cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

خورشید🥀

صبا ترک نویسنده ی رمان های: قمصور ریسمان مهیل ارکان ترمیم سویل

Больше
Рекламные посты
52 088
Подписчики
-11724 часа
-5897 дней
+2 20230 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Фото недоступно
گیفای پیشی منبعش همینجاس: @Pishi
Показать все...
Фото недоступно
اطلاعات‌عمومیتو ببر بالا شیک‌باش تو گفتار : @EtelaeatOmumi
Показать все...
بچه‌ها آموزش ادمینی با حقوق می‌خواید؟
Показать все...
میخواااام
نمیخوام
01:00
Видео недоступно
🔮طلسم دفع بیماری 🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان💫¹ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Показать все...
اینارو بزن نپ کانالا یادت نره
Показать все...
به علت فوت رئیس جمهور ممکنه نت‌ها ملی بشه، جوین بشید کانال پروکسی‌مون رو پین گوشی بزنید اتصالتون قطع نشه، جدی بگیرید 🔴⬇️ https://t.me/+sWJm6dFiy_llOGI1
Показать все...
🔴 رسمی : اینترنت از امروز ظهر به علت فوت رئیسی دوباره ملی میشه. اگه تلگرامتون وصل نمیشه حتما این چنل رو داشته باشین پروکسی های ملیش قطعی ندارن :     •° @Proxy     ‌     •° @Proxy
Показать все...
Repost from N/a
🖇 - شورتتو خودت دربیار... سوتینتو خودت باز کن! آماده رو تخت می‌خوابی تا من بیام. و یادت نره تو الان می‌خوای زیر کی بخوابی یگانه... محکم تخت سینه‌ی خودش کوبید و با منیت ادامه داد: - من! اردلان گنجی! برادر شوهرت... من کسیم که کل دخترای تهران له له میزنن یه شب بِکِشمشون زیرم. اشک های یگانه روی گونه‌هایش روان شد. تحقیر های اردلان یک بند تمام نمی‌شد. با سر پایین افتاده گفت: - چشم اردلان خان... هرچی شما بگید. و شروع کرد به درآوردن شورت توری‌اش. اردلان با لذت به تن لخت زن برادرش نگاه کرد و تلخ غرید: - و مهم تر از همه یادت نره کی این بازیو شروع کرد زن داداش! تو خودت پیشنهاد دادی مهمون تخت اردلان گنجی بشی؟ برای منم کی بهتر از #بیوه‌ی‌سکسی داداشم؟ یگانه با بغض روی تخت نشست که اردلان با خشمی برافروخته جلو آمد. - دستاتو می‌بندم به تخت باهات ور می‌رم، هر جیغی که بزنی، یه اسپنک حواله‌ت می‌کنم. مفهومه؟ یگانه لب هایش را درون دهانش کشید تا صدای گریه‌اش بلند نشود. دست های اردلان سمت نوک سینه‌اش رفت و پر حرارت سینه‌اش را در دست گرفت و فشار داد. - برام آه و ناله کن! بذار یادت بیارم تو اون ده سال کی باید جای برادرم تو رو می‌کشید زیرش! اشک های یگانه روی گونه‌اش روان شد. نمی‌دانست دیگر چه کسی را قسم بخورد که در این ده سال حتی نگذاشته بود شوهرش موهایش را هم ببیند. از کدام زیرخوابگی حرف میزد؟ این اردلان، آن اردلان روزهای خوبش نبود. این اردلان گنجی مردی پر از کینه و نفرت بود که آمده بود انتقام بگیرد. آرام زمزمه کرد: - باور کنین اردلان خان... به خدا حتی دست کامران بهم نخورده... نیشخندی زد و دست جلوی دهان دخترک گذاشت. - هیس! خر فرض کردی منو؟! ده سال تَر و تازه نگهت داشته دستت نزده که خش ورنداری؟! گوشام درازه؟ یگانه سعی کرد دستان بسته‌اش را باز کند ولی اردلان عصبی تشر زد: - تکون بخوری جوری جرت می‌دم صدا جیغتو آقاجون و عمه خانم هم بشنون از طبقه پایین! یگانه از ترس آبروریزی آرام گرفت و با دهان بسته فقط اشک می‌ریخت. اردلان خودش را بین پایش تنظیم کرد و با یک حرکت تنش را بالا کشید. جیغ یگانه بلند شد و اردلان مات و مبهوت به خون راه گرفته وسط پای دخترک نالید: - تو... #باکره بودی ؟ یگانه از شدت درد و فشار وارد آمده از هوش رفت و اردلان هول شده دستانش را باز کرد. -گوه خوردم یگان... گوه خوردم اصلا هر چی گفتم... تو رو قرآن... نمی‌تونم دوباره از دستت بدم... ولی فایده نداشت! یگانه بی‌حال و غرق خون افتاده بود. فوری تی شرت و شلوارش را تن زد، ملحفه را دور دخترک رنگ پریده پیچاند و بغلش کرد و از پله‌ها سرازیر شد. با دیدن عمه‌اش بی‌اراده اشکش روان شد: - چی شده اردلان؟؟؟ - عمه خانم به دادم برسین... زنم از دستم رفت... https://t.me/+jbXn4qPx18gxOWJk https://t.me/+jbXn4qPx18gxOWJk https://t.me/+jbXn4qPx18gxOWJk https://t.me/+jbXn4qPx18gxOWJk https://t.me/+jbXn4qPx18gxOWJk دکتر اردلان گنجی... پسر بزرگ حاج سعید گنجی؛ کسی که صاحب بزرگ‌ترین شرکت صادرات فرش ایرانه! بعد از سال‌ها برگشته ایران و با عشق قدیمیش رو به رو شده... عشقی که شده زن برادر ناخلفش! برادری که فرار کرده و حالا اردلان خان مجبوره بشه صاحب اختیار یگانه....! به چشم زن داداش نگاهش کنه و قدم بزنه تو عمارتی که نقطه به نقطه‌ش با یگانه خاطره داشته... ولی آیا می‌تونه؟! 👇👇 https://t.me/+jbXn4qPx18gxOWJk https://t.me/+jbXn4qPx18gxOWJk https://t.me/+jbXn4qPx18gxOWJk
Показать все...
Repost from N/a
- یارا که سرشو برگردوند برام بخورش. چشم گرد شد و لب زدم: - اینجا سر میز؟ چشمکی زد و گفت: - تو میری زیر میز و به امیرعلی کوچیکه میرسی. یارا که رفت دستاش رو بشوره؛ رفتم زیر میز و بین پاهای امیرعلی جا گرفتم. شلوارش رو پایین کشید و... - باده کو؟ دستم رو کشیدم دور عضوش و امیر علی بی قرار لب زد: - رفت بخوابه. اما من اون زیر بودم؛ بین پاهای شوهره دوستم! - عه چه زود رفت. خواستم فاصله بگیرم اما امیر سرم رو گرفت تا نتونم دور بشم. - خوابش میومد. یارا بی خبر از همه جا مشغول عشوه ریختن برای شوهرش بود و امیر علی بی قرار چنگی به موهام زد. - لنتی دهنتم مث خودت تنگ و داغه! یارا متعجب پرسید: - خوبی چرا عرق کردی؟ ببینمت. ترسیده خودم رو جمع کردم اما امیر علی توجهی نکرد و خودش رو داخل دهنم به حرکت دراورد! https://t.me/+x2occWa-r3kzYWQ8 https://t.me/+x2occWa-r3kzYWQ8 دختره عاشق شوهر دوستش میشه و... خیانت و رابطه ی پنهانی🔞♨️ مناسب برای سنین بالای 23 سال؛ داری صحنه های جنسی🔥 #پارت‌واقعی‌رمان💦‌
Показать все...
رهـــوار

اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین )