📝اشعار ناب مدح و مرثیه
کانال رسمی "اشعار ناب مدح و مرثيه" پایگاه تخصصی مدح و مرثیه منتظر نظراتتون هستیم 💌
Больше623
Подписчики
+224 часа
Нет данных7 дней
+1030 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
#امام_رضا علیه السلام
#قصیده
نسیم قدسی یکی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا
خلیل را دست، ذبیح را دل، مسیح را لب، کلیم را پا
نخست نعلین ز پای برکَن، سپس قدم نِه به طور اَیمَن
که در فضایش ز صیحهٔ لَن فتاده بیهوش هزار موسی
ز آستانش ملایک و روح رسانده بر عرش صدای سبّوح
به خاک راهش چو شاه مذبوح رُسُل به ذلت همی جبینسا
نسیم جنّت وزان ز کویش، شراب تسنیم روان ز جویش
حیات جاوید دمیده بویش به جسم غلمان به جان حورا
فلک به گردش پی طوافش، ملَک به نازش ز اعتکافش
ز سربلندی ندیده قافش صدای سیمرغ نوای عنقا
مهین مطاف شه خراسان، امین ناموس، ضمین عصیان
سلیل احمد خلیل رحمن، علی عالی، ولیّ والا
بگو که «نیّر» در آرزویت کند ز هر گل سراغ بویت
مگر فشاند پری به کویت چو مرغ جنّت به شاخ طوبی
@marsiat
#نیر_تبریزی
#امام_رضا علیه السلام
#قصیده
سحر چون رایت ظلمت نگون گردید و ناپیدا
ز زیر زاغ بال شب برآمد بیضهی بیضا
جهان شد سر به سر روشن مثال وادی اَیمَن
عیان آمد به هر برزن صفای سینهی سینا
ز چتر چادر کاکل برآمد چهرهی لیلی
ز پشت پردهی گیسو عیان شد عارض عذرا
گلافشان پهنهی هامون شد از خون دل مجنون
ز اشک دیدهی وامق گلستان شد همه صحرا
طلوع از چاه کنعان کرد شمس طلعت یوسف
به تخت جاه شادی زد ز تخت چاه محنت پا
ندانم یوسف ما گر گشاید عقد پیراهن
چه بدْهد رو چه بدهد رخ ز بوی دلکش زیبا
دل یعقوب خرّم شد بیاض دیدهاش زایل
چو آمد پیرهنگستر به روی آن شه والا
چو خواهی وصف وی دانی نه مصری و نه کنعانی
که باشد ماه زندانی غلام مقتدای ما
به عالم نخبهی آدم، ز آدم نخبه در عالم
وصیّ احمد مرسل، ولی قادر یکتا
فلکمحفل، خدمانجم، امام و رهبر مردم
قدرْ چاکر، قضا فرمان، حسنطینت حسینآسا
خزینهیْ علمِ حق را در، سفینهیْ علم را لنگر
قمرْ رخسار و مِهرْ افسر، محمد خو، علی سیما
فروغ دیدهی عابد، توان پیکر باقر
گل گلدستهی جعفر، نژاد حضرت موسی
خراسان را مهین سلطان، ولیّ حضرت سبحان
امین جنّی و انسی، امین ایزد دانا
گل گلزار علیین، نَضارتبخش باغ دین
مفاد سورهی یس، طراز عَمَّ و طه
حضیض خشت درگاهش ز اوج لامکان برتر
به گِرد گنبدش گردد چو طایف گنبد خضرا
بشارت باد ای #قنبر ازین نظم بلند اختر
مترس از قبر و از محشر که باشد شافعت فردا
@marsiat
#ملا_علی_طبسی
#امام_رضا علیه السلام
#قصیده
ای حریم عالَمپناهِ تو قِبلهگاهِ راز و نیاز من
خاک آسِتانت صفای دل تربتِ تو مُهر نماز من
دِل به یادت ای میر اِنس و جان هست همره کارِوانیان
بوسدَت مگر خاک آستان عرضه داردت سوز و ساز من
کَس نشد اَگر همسفر مرا کَس نخواست همراه اَگر مرا
بس اَگر کنی یک نظر مرا ای عطای تو امتیاز من
من که دیگر افتادهام ز پا چارهای ندارم جز التجا
ای پناه و امّید ماسوا نیم نظارهات چارهساز من
با تو سر کُنم صبح و شام خود جویم از خیال تو کام خود
با صبا فرستم پیام خود تا کند بیان با تو راز من
مرغ جان نَه گر در هوای تو مانده بِه ز اوج لقای تو
جُز به درگه کبریای تو کی پری زند شاهباز من
رنجهام ز دار و دیار خود خسته از غم روزگار خود
دل به درد و حسرت ز کار خود کو غمت شود دلنواز من
خوشهای نچیدم ز خِرمنت کوتهَست دستم ز دامنت
ای خیال ایوان روشنت مونس شبان دراز من
طوف مدفنت آرزو مرا خاک درگهت آبرو مرا
میبرد غمت کو به کو مرا ای تو قبلهگاه نیاز من
از مِیَت دلم مست مست شد دید نرگست می پرست شد
پیش قامتت سرو پست شد ای به باغ دین سرو ناز من
تا به سر فتد یاد روی تو میکنم به دل جستجوی تو
نغمهای است در آرزوی تو هر نوا که خیزد ز ساز من
تا دلم هوای تو میکند اشگ حسرتم موج میزند
در نهاد چرخ آتش افکند آه سرکش جانگُداز من
اَیّها الرّئوف اَیّها الرّضا جان مادرت بنت مصطفی
«عابدم» مران از درم شها بر متاب روی عطا ز من
