cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن https://t.me/dastanemobo2020

Больше
Рекламные посты
1 243
Подписчики
-324 часа
+27 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

💞 کون های سفید در سنگر ( گی خاطرات نوجوانی ، سکس گروهی ) سلام این خاطره مال چند سال پیشه. دور و بر واحد مسکونی ما چند تا سنگر کنده شده از قدیم مونده و شده محل بازی و مخفی شدن و اینا. بعضی از اونا هم با باران و برف تخریب شده. من ۱۶ سالم بود و ممد ۱۹ سال. ما آخر هفته ها که بیکار می شدیم با دوچرخه می رفتیم سمت این سنگرها و یه بازی هایی می کردیم. یه روز که ممد نبود خودم داشتم همین جوری اون ورا دوچرخه سواری می کردم که دیدم تو یکی از این سنگرها دو نفر هستن. کنجکاو شدم و آروم که نفهمن رفتم کنار سنگر. یکی دیگه از بچه ها به اسم تیرداد که ۱۵ ساله بود رو دیدم و البته دوستم ممد!!! @dastanemobo2020 به نظر می رسید هر دو تا پایین تنه رو لخت کرده باشن و در حال حال کردن. رفتم جلو و جوری که نترسند گفتم بچه ها من سیروسم، نامردا حال کردن بدون من؟ ممد جا خورد و با اعتراض گفت: آخه هر وقت میخوام بکنمت یه بهونه میاری. آره راست می گفت چون من بازی می کردم ولی کون نمیدادم.گفتم اینجا تنگه و تمیز نیست، بریم یه جای دیگه. ممد گفت نه بیا پایین این بچه خوشگل رو خم نگهدار. اولین دفعه شه، کیرم نمیره تو کونش. منم دور و بر رو نگاه کردم. هوا گرگ و میش بود و کسی اون ورا نبود. رفتم داخل و به زور اونجا ایستادم. شلوارم رو کمی کشیدم پایین و کیرم رو گذاشتم تو دهن تیرداد. با تلمبه های ممد تو کونش، کیر منم میرفت تو دهنش. از اون طرف هم کون من می خورد به ته سنگر. چون کیر من کوچیکه، تیرداد اصلا اذیت نمی شد و تازه خوشش هم اومده بود. از شدت تلمبه ها فهمیدم که ممد داره ارضا میشه. ولی من کیرش رو می خواستم، اینه که گفتم ممد تلمبه های آخرت رو برا من نگهدار. گفت بدبخت تا حالا بدن اینقدر سفید دیدی؟ راست میگفت تیرداد خیلی سفید بود. گفتم این بچه اولین بارشه، اذیت می شه. ممد راضی شد و پوزیشن رو عوض کردیم. اینقدر هر سه تحریک بودیم که حواسمون نبود که شورت و شلوارامون پایین داره تو خاک می غلته! من خم شدم و خایه ها و کیر نرم تیرداد رو گرفتم و شروع به مالش و لیسیدن کردم. ممد از پشت ممد چند تف انداخت رو سوراخم و نوک کیرش هم خیس بود. باسنم رو باز کرد و با فشار کیرش رو کرد تو کونم. داد زدم آرووم حیوون! همه حشری شده بودیم و چیزی نمی فهمیدیم. کلفتی کیرش تو کونم گیر کرده بود و درد داشت و اونم با چرخش و فشار ذره ذره واردش می کرد. @dastanemobo2020 کیر سفید تیرداد تو دستم داشت سیخ می شد و خیلی ناز بود. کیرش کوچیک بود ولی کله کیرش درشت. ممد داد زد: تیرداد این بچه خوشگل رو محکم تر بگیر. تیرداد واسه اینکه نیفته به پشت سنگر تکیه داد و موقعیت خودش رو تثبیت کرد. با کم شدن فشار از کونم فهمیدم که بالاخره ممد کلفتی کیرش رو از سوراخ کونم رد کرده. ممد داشت تلمبه ش رو می زد و منم کیر تیرداد رو می خوردم. تا اون موقع از دو طرف نداده بودم. خایه های ممد با هر تلمبه به باسنم می خورد. بعد از چند دقیقه ممد با یه فشار شدید آبشو تو ته کونم خالی کرد و کیرش رو در آورد. گفت زود تمیزش کن. ممد و تیرداد جاشون رو عوض کردن و من مشغول خوردن کیر ممد بودم که یه چیزی تو کونم رفت. گفتم تیرداد انگشت نکن! گفت نه نمی کنم، این که انگشتم نیست. بله اونم فرست رو گیر آورده بود و از پشت داشت منو می گایید. آب کیر ممد اینقدر زیاد داخل و بیرون سوراخم بود که با دو حرکت کیرش تا ته رفت. ممد گفت: سیروس بی آبرو، حتی یه بچه خوشگل هم تو کونت گذاشت. داشتم کیر ممد رو لیس می زدم و گفتم به تیرداد همینطور که تلمبه می زنی، خم شو و خایه هام رو بگیر. دستای لطیف تیرداد که با کیرم و خایه هام بازی می کرد، باعث می شد که تحریک شم. وقتی ممد دوباره کیرش رو کرد تو دهنم، من ارضا شدم و آبم ریخت رو شلوارهای که پایین افتاده بودن. یه صدایی اومد و ما با عجله خودمون رو جمع کردیم ولی ظاهری خیلی درب و داغون داشتیم. شورت ها رو تو جیبمون گذاشتیم و شلوارها رو تکوندیم. اون شب خونه برای دعوا کردن و دیر خونه اومدن تنبیه شدم. آخه لباس خاکی یعنی دعوا با بچه ها!!! https://t.me/dastanemobo2020 پایان
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

👍 2
