رمانکده | Roman Kadeh

❤رمان : #کایلند [Kyland#] ❤ژانر : #عاشقانه #اروتیک #بزرگسال ❤نویسنده : #Mia_sheridan ❤خلاصه : تنلی فالن به همراه خواهر و مادرش که یک بیمار روانی است در یک شهر کوچک معدن زغال سنگ برای بقا و زنده ماندن تلاش می کند.آرزویش برنده شدن بورسیه دانشجویی  که توسط شرکت زغال‌سنگ محلی اهدا میشد ، بود .اون برای رهایی از خشونت زندگی  و فرار از آن جهنم دره نهایت تلاشش را برای برنده شدن می کرد...

-آههه..وقتی رییس سکسیم رو میبینم ک.صم خیس میشه💦🔥👅 https://t.me/+HcaFcTp0cbpmM2Zk با عشوه تنو لرزوندم و اغواگرانه دست ظریف و سفیدم رو روی #مردونگیه کلفتش تکون دادم که عصبانی دستمو پس زد و سرم داد کشید -از شرکت من گورتو گم کن...من حسابدار هرزه نمیخوام !!!! بی طاقت خودمو بهش چسبوندم و لیسی به رگ گردنش زدم که کلافه خواست تقلا بکنه که دستمو تو شلوارش فرو بردم و ک.یر کلفتشو توی دستم گرفتم خمار نگاهش کردم و گفتم : -زودباش رییس میدونم که زنت مریضه و جون سکس نداره 😈🔥 بی معطلی شلوار و شورتشو پایین کشیدم و لیسی به طول #ک.یرش زدم که موهامو چنگ زد -چه غلطی میخوای بکنی؟؟ -میخوام #ک.یرتو خوب #ساک بزنم و خیسش کنم که #ک.ص کوچولوی #باکرم جر نخوره....🔞💦🍓 https://t.me/+HcaFcTp0cbpmM2Zk https://t.me/+HcaFcTp0cbpmM2Zk

❤️رمان : #عروس_هجده_ساله ❤️ ژانر : #عاشقانه #ازدواج_اجباری #کلکلی ❤️نویسنده : #Mahtabeshgh ❤️خلاصه : درباره ی دختری به اسم یاسمن هستش که طبق پیمانی که پدر بزرگش با پدربزرگ فرهاد بسته است باید با فرهاد ازدواج کند.اما یاسمن فرهاد رو که ده سال ازش بزرگتره پیر مرد میدونه و حاضر به ازدواج باهاش نیست و

#part113 از پشت #کــ*یر درازشو وارد #کـ*صم کرد که از بزرگیش آب #کـ*صم بیرون ریخت و یهو #پستون های گنده امو با دستای برنزه و پر رگش گرفت و شهوانی شروع کرد به تلمبه زدن با #کـ*ـیر کلفت شق شدش.. _آههههه..آههه..اومم...آهههه...اووف..اومم. #کـ*ـیرکلفت ددی کابوی توی #کـ*صم بالا پایین میشد و من روی اسب روی #کــ*یرکلفت ددی درحال گاییده شدن بودم و یهو... https://t.me/+88BsO-eW2_owMTFh https://t.me/+88BsO-eW2_owMTFh ددی کابوی #کـ**ـیرکلفت اووف🔞💦💦🙊#فول‌هات🔞💦

❤️رمان #پایبند ❤️ژانر : #فانتزی #عاشقانه #اروتیک #بزرگسال ❤️نویسنده : #ناشناس ❤️خلاصه : پیا ، دختریست دورگه که در تمام زندگیش سعی کرده بود زیاد خود را در معرض دید قرار ندهد. تا اینکه تهدید شد از انبار قویترین اژدهای آن دوران سکه ای را بدزدد. دراگوس ، اژدهایی که همه از او میترسیدند ، باورش نمیشد که کسی اجازه ی دزدیدن اموالش را به خود داده باشد. ولی وقتی دزد خود را به چنگ می آورد ، جانش را بخشیده و ادعا میکند که آن دختر متعلق به اوست...

-یا برام میخوری... یا خشک خشک درت میزارم چشمام با وحشت گشاد میشه و لب میزنم -ب...ببخشید... من چندشم میشه آخه... بی رحم، موهامو چنگ میزنه و صورتمو نزدیک صورتش میگیره -خوب گوشاتو باز کن... مثل آب نبات میلیسی تا برسی به تخمام... وای به حالت عق بزنی... یالا هرزه... پایین پاش زانو میزنم و کیرشو دستم میگیرم -آفرین بیبی گرل... زبون بزن و آروم بکن دهنت🤤🔞 https://t.me/+dGCMjWIY8AtiMzZk https://t.me/+dGCMjWIY8AtiMzZk https://t.me/+dGCMjWIY8AtiMzZk

#part8 خوابیده بودم که با حس خیسی ک.صم چشم هام رو باز کردم و نگاهم به فرهاد افتاد که داشت ک..صم رو لیس میزد چشم هام گرد شد و همین که خواستم مامان رو که کنارم خوابیده بود صدا بزنم دستشو جلوی دهنم گذاشت _هیس حرف بزنی برا خودت بعد میشه مامانت که حرفایه تو رو باور نمیکنه ترسیده دستمو جلوی دهنم گذاشتم که لیس دیگه ایی به ک..صم زدو.. https://t.me/+XyCeBA5E74ozN2Q8 https://t.me/+XyCeBA5E74ozN2Q8 وقتی خوابه شوهرخاله اش ک..صش رو میخوره😱💋💦

❤️رمان : #بوی_نا ❤️نویسنده: #ماندانا_معینی ❤️ژانر: #عاشقانه #اجتماعی ❤️خلاصه : داستان در مورد دو برادر لجباز به نامهای حسنو عباسه که از بچگی با هم لج داشتن و این لجبازی حتی تا ۵۰ ۶۰ سالگیشون هم ادامه داره تا اینکه بچه های اونها...

- آقا گرشا من شورتم و گم کردم. پوزخندی زدم. - چرا بدون شورت تمرین می‌کنی؟ اخم ریزی کردم. - اولا باشگاه زنونه است، دوما هم عرق می‌کنم اگه بپوشم. پیش شماست؟ نزدیکم شد. - هیکلت خوب شده، باسن‌ گرد و گنده ترتیب دادی. میگم نکنه داغ می‌کنی تو باشگاه که بین پات عرق می‌کنه کوچولو! با خشم خندیدم. - شورتم و ب... دستش و بین پام کشید و با آه کشیدن من، جرات بیشتری پیدا کرد و....👅💦🔞 https://t.me/+WmHoX6iH_x80YjE8 دختره مخ مالک باشگاه و میزنه و...🍑❌ https://t.me/+WmHoX6iH_x80YjE8 https://t.me/+WmHoX6iH_x80YjE8

_ آییی استاد وقتی ک🍓صمو میخوریش نمیتونم درست روی درسم تمرکز کنم. دور لبش رو شهو.انی لیسید و سرشو بالا اورد. _ چطوره تو واسه ددی بخوری من واست درس رو توضیح بدم؟ انگشت روی #بهشت خیسم کشیدم و لب گزیدم: _ آخه مال #ددی زیادی بزرگه ...دهنم پاره میشه ... کتاب رو جلوی صورتم گرفت. _ پس میکنم توش؛ معادله رو تا وقتی ار.ضا شدم حل کن! https://t.me/+OmwRCq08VqhkYjE0 https://t.me/+OmwRCq08VqhkYjE0 سر کللاس ک.ص دانشجو کوچولوشو میخوره و...💦🤤