cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

𝔸𝕋ℝ𝕀ℕ

آترین بی دی اس ام لینک ناشناس نویسنده: https://telegram.me/TeleCommentsBot?start=sc-374237-dpiSdOr لینک ناشناس نویسنده: https://telegram.me/TeleCommentsBot?start=sc-374693-IagY0Tf

Больше
Рекламные посты
771
Подписчики
Нет данных24 часа
-137 дней
-7530 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

″سلام نوید افکاری هستم.″ ″درود بر ملت شریف ایران.″ ″سکوت شما یعنی حمایت از ظلم و ظالم‌.″ ″فهمیدم دنبال گردن برای طناب دارشون میگردن″ ″ندا نترس، ندا بمون″ ″من هم فرزند کسی هستم″ ″مگه ما چی هستیم که برا ما تانک میارین؟″ ″اگه پول داشتیم اسلحه بخریم خب نون میخریدیم″ ″شما خودتون میدونید با آبان نابود شدید″ ″این آبان ادامه داره″ ″الو صاحب این خطو میشناسی؟″ ″مگه پسر من چیکار کرده بود که ۲۴ تا گلوله تو شکمش خالی کردین؟″ ″ژینا هستم شمارا به خدای بزرگ میسپارم‌.″ ″خواهر من اینجا غریبه.″ ″یه دختر بلد نیست خط چشم بکشه، من چرا زنده‌ام؟″ ″بچه ها نخندینا.″ ″سلام مهرشاد شهیدی هستم، ۱۱ سالمه.″ ″مامان تو رو خدا به خاطر من پاشو.″ ″بچه ها کمک، ناموسا کمک.″ ″خاله نفس بکش.″ ″تیر بوخوردم؟ نمیره ره″ ″برادر نمیخوام بمیرم″ ″درو اینجا رو ما بستن″ ″مگه من چقدر جون دارم؟″ ″حدیث من گشنه رفت″ ‏″یه ملت چی می‌خوان ؟ رفاه، رفاه، رفاه″ ″نترسید نترسید، ما همه باهم هستیم.″ ″بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره.″ ″به نام خدای رنگین کمان.″ ″پس نتیجه میگیریم که این کار میکنه.″ ″بابا به پلیس اعتماد کن″ ″متهم اظهار پشیمانی نکرد.″ ″نذارید بمیرم یک ماه دیگه عروسیمه.″ نه داداش برا دوتا خش که اعدام نمیکنن طرف حتی زخم‌هاش بخیه نخورده.″ ″شادی کنین، قران نخونین″ ″اینا واسه تمرین هستن حاج‌اقا، اجازه بفرمایید.″ ″آخه من هر پنجشنبه میرم سر خاک پدر مادرم.″ ″بیاید یه سره‌اش کنیم، اینجوری فقط کشته میدیم″ ″حکمم اومده، به مامان چیزی نگو‌.″ ″پیروز بابا...″ #علیه_فراموشی
Показать все...
امروز سه پارت تقدیم شما🩶
Показать все...
دلیل لفت دادنتونو نمیفهمم من سعی میکنم چندتا پارت بیشتر بنویسم که شما لذت ببرید و واسه هر پارت تا روز بعد صبر نکنین ولی انگار خیلیا این روشو دوست ندارن 🤔😐
Показать все...
#𝔸𝕋ℝ𝕀ℕ_31 دستام میلرزید و نفسام یکی در میون بالا میومد به یلدا نگاه کردم بغل دست وهاب جا گرفته بود و کمربندشو میبست شب بود و بیشتر مسافرا به دلیل هوای بارونی سفرو کنسل کرده بودن من ردیف اخر سمت سمت چپ بودم و وهابشون خیلی جلو تر از من دور و اطرافم کسی نبود و این یکم صحنه رو ترسناک میکرد مهماندار توضیحات و گفت و هوا پیما تیک آف زد بعد چند دقیقه تو فراز اسمونا بودم هوا رعد و برق میزد و منو بیشتر میترسوند ایرپادمو زدم و اهنگ ارومی پلی کردم هنوز داشتم سعی میکردم اروم باشم که گوشیم زنگ خورد چشمم که به شماره ناشناس افتاد ناخدا گاه ترسیدم متیو بود؟ اره حتما متیو بود با تعلل وصل کردم صدای نفسای ارومش که اومد اروم زدم زیر گریه نمیدونم چرا فکر کنم چون خیلی تنش و استرس روم بود -م...متیو -میدونی به چی فکر میکنم هقی کردم -..ن...نه -اینکه چرا هرچی فکر میکنم تنبیه مناسبی برات پیدا نمیکنم دیگ نمیشد حس الانمو ترس گذاشت یک چیزی فرا تر از اینا بود -ش...شاید چون..... نب..اید تن..بیهم کنی اروم خندید اشکام بیشتر ریخت -وقتی دیدمت یه فکری واست میکنم مظلوم و پر بغض نالیدم -تروخدا نیا سکوت کرد -هر لحظه بیشتر مشتاقم میکنی لعنتی ، از هم دوریمو اینجوری التماس و ناله میکنی ؟ اینا رو نگه دار وقتی رو تختم زیرم داشتی جر میخوردی .... -متیوو نفسی کشید -زهرمار متیو ، وقتی که داشتی فرار میکردی فکر اینجاهاشم باید میکردی ، فکر کردی میتونی از دست اریک فرار کنی ها ، یه پدری ازت در بیارم سکسه ای کردم حس میکردم قلبم دیگ نمیزنه -میترسم -کاملا طبیعیه ، برات برنامه های خوبی ریختم مطمعنا ازشون خوشت نمیاد تماسو قطع کرد و منو با این حجم از ترس و وحشت تنها گذاشت
Показать все...
#𝔸𝕋ℝ𝕀ℕ_30 -کی میری آترین -دوروز دیگ -دلم برات تنگ میشه -منم همینطور نزدیک تر شد و گونمو نوازش کرد برگشتم سمتش نگاهش مهربون بود و یکمم شیطنت قاطیش -دوست داری بریم خونه من ؟ جا خوردم خب دختر ندیده ای نبودم ولی الان انتظار این حرفو نداشتم یه لحظه حس بد گرفتم ، شاید چون هنوز چند روزم نبود باهاش اشنا شده بودم -ولی من اینجا رو ترجیح میدم انتظار نداشت بگم نه ، فکر میکرد رو هوا حرفشو تایید میکنم لبخند کاملا مصنوعی زد -هرجور راحتی دیگه بحثو ادامه ندادیم حسای خوبم پریده بود ، بهونه ای جور کردم و برگشتم خونه نمیدونم چرا تا با یکی راه میای فکر میکنه میتونه وارد مسائل دیگه ای بشه با حال گرفته رو تختم دراز کشیدم فردا پرواز داشتیم و پس فردا مهمونی سعی کردم امشبو به رامتین فکر نکنم به بیرون زل زدم چشمام داشت گرم میشد که صدای گوشیم بلند شد حتما رامتینه زنگ زده از دلم دربیاره زود خودمو رسوندم به گوشی شماره ناشناس بود -بله؟ -... -الو؟ چرا جواب نمیدی خب -.. عصبی شدم و قطع کردم بلافاصله تو واتساپم پیامی اومد سریع پیامو باز کردم ، یه فیلم بود مردد بودم باز کنم یا نه ولی بلخره باز کردم با دیدن چیزی که دیدم پاهام قدرتشونو از دست داد و ولو شدم رو تخت بهت زده به تصاویر روبه روم نگاه میکردم صدای جدی متیو که کاملا روان فارسی حرف میزد منو ترسونده بود اشکام پایین ریخت -کسایی رو که در فرار کردنت دست داشتن زنده زنده پوست میکنم صدای فریاد برایان و پوستی که از مچ پاش جدا شده بود ، صحنه ی رقت انگیزی رقم میزد زدم زیر گریه فیلم قطع شد با لرز گوشی رو برداشتم آنلاین بود هنوز شمارشو گرفتم به بوق سوم نرسید که تماس وصل شد -متیو ... م.. متیو تروخدا ..... تروخدا کاریش نداشته باش .... اون کاری نکرده ... خاهش میکنم .... غلط کردم متیو هق هقم اوج گرفت -تو مهمونی میبینیم همو صداشم وحشت انداخت به جونم ، لرز گرفته بودم -کشتیش؟ صدام بغض داشت -کسی از زیر دست اریک قصر در نرفته .......... بارها و بارها گردنبندی که از برایان گرفته بودم و نگاه کردم و به سینم فشردم حقش نبود اینجوری به خاطرم بمیره از دیشب تا الان یه لحظه هم اروم نگرفته بودم یلدا سوال پیچم کرد که یه جوری پیچوندمش اینقدر ترسیده بودم که نمیتونستم چشم روهم بزارم صحنه ای که تیزی زیر پوست برایان انداخت و پوستشو با یک ضرب کند از جلو چشمم دور نمیشد
Показать все...