💞 کون دادن به پدر دوستم ( گی ) سلام من آرمانم ۱۷۵ قدمه وزنم ۶۰ الانم ۱۹ سالمه. دوساله کون پدر دوستم شدم اسمش آقا رضاس هم قدمه ۱۰۰ کیلو حدودا وزنش ۵۰ سالشه یه کیر ۱۷ سانتی خیلی کلفت با خایه های گنده داره. اینم بگم الان که دارم مینویسم داستانو جمعه هست یه خونه کوچیک داره که مستاجرش رفته و خالیه اومدیم اینجا منو کرد الانم لخت پیش همیم و اونم داره میبینه چی مینویسم. من از ۱۵ سالگی کونی علیرضا و احمد بودم. اولین بار احمد که پسر آقا رضاست کیرشو کرد تو کونم ولی خیلی کوچیک بود کیر اون دوتا. داستان از اونجا شروع شد که یه روز نزدیک حموم عمومی که چند بار توش داده بودم آقا رضا رو دیدم و سلام کردیم گفت کجا میری ارمان گفتم سالن فوتبال گفت من دارم میرم حموم لوله خونمون ترکیده مجبورم برم اونجا میتونی بیای کمکم؟ من میدونستم راست میگه چون احمد گفته بود و روز قبلشم که احمد می خواست بره حموم با هم اومدیم همینجا یکم ترسیدم و داشتم دنبال بهونه میگشتم که نرم گفت بیا زود تموم میشه توی رودربایستی موندم و رفتیم @dastanemobo2020 اتاق های حمومش دو قسمت بود میرفتیم تو اولش واسه لباس عوض کردن بود اقا رضا رفت رو سکوی اونجا پیرهنش رو دراورد شلوارشو باز کرد کشید پایین من از زیر یه لحظه چشمم به شورتش افتاد کیرش شق بود داشت پاره میکرد شورتشو فهمیدم که میخواد بکنه منو شلوارشو که کشید پایین گفت میتونی درش بیاری من در اوردم و جوراباشم درآورد دادم بهش گفت بیا بالا لباساتو در بیار خیس نشه گفتم نه حواسم هست گفت بیا رفتم بالا پشتمو کردم بهش لباسمو دراوردم چون جا کم بود وقتی دولا شدم شلوارمو در بیارم کونم به کیرش خورد گفتم ببخشید گفت عیب نداره شورتتم در بیار خیس نشه شورتمو که دراوردم گفت عمو بیا شورت منم دربیار برگشتم دربیارم زانو زدم جلوش دو سه بار کیرشو زد به صورتم از سکو رفت پایین گفت بیا بغلم بیارمت پایین بغلم کرد و کونمو فشار داد رفتیم قسمت دوش دوش رو باز کرد گفت بیا رفتم زیر دوشت پشت بهش وایستادم گفت چه پسر خوبی هستی کیرشو گذاشت لای پام بغلم کرد گلومو بوس کرد دوش رو بست گفت بذار اول کارمونو کنیم گفتم چه کاری خندید گفت حال کنیم نشست رو سکوی اونجا گفت بیا بخورش نشستم جلوش کیرشو گرفتم دستم سرشو کردم تو دهنم شروع کردم خوردن کم کم کیرشو کردم تو دهنم تا نصفه جا میدم عقب جلو میکردم گفت لیس بزن کیرم شروع کردم پایین تا بالاشو لیس زدن خایه هاشم خوردم سرمو برد عقب یه تف انداخت رو کیرش گفت تفمو قشنگ بمال به کیرم شروع کردم مالیدن دوباره تف انداخت گفت تا حالا دادی؟ گفتم نه گفت راست بگو کون خودته خجالت نکش گفتم آره گفت خوبه پس میره توش تف رو مالیدم به کیرش گفت بخواب خوابیدم گفت لپای کونتو باز کن خودشم نشست رو پام. با کل و زنش نشست داشتم له میشدم کیرشو گرفت دستش تنظیم کرد رو سوراخم یهو کرد تو خودشو انداخت روم نفسم بالا نمیومد خیلی درد داشت گفت بلند شید گفت اولشه تازه صبر کن یکم تو همون حالت موند یهو یه فشار داد داشتم له میشدم کیرشو تو کونم چرخوند خیلی درد داشت شروع کرد اروم تلمبه زدن یکم تندش کرد یهو گیرشو دراورد گفتم اومد گفت نه سرو دستتو بزار رو زمین کونتو بده بالا گفتم نمیتونم درد داره گفت حشرم بخوابه بیشتر طول میکشه دیگه مجبور شدم حالتی که می خواست گفت آفرین. اومد روم کیرشو تا ته کرد تو کونم دردش خیلی بیشتر بود باهر تلمبش حس جر خوردن بهم دست میداد حدود دو دقیقه همونجوری کرد گفت بخواب زمین سرد شده بود گفتم سرده رفت آب رو باز کرد بریزه رو زمین خوابیدم دوباره خوابید روم کیرشو کرد تو کونم ایندفعه تند تر تلمبه زد ناله میکرد یهو کیرشو فشار داد ابشو تو کونم خالی کرد چن دقیقه همونجوری موند بعد کیرشو دراورد وایستاد نگاش کردم کیرش خوابیده بود رفت رو سکو نشست گفت بیا بغلم گفت مرسی خیلی درد داشتی؟ گفتم آره گفت ببخشید حشری بودم سرمو گذاشتم رو رونش کیرشو گرفتم دستم سرشو یه بوس کردم خندید گفت پاشو بریم. @dastanemobo2020 اون روز گذشت حدود یه هفته بعد تو محل دیدمش گفت فردا ساعت ۹ بیا سر فلان خیابون بریم باغم تو دماوند گفتم چشم. فرداش یه شورت سکسیه زنونه داشتم پوشیدم رفتم سوار ماشینش شدم رفتیم دماوند تو باغش وقتی رفتیم تو خودم دکمه های پیرهنشو باز کردم شلوار و شورتشو دراوردم کیرش شقه شق بود خودم پشتمو کردم بهش با عشوه لباسامو دراوردم شورتمو که دید گفت شورت کیه نمیدونم چی شد الکی بهش گفتم شورت مامانمه اون گفت کون مامانت بزرگتره فهمیدم هیزی میکنه خلاصه اون روز تو باغ دو بار منو کرد برگشتنی داشتیم حرف میزدیم گفت به کیا دادی گفتم یه نفرو نمیتونم بگم گفت بگو گفت پسرت احمد اولین بار سوراخمو باز کرد خندید گفت پسرمم مثل خودم کون کنه جدی آقا رضا خیلی مرد خوبیه و من خیلی دوستش دارم . https://t.me/dastanemobo2020 پایان
