیلی زود از مرزهای ایران گذشت و به امپراطوری عثمانی رسید. عثمانی ها که چشم نادر را از مرزهای شمال ایران دور دیدند در خفا و پنهانی، شروع به تحریک بعضی از یاغیان و سرکشان طایفه لزگی و گرجی نموده و با مسلح کردن آنها، مجدداً شمال قفقاز را به فرماندهی سرداری بنام ابراهیم خان لزگی (معروف به ابراهیم دیوانه) درگیر شورشی گسترده نمودند. فرماندار گرجستان بلافاصله با پیکی سریع، نامەای به رضاقلی میرزا (ولیعهدنادر) در مشهد فرستاد و درخواست کمک نمود. رضاقلی میرزا نیز ابراهیم خان (برادر بزرگ نادر و عموی رضا قلی) را مامور سرکوب شورشیان کرد و وی نیز با آراستن سپاهی پنج هزار نفره بەسوی قفقاز حرکت کرد. ابراهیم خان بی درنگ و با شتاب بەسوی دربند در قفقاز حرکت کرد. ابراهیم دیوانه با دلگرمی به پشتیبانی امپراطوری عثمانی، تصور می کرد در غیاب نادر به آسانی می تواند در شمال قفقاز (هم مرز با شمال گرجستان امروزی) اعلام استقلال نماید با ابراهیم خان (برادر نادر) به مقابله پرداخت. جنگی خونین درگرفت. جنگ با شدت و ضعف، بەمدت یک هفته بەدرازا کشید و سرانجام با پیروزی سپاه ایران و سرکوبی شورشیان خاتمه یافت. ولی در واپسین روزهای درگیری که میان باقیمانده نیروهای ابراهیم خان لزگی و نیروهای ابراهیم خان رخ داد تیری بر سینه ابراهیم خان افشار نشست. او که مانند نادر با تبرزین می جنگید. اهمیتی نداد و کماکان به جنگ با لزگیان ادامه می داد تا اینکه بعلت خونریزی نیروی او کم کم رو به کاهش گذاشت و بر زمین افتاد. سرداران لشگر با زحمت زیاد او را از میدان نبرد بیرون و به چادر فرماندهی منتقل کردند. طبیب سپاه ایران با مشاهده عمق زخم گلوله، وخامت حال ابراهیم خان را به اطلاع بزرگان لشگر رسانید و تاکید کرد ابراهیم خان آفتاب صبح فردا را نخواهد دید و چراغ زندگی اش برای همیشه خاموش خواهد شد. ابراهیم خان در بستر بیماری به اطرافیان خود گفت: هیچ چیزی از شما نمی خواهم جز اینکه به برادرم نادر بگوئید برادرش تا لحظه آخر به او وفادار بود و از هیچ کوششی برای کیان وطن کوتاهی نکرد. خبر کشته شدن ابراهیم خان باعث تضعیف روحیه ایرانیان و تقویت روحیه لزگیان شد. در این اثناء در شبیخونی که لزگیان به سپاهیان ایران زدند سپاه ایران مجبور به عقب نشینی به آق برج (دژ سفید) در آن نزدیکی شد و جنازه ابراهیم خان بدست ابراهیم دیوانه افتاد. وی هنگامی که به پیکر ابراهیم خان دست یافت. هم شادمان شد و هم ترسید. زیرا مطمئن بود نادر بەطور قطع و یقین بسراغ او خواهد آمد و انتقام خواهد گرفت. لذا دستور داد پیکر بی جان ابراهیم خان را با احترام به اردوی خود ببرند و بەخاک بسپارند. ⬅️ سپاهیان ایران را در قفقاز رها می کنیم و مجدداً به نزد نادر در سرزمین هند باز می گردیم. نخستین مسئله ای که پس از تصرف پیشاور، پیش پای نادر قرار داشت. گذشتن از پنج شاخه رود سند بود که میان پیشاور و دهلی قرار داشت. (پنج آب= پنجاب در پاکستان امروزی بەهمین خاطر پنجاب نامیده می شود.) هنگامی که نادر به اولین شاخه رود سِند رسید و آب های خروشان و پهنای شگفت انگیز آن را دید (1600 متر) در اندیشه ای عمیق فرو رفت. نادر یک روز به سپاه خود استراحت داد تا عقب داران سپاه نیز به جلوداران نیروهایش ملحق شوند. - ( در جنگ های قدیم و حتی امروزه، به جهت