کلمه های آبی تیره
شعر یعنی خیال آبی رنگ 💙🌱 https://telegram.me/BChatBot?start=sc-598508-2TsRdDo
Больше229
Подписчики
Нет данных24 часа
+57 дней
-130 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
ریکشن خنده رو از این به بعد برمیدارم
اینجا فقط باید خون دل بخورین 😂😂😂
😢 4👍 2
من به جای فروغ قلبم درد گرفت :(
چقدر همه چیز این رابطه از دیدگاه این دو نفر متفاوت بوده.
یادگار های احمقانه..!
💔 2❤ 1
05:04
Видео недоступноПоказать в Telegram
صحبت های گلستان دربارهی #فروغ
کاملش رو میتونین تو این لینک ببینین.
30.93 MB
🤣 5❤ 1
فاز اونی که ایموجی خنده گذاشته رو خریدارم،کاش منم مثل تو بودم،همینقدر بی تفاوت 😂
🤣 5
قربانت بروم. دوستت دارم. دوستت دارم. دلم میخواهد چشمهایم را روی هم بگذارم و وقتی بازشان میکنم پهلوی تو باشم. دلم میخواهد ببوسمت. آنقدر ببوسمت که تشنگیم تمام شود. تنم به یادت بیدار میشود. نامهات را که میخواندم یک وقت متوجه شدم که دارم بلندبلند باهات حرف میزنم. مثل دیوانهها. انگار که تو اینجا بودی. در برق آفتاب که روی آینه افتاده بود، بودی. نمیدانم چقدر میتوانم در لندن دوام بیاورم. به همین زودی خسته شدهام. روزهایم به سرگردانی میگذرد. فکر میکنم چمدانهایم را ببندم و بروم پاریس. اگر تو نیایی اینجا نمیمانم. نمیتوانم بمانم. یک حالت بلاتکلیف وحشتناک دارم.
از نامهی #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان
❤ 3🤣 2💔 2
شبی که بارون شدیدی می بارید،
" پرویز شاپور " از " احمد شاملو " پرسید:
چرا اینقدر عجله داری؟!
شاملو گفت: می ترسم به آخرین اتوبوس نرسم.
شاپور گفت: من می رسونمت.
شاملو پرسید: مگه ماشین داری؟
شاپور گفت: نه، اما چتر دارم!
❤ 6👍 1
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانهی من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم.
#فروغ_فرخزاد
❤ 2
Repost from سعید مبشر
به خنده خلوت خود را به من تعارف کرد
گریست از هیجان، چشم آسمان پُف کرد
گرفت دست مرا، از درون درخت شدم
نخواند وِردی و در روح من تصرف کرد
دلش گرفتهی غم بود و از زلیخا گفت؛
که حیف از آن همه حُسنی که خرج یوسف کرد
به دورها نظر انداخت _از خودم به خودش _
مرا مسافر یک راه بیتکلف کرد
سرم به شانهاش افتاد و رادیو میگفت:
شهاب نابلدی با زمین تصادف کرد
«زمان گذشت وَ ساعت چهار بار نواخت»*
وَ رأس بوسهی ما ناگهان توقف کرد
#سعید_مبشر
#کوبه
*فروغ فرخزاد
@saeid_mobasher_71
❤ 2