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

👍 2
💞 خیابان جمالزاده ( زن بیوه ) سلام اسمم کوروش هستش و الان حدود 55 سالمه و این داستان برمیگرده به حدود 30 سال پیش و زمانی که من 4 سال بود که از خدمت سربازی برگشته بودم و هنوز مجرد بودم اون موقع ها موبایل نبود هیچ تازه همه خونه ها هم تلفن ثابت نداشتن که در مواقع ضروری به همدیگه خبر هاشون رو برسونن و خونه ما تلفن داشت من یه پسر عمه داشتم که بیسواد بود و خیلی جاهای تهران رو بلد نبود زنگ میزنه که دایی من دارم میام تهران وقت دکتر دارم ولی خونتون رو بلد نیستم اگر یکی بیاد دنبالم منو بیاره خونه. پدرم بمن گفت که پسر عمت میخواد از شهرستان بیاد تهران ماهم خونمون رو تازه عوض کرده بودیم و خونه ما رو نمیشناخت برو ترمینال آزادی و منتظرش باش اتوبوس ساعت حدود 8 شب میرسه ترمینال، خودت و پسر عمه سوار ماشین بشین و بیایید. منم گفتم باشه و ساعت حدود 6 عصر رفتم ترمینال آزادی تا برسم توی ترافیک شد حدود ساعت هشت و ربع هرچی پرسیدم فلان اتوبوس کی رسیده و چی شده کسی پاسخگو نبود خلاصه تا 9 شب اسیر شدم و کلافه، زنگ زدم خونه به پدرم گفتم که کسی اینجا نیست گفت پس تو کجایی پسر عمت دنبالت میگشت منم آدرس دادم بهش تا خودش بیاد . تو هم زودی بیا منم دست از پا درازتر غرغر کنان راه افتادم که بیام خونه خودمون که توی ترمینال یه خانم میانسال خوشگل و خوش اندام چادری که سنش حدود 40 سالش بود دیدم با دو تا چمدان سنگین و کلی بار معطله و کمی نگاهش کردم و نگاه من رو متوجه شد و یهو گفت: آقا میشه بمن کمک کنید این چمدون ها رو بزارم توی ماشین و تا خونمون ببرم ؟؟؟ @dastanemobo2020 خدا خیرتون بده دارم از شهرستان میام کسی باهام نیست من تنهام . منم فردین بازیم گل کرد و رفتم جلو و گفتم خانم خونتون کجاست ؟ گفت میدون انقلاب خیابون جمالزاده منم پیش خودم گفتم خوب من بسمت شرق میرم سر راهم این بنده خدا رو هم کمکش میکنم تو همین فکرها بودم که یه تاکسی نارنجی اومد و خانومه بهش گفت: جمالزاده 3000 تومن تاکسی هم زد رو ترمز و نگه داشت و ما و چمدون هارو سوار کرد و حرکت کرد بسمت خیابان جمالزاده . من و اون خانمه دوتامون هم رفتیم عقب نشستیم،توی مسیر همش زیر چشمی منو نگاه می کرد و لبخند ریزی میزد. منم همینطور لبخند می زدم. خلاصه رسیدیم دم در خونشون و تاکسی ما رو پیاده کرد و کرایه شو گرفت و رفت. من موندم و خانومه و دوتا چمدون سنگین، خلاصه با هر زحمتی بود بارها رو دوتایی بردیم بالا و من همین که دستهامو شستم و خواستم خداحافظی کنم برم یهو خانمه که دیگه چادرش رو از سرش باز کرده بود و لباس مهمونی تنش بود اومد و گفت خدایی اگه بزارم بری باید یه چایی یا شربتی بخوری بعدش بری، منم خجالتی خلاصه با هزار زور و زحمت منو نگه داشت و بهم 5 هزار تومن از توی کیفش پول داد که این حق الزحمه توست و منم قبول نکردم و گفتم وظیفمه بهت کمک کنم هرچی گفت قبول نکردم و قسمش دادم که نمیگیرم ازت خلاصه بیخیالش شد و گفت حالا که نمیگیری شب شام بمون اینجا منم تنهام با کلی اصرار قبول کردم و زنگ زد برامون کباب آوردن و خوردیم و بعد شام یهو سر صحبت رو باز کرد که خوب چطوری و چه خبر و خونتون کجاست و بچه کجایی و صحبت از همه جا یهو گفت بگو ببینم دوست دختر داری یا نه ؟؟؟ اون موقع ها اصلا خیلی این چیزها مد نبود و پسرها علنی نمیگفتن که دوست دختر داریم منم از خجالت سرخ شده بودم گفتم نه بابا من اصلا دوست دختر ندارم یهو گفت دوست داری دوست دختر داشته باشی ؟ منم گفتم ای بابا کی بامن دوست میشه آخه ؟ گفت چرا نا امیدی؟ خیلی هم دلشون بخواد پسر خوبی مثل تو. اصلا خودم دوست دخترت میشم دوست داری؟ من همینجوری چشمام چهارتا شد و زل زدم بهش و با تعجب نگاهش کردم یهو گفت چیه مگه من چمه که نتونم باهات دوست بشم نکنه پیرم ؟ گفتم نه بابا این چه حرفیه خیلی هم جوون و خوشگلی و جذابی کاش یه دوست دختر مثل تو داشتم .خلاصه شالشو از سرش برداشت و اومد نشست کنار من و اولین کاری که کرد ازم یه لب خوشگل و خفن گرفت و منم دیدم همه چی اوکیه باهاش همکاری میکردم و منم ازش لب میگرفتم که یه دفعه دست انداختم به سینه هاش و ممه های نازش رو گرفتم دستم و شروع کردم به مالیدن سینه هاش و لباسشو زدم بالا و از زیر سوتینش سینه هاشو گرفتم دستم . @dastanemobo2020 کمتر از 1 دقیقه منو و خودشو لخت کرد و با هم داشتیم لب بازی میکردیم تنها لباس ما شورت هامون بود یهو دستشو آورد و کیر منو گرفت دستش و کیر منم حسابی راست شده بود و سر به فلک زده بود یهو گفت عجب کیر دراز و کلفتی داری جووووون دوست دارم امشب با این کیرت منو جررررر بدی و حالمو جا بیاری خیلی وقته کوسم کیر ندیده . منم بعد کلی مالش سینه هاش و جاهای دیگه که همه جاشو لیس زدم رسیدم به شورتش که شورت توری قرمز رنگ بود از رو شورت کلی کوسش رو بو کردم لامصب بوی خوبی داشت و با دندونام چند تا گاز ریز از کوسش
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

گرفتم با دندونام شورتش رو کشیدم پایین و چشمم به جمال کوسش روشن شد. جاتون خالی یه کوس سفید تپل و گوشتی که دیدنش دیوونم کرد از همون اول شروع کردم بوسیدن و لیسیدن کوسش ساعتو نگاه نمیکردم زمان از دستم خارج شده بود نفهمیدم چقدر کوسشو خوردم که دیدم یهویی جیغش در اومد و لرزید و ارضا شد . منم بغلش کردم و چسبوندم به خودم تا کامل ارضا بشه و حالش جا بیاد . یهو دیدم اصلا انگار تو حال خودش نیست و سیاهی چشماش رفته یهو گفت کوروش فقط کیرتو بیار و بکن تو کوسم که دارم هلاک میشم . منم کیرمو آوردم گذاشتم دم شیار کوسش و چند تا شلاقی زدم رو کوسش که گفت تورو خدا یواش بکن خیلی وقته کوس ندادم خلاصه منم کیرمو کمی خیس کردم و یواش کردم توووووش که دیدم دستهاشو آورد دور کمرم حلقه کرد و از شدت شهوت با ناخناش کمرم رو چنگ میزنه. با هر زور و زحمتی بود تا بیخ کردم توووووش و اینم منو چنگ میزد و تو حالت خلسه بود چند دقیقه حسابی تلمبه زدم و بعدش گفتم برگرد قمبل کن برگشت و از عقب گذاشتم تو کوصش و چند دقیقه هم داگی کردمش همش ناله میکرد و هی قربون صدقه کیرم میرفت میگفت جووووون بکن جرم بده چند ساله کوسم کیر ندیده منو جرم بده پارم کن یهو در حین تلمبه زدن هام دیدم آبم داره میاد بهش گفتم داره میاد چکار کنم گفت بریز توووووش همونجا خالیش کن بزار داغی آبتو کوصم بچشه و حس کنه . منم آبم اومد و همرو خالی کردم ته کوسش و تو این فاصله اون دو بار دیگه هم ارضا شده بود و کلی کیف کرده بود همو بوسیدیم و ازش تشکر کردم و اصلا حواسم به ساعت نبود یهو دیدم ساعت 30/11 شبه و من هنوز نرفتم خونه اومدم لباسهام رو بپوشم و برم خونه یهو گفت تورو خدا نرو بمون امشب تا صبح باهم حال کنیم . منم بهش گفتم نمیتونم بمونم پدر و مادرم نگرانن همینجوریشم دیرم شده برسم خونه مادرم چپقمو میچاقه ولی بهت قول میدم هر هفته دوسه بار بیام صفا کنیم داشتم لباسهامو میپوشیدم که یهو زنگ خونشونو زدن یهو من گفتم منتظر کسی بودی ؟ گفت بزار ببینم کیه از تو پنجره نگاه کرد و یهو گفت برو قایم شو گفتم چرا نگفتی شوهر داری گفت شوهرم نیست داداشمه بیاد بالا تورو ببینه تیکه بزرگه گوشته @dastanemobo2020 گفتم کجا قایم بشم گفت برو بالا پشت بوم تا ببینم چکار میتونم بکنم منم سراسیمه رفتم راه پله که برم بالا پشت بوم تا این داداش نره خرش بیاد بره تا من برم دیدم در بالاپشت بوم قفله و یه شیشه داشت که شکسته بود پیش خودم گفتم از اون شیشه شکسته میرم و یه کاریش میکنم سرمو کردم تو اون شیشه شکسته درب بالا پشت بوم یهو سرم گیر کرد و هرچی خواستم که سرم دربیاد نشد سرم لای نرده ها گیر کرده بود و داد میزدم کمکم کنید کمکم کنید که یهو از خواب پریدم دیدم مادرم داره از خواب بیدارم میکنه و منم لحافم پاره شده بود سرم رفته تو سوراخ پارگی لحافم و هی دارم داد میزنم خدا رو شکر کردم که همش خواب بوده و آسیبی از طرف اون داداشه بهم نرسید. این اولین داستانم بود که در این سایت نوشتم امیدوارم مورد پسند شما خوانندگان گرامی واقع شده باشه و لذت ببرید. منتظر داستان های بعدی من باشید. https://t.me/dastanemobo2020 پایان
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