جلوگیری از شبیخون و غافلگیری، عده ای جلودار و عده دیگری عقب دار، از سپاه اصلی محافظت می کنند.) مشکلی که نادر را به خود مشغول می کرد. عبور یک صد و بیست هزار نیرو، و یکصد هزار اسب و استر (قاطر) و شتر و انتقال ارابه های سنگین جنگی و توپخانه و گلوله های سنگین توپ و آذوقه و خواربار و چادر و دیگر تجهیزات سبک و سنگین این لشگر عظیم از این رودخانە خروشان و پهناور بود. سرداران و مهندسان ایرانی با بُهت و حیرت، رودخانه را نظاره می کردند و عبور از آن را نشدنی و ناممکن می دانستند. نادر اما، مرد روزهای سخت بود. در طول یک روزی که عقب داران سپاه به سپاه اصلی ملحق می شدند. نادر حتی یک لحظه از کوشش باز نمی ایستاد و چندین بار سوار بر اسب، بالا و پائین رود سِند را از نظر می گذرانید، مردم محلی با مشاهده سپاه ایران، با رها کردن کَرَجی های (قایق های کوچک) خود در آن سوی رودخانه گریخته بودند. ناگهان فکر بِکری به ذهن نادر خطور کرد. وی دستور داد تمامی کرجی ها را آورده و در یک جا جمع کنند. سپس دست به کار گِردآوری چوب و الوار و تخته هائی که در رودخانه شناور بود شده https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
ناوەندی مێژووی کورد و کوردستان

کانال رسمی مؤسسهٔ فرهنگی، هنری غیرانتفاعی ناوەندی لێکۆڵینەوەی مێژووی کورد و کوردستان ( مرکز پژوهشی تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان) شمارە ثبت 812 دفتر مرکزی سنندج @kurdokurdistan لینک

🔹ماجرای حمله مغولان به ایران (ورود چنگیز به ایران) 👈 بخش4 در تابستان (1219 م) دیده‌بانان خوارزمشاهی گزارش دادند. که مغول ها شاز مسیر جنوبی سیحون و از راه دره فرغانه (قرقیزستان) نزدیک می‌شوند. خوارزمشاه یک نیروی بزرگ به فرماندهی فرزندش جلال الدین برای نابودی دشمن فرستاد. مغول ها پس از نبردی شدید، عقب نشینی کردند و جلال الدین به پدرش گزارش داد که: " لشکر مغول برخلاف آوازه‌اش چندان ترسناک نیست. سربازانشان ضعیف و رنگ پریده و اسب هایشان لاغر و رنجور بودند و به نظر می‌رسد. هیچ کدام اشتیاقی به ادامه جنگ ندارند. به اعتقاد شاه، مغول ها توانایی مقابله با لشکر نیرومند او را نداشتند. در نتیجه، سربازان بیشتری را در انتهای جنوبی کمربندی قرار داد و منتظر ماند." به نظر می رسد این گروه از مغولان برخلاف نبردهای همیشگی مغولان که خیلی مخفی و بی سر و صدا حمله می نمودند و دشمن را در یک غافلگیری عجیب شکست می دادند با سر و صدای زیاد و به صورت آشکار وارد قلمرو خوارزمشاهیان می شوند و در این جنگ نیز از سرباران درجه دو واسب های لاغر و ضعیف استفاده نمودند. هدف آنان چه بود؟ می توان به راحتی متوجه شد که این گروه از سرباران مغول برای بررسی سلاح های خوارزمشاهیان و ابزارآلات و شیوه جنگی آنان به مرزهای ایران هجوم آوردند و پس از گرفتن نمونه هایی از تیرو کمان و زره و شمشیرهای خوارزمشاهی عقب نشینی نمودند و چند ماه بعد با زره های ابریشمی مقاوم در برابر تیر و کمان خوارزمشاهیان، هجوم نهایی را آغاز نمودند. حال نوبت حمله نهایی می رسد. پس از چند ماە، که مغولان زره و کمان مورد نیاز برای رویارویی با خوارزمشاهیان را ساخته بودند. یک گردان مغول به شهر اُترار (فاراب) شبیخون زده و فرماندار را دستگیر کردند. این شبیخون باید پس از ناکامی جوچی در محاصره چند ماهه فاراب صورت گرفته باشد و نیروی شبیخون زننده توسط دو پسر دیگر چنگیز یعنی اُکتای و جُکتای با خیانت احتمالی یکی از ساکنین شهر وارد اُترار شده و پس از مقاومت قهرمانانه غایرخان او را دستگیر کرده و نقره‌ی مذاب در چشم و گوش هایش ریختند. همزمان با اینکه اترار در محاصره بود. دو ارتش مغول، از جنوب اُترار به موازات سیحون عبور کردند. یکی از ارتش ها، به فرماندهی، جوچی خان پسر ارشد چنگیز، به شهرهای مهم در امتداد رودخانه حمله کرد. در حالی که ارتش دیگر به فرماندهی جبه نویان، در جنوب سیحون ناپدید شد. لشکر جبه نویان به کجا رفت و در کجا ناپدید شد؟ در واقع چنگیزخان نیز در این لشکر حضور داشت و این لشکر  وارد صحرای بین رود سیحون و جیحون شد و از آنجا خود را برای یک حمله ناگهانی آماده نمود. ارتش جوچی خان مانند ملخ به تپه‌ها و دشت های نزدیک رودخانه هجوم آورند. خوارزمشاه، بدون در نظر گرفتن لشکر گُم شده جبه نویان، بخش بزرگی از ارتش خود را به رودخانه منتقل و نیروهای ذخیره‌ی 60 هزار نفره خود را در سمرقند حفظ کرد. چون گمان می کرد. مغولها احتمالاً می خواهند به سمرقند حمله نمایند در این زمان  غایرخان در اُترار در حال مقاومت بود. یک نیروی 10 هزار نفره به فرماندهی قراچه صاحب به به کمک غایرخان فرستاد ارتش جوچی خان نسبتاً کوچک و در حدود بیست هزار سرباز بود. با این حال بسیار تهاجمی بود و یکی پس از دیگری، بدون هشدار قلعه‌ها را سوزانده و ویرانی به بار می‌آوردند. جنگجویان عجیب و غریب از کجا آمده  بودند؟ مانورهای پیش بینی ناپذیر در همین حال، گزارش‌های رسیده از خط مقدم به سلطان محمدخوارزمشاه، ورود جنگجویان عجیب و غریبی را از شرق اعلام می‌کرد، که همه سواره نظام بودند. هر مغول نه تنها سوار بر اسب بود، بلکه چندین اسب بی سوار را به دنبال خود می‌کشید. همه‌ی اسب‌ها مادیان بودند و هنگامی که یکی از آنها خسته می‌شد، سرباز، سوار بر اسبی تازه نفس می‌شد. هر سرباز مغول اسب هایی که خسته شده بودند را کشته و خونه او را نوشیده و گوشت او را به صورت خام روی زین اسب دیگر نگه داشته و به صورت خام مصرف می کردند. سربازان مغولی به شیوه سربازان سکایی و پارتی باستان، از فاصله 200 تا 300متری با سر و صدای زیاد تیراندازی می کردند و برای ترساندن خوارزمشاهیان، شاخەهای درخت را به پشت اسبان می بستند تا گردوخاک ایجاد شده باعث وحشت سریازان خوارزمشاهی شود. در همین زمان چنگیزخان ناگهان در کنار شهر بخارا اردو زد، در حالی که بدون توجه به سمرقند از کنار این شهر گذشت و خود را به بخارا رساند. چنگیزخان دقیقاً در همان لشکری حضور داشت که جبه نویان از سیحون گذراند و ناپدید شد در واقع پس از ورود یه صحرای ازبکستان، چنگیز خود فرماندهی را بر عهده گرفت و جبه نویان به پشت سیحون بازگشت و به قزاقستان رفت تا ارتش نهایی را آماده حمله نماید. https://t.me/kurdokurdistan
Показать все...
ناوەندی مێژووی کورد و کوردستان

کانال رسمی مؤسسهٔ فرهنگی، هنری غیرانتفاعی ناوەندی لێکۆڵینەوەی مێژووی کورد و کوردستان ( مرکز پژوهشی تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان) شمارە ثبت 812 دفتر مرکزی سنندج @kurdokurdistan لینک

Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.