#𝔸𝕋ℝ𝕀ℕ_29 چند دقیقه بود که حتی پلکم نمیزد قری به کمرم دادم و خنده ی ریزی کردم -جون آترین یه پلک بزن ، چشات چپ میشه ها! -دختر محشر شدی حرفشو قبول داشتم تو این لباس محشر و فوق العاده شده بودم کمر باریک و باسن سفتم با سینه های سفت و روبه بالا عالی بود -بیا کمک کن درش بیارم تو کاور بزارم اومد جلو و کمکم کرد -اگه باردار نبودم رو دستت میزدم نگاه مهربونی نصیبش کردم -واستا لباس توهم اماده بشه اونوقت میفهمی چقدر زیبا و جذابی، خوش بحال وهاب لباس و تو کاور گذاشتم چمدونم جمع بود ، فقط دو روز دیگ تا مهمونی وقت بود لباس یلدا فردا اماده میشد ذوق داشتم واسه مهمونی ، باید هیجان انگیز باشه همه از قشر مرفه و پولدار ، شیک پوش و خوش برخورد و قسمت جالبش اینجاست که منم جز همون مهمونام یلدا رفته بود خودمو رو تخت انداختم و دوباره عکسای محل مهمونی رو زیر و رو کردم با اینکه پدربزرگم پولدار بود ولی از همچین مهمونی هایی و خوشگذرونی هایی محروم بودم زمانی هم از ایران رفتم ، گیر متیو افتادم ۵سال کار کردم و تحقیر شدم با یاد متیو یاد خواب دیشبم افتادم لعنتی فول اچ دی بود انگار سکس پر تنش و پر حرارتم با متیو حتی از تصورشم خجالت میکشم و دلم هری میریزه پایین چشمامو محکم فشار دادم اینقدر واقعی بود که انگار همون لحظه در حال سکس بودیم تن عریان و عرق کرده با صدای بهم خوردن بدنامون خیلی شهوت انگیز بود با کلافگی دست رو صورتم کشیدم و بلند شدم عصری بود و هوا خنک دلم دوچرخه سواری میخاست نیشم باز شد و سریع به رامتین پیام دادم سریع تر از خودم جواب داد و گفت که با نظرم موافقه لباس راحتی و خنکی پوشیدم با کلاه رفتم پایین و سوار دوچرخه شدم ایرپادم و زدم و اهنگی پلی کردم باد لابه لای موهام در گردش بود ، از اطراف لذت میبردم پارک دنجی قرار گذاشته بودیم از دور دیدمش سوار دوچرخه ی مشکی رنگش بود تیپ اسپرتی زده بود با دیدنش دلم رفت براش ، زیادی شیک و تو دلبرو بود کنارش توقف کردم -سلام برگشت سمتم و لبخندی زد -سلام خانوم خم شد و گونمو بوسید سوار دوچرخه هامون شدیم و کنار هم رکاب زدیم
Показать все...
دوستان عزیز فردا چهار پارت تقدیمتون میشه 🩷
Показать все...
ادمین نگاره هستم🍃 فقط پایه های رمان غیر و Lgbt# وBdsm# قبول میکنم (پارتنریابی و فوت وفتیش و غیره قبول نمیکنم ) اکانت #گستردم امار از یکا با سین خوب تا به بالا میگیرم (کمتری با ویو خوب بیا)🔥 بیشتر جذب گسترده 500+😍🔥 آیدی خودم👇 @negeareh @negeareh ✅دوساعت دیگه بپاکین✅
Показать все...
Фото недоступно
وهاب🩶
Показать все...
Фото недоступно
یلدای 🖤
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.