دم به بوس کردن و لب گرفتنش ولی نمیتونستم اونجا بکنمش چونکه گرسنم بود و نهار فعلا نخورده بودم. بهش گفتم الان میرم پایین نهار میخورم شب که شد با هم سکس میکنیم اون موقع بهتره و کسی هم چیزی نمیبینه. آقا ما رفتم نهار خوردیم بعدش به استراحت رفتیم تا ایکه شام خوردیم دیدم یواش یواش لحظه موعود داره فرا میرسه. شب شد آرمان سر پست بود منم به بهونه کما زدنم در خوابگاه و حوصله سر رفتنم گفتم برم بالای پاسگاه. شب تو پاسگاه های مرزی باید بالای پاسگاه پست بدی روز هم تو برجک. من رفتم بالا پاسگاه آرمان جانم هم اونجا در حال قدم زدم بالای پاسگاه بود رفتم پیشش تو اون تاریکی که هیچ صدا و چیزی وجود نداشت گفتم بیا بازم یکم مقاومت کرد ولی نه مثل قبل ولی دوباره خام شد چونکه میدونست اگه نده گوشیش بگا میره همونجا بالای پاسگاه رفتیم یه گوشه از پاسگاه که خیلی جای اوکی بود شروع کردیم به لب خوردن هم اون با لباس نظامی منم لباس نظامی تنم بود ولی دیگه پوتین پام نبود دمپای پام بود چون که من پست نبودم ولی آرمان وضعیت کامل نظامی بود آقا شروع کردیم به خوردن لب و گردنش از پشت هم با دستام کون سفید آرمان میمالوندم تا حسابی که کیرم شق شد کیرمو از تو لباس در آوردم به آرمان گفتم عقب گرد کن که کونت بذارم اینم عقب گرد کرد منم که کیرم تقریبا ۱۸سانت میشه و بزرگ بود آرمان گفت بکن توش منم یه تف انداختم بعدش سرشو یواش فشار دادم که تو بره دیدم داخل نمیره هرچی فشار میدادم گفتم این چیه گفت صفره صفره صفرم فعلا باز نشده باید انگولکم بدی منم که کیرم عین گرز شق شده بود تحملم خیلی کم شده بود شروع کردم به انگولک کردن و چند بار عقب جلو انگولکش کردم آرمان میگفت درد میکشم خلاصه دوسه بار هم سولاخ کونش که خیلی خشکل و سفید بود رو چن بار لیس زدم دیگه نمیتونستم نکنم توش همونجا یه تف دیکه به سوراخش زدم کیرمو در کونش گذاشتم و به آرامی فرو کردم سرش که رفت تو آرمان گفت آی اون آیش بیشتر حشریم کرد دیگه باهاش بازی میکردم و عقب جلو میکردم که هم جا کنه و هم اون درد کمتر بکشه دیگه یواش یواش این ۱۸ سانت کیر بزرگ من داخل کون آرمان داشت میرفت اون کون سفید که هر روز روش جق میزدم الان باورم نمیشد داشتم میکردمش دیگه جا کرد تقریبا اونم یکم در داشت شروع کردم‌به تلمبه زدن که دیدم آرمان در حین تلمبه زدن گوزید و گوزش خوشکل بود بدون هیج ضایعات و چیز اضافه ای فقط باد خالی بود که در اثر درد بهش اومده بود @dastanemobo2020 شروع کردم تلمبه زدن آرمانم داشت آی آی میکرد تحریکم میکرد در همین حین آبم داشت میومد بهش گفتم آب میریزم داخل اون گفت نه ولی من آب تا آخر تو کونش کردم آبم که خالی شد تو کونش کیرم باز توکونش بود خیلی شهوت داشتم یه چند دقیقه ای گذشت و دوباره کیرم جون گرفت همونجا یه بار دیگه آرمان تلمبه زدم و این دفعه دیگه دردش کمتر بود آی آیش هم الکی بود فقط تحریکم کوص کش داشت میکرد حسابی تلمبش زدم گفتم آب این دفعه کجا بریزم‌گفت بریز بیرون و درآورم و آب ریختم روی زمین، بعد از اون چند بار دیگه با هم سکس داشتیم ولی از وقتی که خدمت تموم شد دیگه خبری ازش ندارم. لامصب سربازی آدمو حشری میکنه یا کونی تو سربازی بکن بکن زیاده کسانی که سربازی رفتن میدونن. ببخشید که زیاد نوشتم ولی با جزئیات نوشتم که الان نیاید نظر الکی بدید و بگید که دروغه و از خودت درمیاری. من که از کردن کون آرمان خوشگل خیلی کیف کردم انشاالاه که شما هم کونی مثل کون آرمان نصیبتون بشه. https://t.me/dastanemobo2020 پایان
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

👍 3
💞 کردن سرباز ( گی ) سلام من محمد۲۶ ساله که براتون داستان سکسم با هم خدمتیم را میخوام براتون تعریف کنم. قضیه مال چهار سال پیشه که من بعد از اتمام دانشگاه و گرفتن مدرک لیسانس برای خدمت مقدس سربازی دفترچه پر کردم،حالا نمیدونم اسمشو خوش شانسی بذارم یا بد شانسی ولی افتادم یگان مرزبانی، آموزشی در مرکز آموزشی شهید رجائی (سراب نیلوفر) سه ماه آموزشی داشتیم تمام که شد تقسیم شدیم و افتادم آذربایجان غربی هنگ مرزی سردشت. اونجا که رفتیم دوباره تقسیم شدیم افتادیم گروهان یه چند وقتی گروهان بودم چون تحصیل کرده بودم منو به مرز ندادن ولی تو گروهان با فرمانده درگیر شدم سر تعویض پست و منو انتقال دادن پاسگاه مرزی. من رفتم اونجا و تقریبا سنم از همه بزرگتر بود اونا همه ۱۹ ساله و ۲۰ بودن ولی من چن سالی ازشون بزرگتر بودم، اونجا یه سرباز بود به اسم آرمان که ۱۹ سالش بود بچه خوشگل کون سفید و لب خوشگل بود که از همون روز به دلم نشست @dastanemobo2020 آقا سرتونو درد نیارم من یواش یواش با آرمان رفیق شدم بگو بخند و سر شوخیم باهاش باز شده بود، آرمان آدم دم گرم و خوش اخلاقی بود ولی چونکه محیط محیط سربازی بود و ما از نعمت دختر و جنس مونث به دور بودیم به ناچار دنبال سکس و کردن آرمان افتادم. یه روز که باهاش سر صحبت باز کردم گفتم دوست دختر از این چیزا داری گفت آره و منم حسابی باهاش از این حرفای سکسی که بتونم رو مخش برم و مخشو بزنم از این حرفا میگفتم، تقریبا یک ماهی همینجوری گذشت و من هیچ کاری از دستم بر نمیومد تا اینکه یه بار که از سر پست اومدم و خواستم برم اتاق کوله که لباس ها و وسایلمون اونجا بودن کسانی که مرز بودن میدونن چیه دیدم آرمان گوشی لمسی دستشه داره باهاش ور میره، همون لحظه تو شک رفتم گفتم که این گوشی لمسی چطور از گروهان و پاسگاه رد کردی آوردی داخل، شاید زیاد ازتون ندونه گوشی لمسی کلا واسه کادر و سرباز مرزبانی ممنوعه و کلا نباید کادرها هم بیارن ولی کادرها معمولا میارن ولی سربازا گوشی ساده س اونم ازت تحویل میگیرن هفته ای یکی دوبار بهت میدن که ازش استفاده کنی بعدش ازت میگیرن، آقا من آرمان که تو این اوضاع دیدم دیگه بهونه خوبی دستم اومد که بتونم کونشو بکنم. رفتم پیشش و بعد از کلی حرف و روشی که موفق شده بود گوشی بیاره با هم یکم فیلم و آهنگ دیدیم. گذشت تا روز بعدش که آرمان بعد از نهار تقریبا بود که پست بود رفتم پیشش که بتونم نقشمو در موردش عملی کنم. رفتم و بهش گفتم بدون مقدمه که میخوام به فرمانده پاسگاه بگم که گوشی لمسی باهاته داری ازش استفاده میکنی اینم اولش گفت هرکاری میکنی بکن از این حرفا ولی چون من این زیر آب زنی ها و خصلت ها در ذاتم نبود نمیتونستم این کارو بکنم و گفتم فعلا ولش کن چند روز دیگه گذشت تا یه روز که من سر پست بودم کلا خودم یکم زود عصبانی میشم و پاس بعدی که چند دقیقه دیر میومد میشستمش آقا این آرمان پاس بعدیم بود و با تاخیر زیاد اومد ومنم حسابی عصبانی بودم مستقیم بهش نگاه کردم و با عصبانی بهش گفتم چرا دیر اومدی آشخور منو خر فرض کردی که ۱۰ دقیقه منو دیزل پست کردی کسانی که سربازی کردن میدونن این حرف من چیه اونم با اینکه دیر اومده بود تازه بدهکارم بود گفتم من دنبال جورابام بودم پوتینام نبودن از این کسشعرا منم که میدونستم این آحرین فرصتمه خودمو به دریا زدم و با همون لحن تند و عصبانی بهش گفتم این همش تقصیر اون گوشیته اگه اون نباشه تو سر موقع میای سر پست منم معطل نمیکنی اینه من الان دیگه میخوام به فرمانده بگم که گوشی باهاته اونم که دید من عصبانیم و جدی دارم بهش میگم اومد نزدیکم و دستمو گرفت و گفت که جون هرکس که دوس داری و میپرستی این کارو نکن هر کاری میخوای واست میکنم ولی به فرمانده چیزی نگو، منم گفتم تو چطور هر کاری واسه من انجام میدی گفت میتونم گاه گاهی که خسته بودی و نتونستی پست بدی میام به جات پست میدم یا گفت هر وقت تانکر آب واسه پاسگاه آورد من خودم میرم جای خودم و خودت کمک بچه ها میدم و آبو خالی میکنیم میگم من جای تو اومدم از این حرفا، ولی من که بدجور رفته بودم تو فکر کردنش و دوزمون حسابی بالا زده بود و دنبال کونش بودم @dastanemobo2020 بهش گفتم من هیچکدوم از این حرفا را که گفتی قبول ندارم و بهش گفتم اگر میخوای زیرآبتو پیش فرمانده نزنم گفتم باید یه کون بهم بدی، اینو که گفتم رنگش پرید و گفت که این چه حرفیه خجالت نمیکشیو از این حرفا اما من که حشرم زده بود بالا و نمیتونستم خودمو پیش این کون سفید کنترل کنم که نکنمش گفتم حرف من همینه که هست بهم کون میدی یا برم به فرمانده اطلاع بدم که گوشی باهاته. اون که دید من جدی دارم میگم سرشو پایین انداخت و دوباره سرشو بالا آورد و به نشانه رضایت چیزی نگفت منم فرصت مغتنم شمردم دستشو گرفتم همونجا یه بوس ازش کردم بعدش گفتم بیا تو برجک بغل واینستا که کسی ببینه آقا منم شروع کر
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

👍 1
💞 خواهرزنم رو شهوتی کردم سلام من بهنام هستم از پاکدشت ۲۷ ساله هستم حدود ۳ سال ازدواج کردم یه خواهر خانم دارم اسمش ویدا است که حدود ۶ ماه از همسرش جدا شده معمولا ۲۰ روز در ماه خونه ما میاد چون با خواهرش خیلی راحته دوستش داره جلوی منم خیلی راحته تو خونه با تاب و شلوار تنگ همیشه میگرده ولی اخلاق خاص و یک دنده داره ولی با من راحته ولی من نگاه بد زیاد نداشتم اوایل خودش لباس های جذب می‌پوشید من دیونش شدم دوست داشتم یه روز از کس و کون بکنم حسابی ولی نمیشد یه روز بابام زنگ زد گفت برم عمل کنم کلیه رو گفتم اگه تونستم میام مرخصی بدن اگه نشد مینو زنم رو میفرستم گفت باشه سرکار گفتم جریانه که مرخصی ندادن مینو مجبور شد بره تنها من موندم تنها ویدا هم یه شب در میون میومد چون ابجیش رفت شهرمون گفت میرم خونه دوستم مزاحمت نمیشم @dastanemobo2020 گفتم این حرفو نزن هر موقع دوست داشتی بیا چند روزی گذشت گوشیم زنگ خورد ویدا بود گفت شرمنده امشب میخوام بیام خونتون