کافه خیال

به خاطر لجبازی نبود یا از سر تنهایی و نیاز من برای داشتن تو شبانه تن به جاده ی سرنوشت سپردم در مقابل باید ها و نبایدهای این دهان بی عقل یک تنه ایستادم من فقط  قدری از تو را می خواستم برای ادامه ی این زندگی قدری از شراب کهنه ی لب هایت تا مستی پیشه کنم تا یادم برود دنیا با حریر تن پوش رویایی اش چطور قالم گذاشت در وانفسای احساسات #آذر_فراهانی @Azar_farahanii

هرگز به احساساتی که در برخورد اول با کسی پیدا می‌کنید، نسنجیده اعتماد نکنید. @Azar_farahanii

گره ماندن تو توی فالم افتاده بود این که می آیی و می مانی و مهمان قلبم می شوی گره ای که با وهم و خیال هم باز نمیشد مثل بهاری که موخوره ی احساسی افتاده بود به جان پیچک موهایش آن هم از پشت پنجره ی خاطراتش که با هر فاصله ممکن بود این عشق به زهر بدل شود #آذر_فراهانی @Azar_farahanii

رها کن بره، خسته نشدی از بس زندگیو سخت گرفتی؟ @Azar_farahanii

تمام دلتنگی هایم هم خاتمه یافته باشند با خاطره ی تو را نداشتن چه کنم. آن‌وقت که چون‌ روحی برگزیده مهمان آسمان ها شدی . خاک شد مامن آرامشت و فرشتگان همنشین مهربانی هایت . دیدنت  را آرزو دارم نه در رویا یا درخواب . من تو را در واقعیت می خواهم  چون سرابی انکار ناپذیر . خاطرات با تو بودن همیشه با من است  آن زمان که کودکی هایم را در آغوش تو جا گذاشتم  پا به جوانی نهادم ، همه چیز با من قد کشید حتی این دنيا با تمام مردمش .  تو که نیستی  درد این تنهایی چون موریانه ای  ساقه ی ذهنم را می جود  و بی تابی را در قلبم می رویاند به باد می‌دهد تمام شب هایی  را که چه بسیار  به یادت  دعا کرده بودم . #آذر_فراهانی @Azar_farahanii

زندگی مانند بازی شطرنج است : ما نقشه ای می‌ریزیم اما اجرای آن مشروط به حرکت هایی است که رقیب به دلخواه می‌کند. این رقیب در زندگی، سرنوشت است! @Azar_farahanii

برگ برگ دفترم پر از تو شده پر از نوشته هایی از تو پر از شوق دیدارت پر از احساسی به غم نشسته پر از قصه ی تو من تو را به یاد دارم تویی که انگار ندارمت و با خیالاتت دست به گریبانم #آذر_فراهانی @Azar_farahanii