رفیقم رفت مسافرت گفتم این چه حرفیه خونه خودته من یه فکری به سرم زد گفتم بهترین موقیعت است امشب یه قطره شهوت کننده خریده بودم قبلا شب فرا رسید زنگ خونه به صدا آمد دیدم ویدا جون است اومد داخل با یه تیپ خفن آرایش غلیظ گفت حالا که اومدی یه شامم درست کن گفت چشم داماد گلم با خودم گفتم گفت گام معلومه یه چیزش است یه چایی بعد شام رو خوردیم ویدا گفت میرم اتاق دراز بکشم گفتم موقعشه یه شربت آلبالو درست کردم ۴ قطره شهوتم ریختم رفتم دادم به ویدا اومدم بیرون بعد از ۴۰ دقیقه رفتم اتاق به بهانه هند زفری دیدم تحصیرشو گذاشته یه جوری بود گفتم حالت خوش نیست گفت آره نمیدونم بدنم یهویی یه حالتی شد داغ بدنم عضلات گرفته تا اینو گفت گفتم میتونم ماساژ بدم گفت نه بابا خوب میشه گفتم تعارف نکن ماساژام حرفنداره زود خوب میشی چون مینو از ماساژام تعریف کرده بود برای ویدا گفت تو ام خسته ای نه برو بخواب گفتم این چه حرفیه قبول کد گفت بین خودمون باشه مینو نفهمه گفتم چشم آروم با همون لباس شروع به ماساژ کردم دیدم اینجوری خوب نمیشی گفتم لباستو باید در بیاری گفت نه گفتم کسی نیست رو باسنت حوله بزار من میرم بیرون بعد صدام کن صدام زد وایی چی دیدم یه رون سفید صاف روغن بچه رو آوردم شروع به ماساژ کردم کم کم به کونش رسیدم آروم یواش مالش میدادم یه تکون هایی میداد خودشو که خوشش میومد @dastanemobo2020 رفته سراع درز پاهاش ماساژ می دادم دستم از پاهاش میکشیدم تا کونش که میزدم عمدا دستمو به کسش کونش میداد بالا کیرم داشت میترکید هی داشت کونش میداد بالا که گفت وقتشه رفتم سوراخ کونش بخورم گفت چه کار میکنی گفتم عزیزم مگه نمیخوای خوب بشی بزار خوبت کنم گفتم کسی نیست خودمون هستیم چیزی نگفت شروع به خوردن سوراخ کونش کردم آه ناله می‌کرد یهویی بلند شد کیرمو گرفت به خوردن گفتم حالت خوب میشه میگفت وای واقعا بهتر دارم میشم چه کیری داری خواهر مو خوب میکنی میخوام امشب جرم بدی تا مینو بیاد هر شب جرم بدی از کس کون برگشت گفت کارتو بکن تو کونم تحمل ندارم کیرمو تا آخر جا کردم تلمبه میزدم فقط ناله میکرد جرم بده این کون واسه خودته امشب زنت منم خوب بکن منو کسشم می‌مالید خودش برگردوندم شروع کرد م از کس اول یه کم خوردم دیوونه شده بود از شهوت واقعا چه قطره ای بود تا لحظه‌ای که مینو از شهرمون آمد هر شب کردم ویدا رو به شما پیشنهاد میکنم از قطره شهوت استفاده کنید واقعا تاثیر داره ممنون داستانمو خوندین . https://t.me/dastanemobo2020 پایان
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

👍 2
💞 دختر همسایه که تو راه پله کردمش ( مرد متاهل ) سلام من آرشم ۳۳سالم شیش سال عروسی کردم مستاجرم تو این شیش سال تابحال چهاربار خونمو عوض کردم ۱۷۵ قدمه ۸۵ وزنمه چاق یا تپل نیستم ولی یه کوچولو شکم دارم هیچ معیار خاصی نسبت به صابخونه یا همسایه نداشتم ولی جالب بود تو هر خونه ای که رفتم صابخونه یا همسایمون یا فقط دختر داشتن یا چند دخترو یه پسر کوچیک بودن موضوع داستان من راجع به همین خونه‌ای که توش زندگی میکنم هست همسایه بالاییمون که اونام مستاجر بودن یه خانواده پنج نفره که فقط سه تا دختر داره دوتاش دانشگاهین کوچیکه هم امسال دبیرستان و تموم کرده که منم رو همین کوچیکه بدجور کراش بودم هروخت می‌رفت بیرون آرایش غلیظی میکرد تابلو بود bfداره که بعداً هم گندش دراومد تو فضای حیاط هم یکم راحت میومد یه تیشرت با شلوار راحتی بایه شال روی سرش یه روز که از سرکار داشتم میومدم خونه کلید انداختم درو باز کردم که دیدم اینم تو حیاط و داره لباس پهن می‌کنه تا منو دید شالشو کشید رو سرش یکی نبود به این بگه آخه نامرد مگه من با موهات تحریک میشم که شال می‌کشی سرت من با این لباس و اندام سکسیت تحریک میشم خلاصه من رفتم طرف واحدم اونم رفت طرف واحد خودشون که ورودیش مشترکه تقریبا. به بهونه باز کردن در خودمو یکم عقب دادم آروم خوردم بهش تو همین لحظه یه دست کوچیکی هم بهش رسوندم که هیچی نگفتو رفت بیشتر رفتم تو کفش شمارشو از گوشی خانمم برداشتم دیدم هم ایمو داره هم ایتا فقط مونده بودم چجوری باهاش سر صحبتو باز کنم @dastanemobo2020 یه روز اتفاقا قبض آب اومد در خونمون اینم بگم که کنتور ابمون مشترک منم به همین بهونه تو ایتا بهش پیام دادم که به بابات بگو قبض آب اومده سهم پول ابتونو بدید اونم ج داد باشه دیگه بهونه نداشتم تا اینکه یه شب خونشون مهمون اومد اینا یکم سرصدا کردن منم بهش پیام دادم چخبرتونه دارم استراحت میکنم خیر سرم با یه استیکر اینجوری 😁 سین خورد ولی ج نداد مهموناش رفتن موقع خواب بود که ج داد ببخشیدو معذرت میخوامو از این حرفا منم گفتم عیب نداره باز یه استیکر فرستادم اینجوری🥰 خلاصه تو چند شب آینده کم‌کم مخشو زدم یه شب که خانمم گفت من میرم خونه بابام اینا فردا که از سرکار برگشتی بیا دنبالم باهم برگردیم خونه گفتم باشه و رسوندمشون خونه باباش برگشتم خونه سریع گوشیمو برداشتم با فرشته کوچولو همسایمون یکم پیام بازی کردم بهش گفتم تنهام اگه تونستی شب بیا تو حیاط گفت متوجه شدم با خانواده رفتی بیرون و تنها برگشتی خلاصه من هرچی منتظر موندم این نیومد تا خوابم برد فرداش دیگه سرکار نرفتم گفتم حالا که تنهام باید یه حالی بکنم ساعتهای ده بود که پیام داد نرفتی سرکارت الکی گفتم ماشینم خراب بود نتونستم برم یکم پیام بازی کردیم و وسطای پیام بازیش بهم فهموند که تنهام تو خونه منم گفتم اگه بیام بالا یهو یکی از اعضای خونوادت بیان بدبخت میشیم تو بیا پایین یکم دست دست کرد ولی آخرش راضی شد منم درو باز گذاشتم اونم فهمید در باز اومد پایین منم تو راه پله منتظرش موندم تا دیدمش یه لبخند مرموزانه‌ای زدو اومد پایین تا رسید بهم سریع بغلش کردم شروع کردم لب بازی لب تو لب بودیم منم دستمو برم پشت کونش شلوارش از این راحتیا بود انقد نرم بود که انگار هیچی تنش نیست یکم با کونش ور رفتم دستمو کردم تو شالوارش از رو شرت با کسش ور رفتم به خوابوندمش رو راه‌پله شلوارشو باشرتش کشدم پایین وای چه کس نازی انقد ناز و کوچیک که فقط دوسداشتم قورتش بدم همچین براش خوردم که آه و نالش دراومد فقط میخوردم براش ده دقیقه فقط براش خوردم انقد ناز و صورتی و کوچیکه بود که چوچولش بزور میومد بیرون بعد چند دقیقه یه آه کشدار زورکی کشید صداش در نیومد فهمیدم ارضا شده ولش کردم بی‌حال شده بود شروع کردم با سینه های نوجوونش بازی کردن یکم ور رفتم باز به حال اومد یکم دست کرد کیرمو گرفت برام جق میزد گفتم تو هم بخور دیگه شروع کرد برام ساک زدن وای وای داشتم میمردم کیرمو از دهنش درآوردم گذاشتم لای پاش بازم آه و نالش دراومد نمی‌دونم چه جوری خودمو کنترل کردم که پردشو نزدم ایندفعه آب من اومد ریختم لایه پاهاش ابمو میمالیدم به کسش من خالی شدم ولی فهمیدم این دوباره حشری شده شروع کردم بادستم ابمو میمالیدم به کسش @dastanemobo2020 شالشو گرفتم پاکش کردم بازم براش خوردم آهو نالش دراومد چند دقیقه براش خوردم زبونمو میکردم تو کسش انقد تنگ بود زبونم به زور می‌رفت لایه کسش زبونمو میکردم توکسش میچرخوندم که بازم بدنش سفت شدو ارضا شد آبش یکم اومد بازم بی‌حال شد و دراز شد رو پله بغلش کردم کمکش کردم از پله ها بردمش بالا رفت تو خونشون یه بوس کردمو اومدم پایین وای چه حالی داد بعداز ظهرش که پیام بازی کردیم انقد بهش حال داده بود که همش یکی درمیون می‌گفت کی بازم خونتون خالی میشه بعد از اون قضیه دوبار دیگه به همین منوال بازم ارضاش کردم الان سه ماهه که از اینجا رفتن ولی
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

👍 1 1
بعضی وقتا بهم پیام میده همش میگه تو منو جنده کردی از اون قضایا به بعد فقط میخوام بدم اگه تو پردمو نزنی میدم یکی دیگه بزنه خود دانی . https://t.me/dastanemobo2020 پایان
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

1
چند دقیقه بعد یه فیلم سوپر واسم فرستاد و گفت بیا اینم سوژت بازش کردم یه دختر ریزه میزه بود و یه مرد که دختره رو به زور تو خونه میگیره و میکنه @dastanemobo2020 جوابی بهش نمیدادم یعنی جوابی نداشتم که بدم نیم ساعتی گذشت… باز دوباره پیام داد… زدی؟🤣🤣 اگه خطر رفع شده بیا ناهار بخور🤚😂 رفتم ناهار بخورم سر میز بهش گفتم خیلی بیشعوریاااا گفت اوووه بی جنبه رو ببین یه فیلم فرستادم… خودت که صدتا بیشترشو داری… گفتم آخه تو بی حیایی که میفرستی گفت تو که میشینی رو کونم واسم راست میکنی بی حیا نیستی و بهش برخورد و بلند شد رفت تو اتاق زبونش آدمو قورت میداد دهنم بسته شده بود چند دقیقه ای گذشت نتونستم تحمل کنم رفتم در زدم و رفتم تو اتاقش . https://t.me/dastanemobo2020 پایان
Показать все...
داستان کوتاه

داستانهای کوتاه و جذاب جهت ارسال داستان و عکس به پی وی اددمین مراجعه کنید پی وی اددمین : @miladmobo دوستانی که ریپورت هستن میتونن به لینک زیر برای هرگونه مکاتبه با اددمین مراجعه کنن

https://t.me/dastanemobo2020

3
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.