@marsiat
#عابد_تبریزی
#امام_رضا علیه السلام
#قصیده
آیینهی ایزدنُما هو یا علی موسی الرضا
گنجینهی علم خدا هو یا علی موسی الرضا
سبط رسول مؤتمَن آرام جان بوالحسن
نور دل خیرالنّسا هو یا علی موسی الرضا
مخدوم جبریل امین سرحلقهی اهل یقین
سلطان اقلیم صفا هو یا علی موسی الرضا
ای داور دنیا و دین ای پیشوای مسلمین
ای مقتدای ماسوا هو یا علی موسی الرضا
هم حقنما هم حق تویی فرماندهی مطلق تویی
هم بر قدر هم بر قضا هو یا علی موسی الرضا
هم دین و هم ایمان تویی هم جان و هم جانان تویی
بر عاشقان مبتلا هو یا علی موسی الرضا
ذرات عالم سر به سر از بیش و کم از خشک و تر
گویند هر صبح و مسا هو یا علی موسی الرضا
خورشید گردون کاین چنین تابد بر اقطاع زمین
از گنبدت گیرد ضیا هو یا علی موسی الرضا
دانای اسرار قِدم فرمانده لوح و قلم
دارندهٔ ارض و سما هو یا علی موسی الرضا
بر مردمان سنگ سیه با یاد پایت بوسهگه
کام از تو آهو را روا هو یا علی موسی الرضا
از معجزت ای ذوفنون در مجلس مأمون دون
مات است موسی با عصا هو یا علی موسی الرضا
با اینکه از حکمت قدر همچون قضا نبوَد بدر
بر هر قضا دادی رضا هو یا علی موسی الرضا
ای مخزن فضل و کرم ای معدن بذل و نعم
ای منبع جود و سخا هو یا علی موسی الرضا
تو شاه و شاهان بندهات پیش کف بخشندهات
خلق جهان یکسر گدا هو یا علی موسی الرضا
چون اسم اعظم بیسخن نام تو دافع بر محن
یاد تو رافع بر بلا هو یا علی موسی الرضا
خاک خراسان تا شده منزلگهت پهلو زده
از رتبه بر عرش علا هو یا علی موسی الرضا
بر کعبه خلق از چار سو دایم نماز آرند و او
کرده بهکویت اقتدا هو یا علی موسی الرضا
بر ایمنی آن ره برد کز هر دو عالم آورد
بر آستانت التجا هو یا علی موسی الرضا
ای بیکسان را جمله کس ایعاصیان را دادرس
ای شافع روز جزا هو یا علی موسی الرضا
در هر دو کون از هر جهت باشد تو را بر مکرمت
چشم «صغیر» بینوا هو یا علی موسی الرضا
@marsiat
#صغیر_اصفهانی
#امام_رضا علیه السلام
#قصیده
ای تو را لب گل، دهان گل، خنده گل، گفتار گل
وی قدت گل، قامتت گل، جلوه گل، رفتار گل
گلشنِ حسن تو را نازم که هست از خرّمی
رنگ و بو گل، گفتگو گل، گونه گل، رخسار گل
نکته سنجان را ز فکر گلشنِ حسن رخت
شد سخن گل، طبع گل، اندیشه گل، افکار گل
خوشنویسان را به دورِ نقطهی خال و خطَت
شد رقم گل، صفحه گل، مِسطَر گل و پرگار گل
سجده بر خاک دری کردی مگر کز بوی او
شد تو را رخ گل، جبین گل، چهره گل، دیدار گل
روضهی شاه خراسان است آن کانجا بود
پاسبان گل، بنده گل، خدّام گل، زُوّار گل
تا که طرح گنبد عرش آشیانش ریختند
شد بنا گل، پایه گل، بنیاد گل، آثار گل
تا به تعمیر بنایش آسمان برخاست، شد
خشت گل، شاگرد گل، استاد گل، معمار گل
ای که باشد رهروان کعبهی کوی تو را
جاده گل، نقش قدم گل، خاکِ ره گل، خار گل
گر رسم روزی به کویت آرم از گلهای اشک
ارمغان گل، پیشکش گل، نذر گل، ایثار گل
گرنه جاروبِ حریمت میشدی بودی به باغ
خوار گل، بی قدر گل، بیهوده گل بیکار گل
در چمن گر یک نفس بویت بتابد میشود
خسته گل، افسرده گل، پژمرده گل، بیمار گل
تا میِ جام ولایت خورده شد در باغها
سرخرو گل، مشکبو گل، مست گل، سرشار گل
زاهدی گر یک نفس ذکر تو گوید گرددش
سُبحه گل، سجّاده گل، دُرّاعه گل، دستار گل
رخش گلگون تو را نازم که از رنگش شود
دامنِ زین گل، حَنا گل، تَنگ گل، افسار گل
حبّذا آن خِرمن گل را که چون خوبان بود
ساق گل، سُم گل، سُرین گل، جلوه گل، رفتار گل
بویِ خُلقت گر رود در کافرستان، میشود
بَرهمَن گل، دِیر گل، ناقوس گل، زُنّار گل
کاروانی کآید از طرفِ مزارت، باشدش
قافله گل، راحله گل، مرحله گل، بار گل
خادمان روضهات را هر یک ازخُلقِ حسن
شد هنر گل، پیشه گل، گفتار گل، کردار گل
از فروغ قبّهیِ زرّینِ قصرِ روضهات
شد شفق گل، چرخ گل، ثابت گل و سیّار گل
تا وجودِ کاملت در چار عنصر کرد گل
شد هوا گل، آب گل، خاکِ سیه گل، خار گل
تا شدم گلدستهبندِ گلشنِ شاهِ رضا
شد مرا دل گل، زبان گل، خامه گل، طومار گل
طوطیِ کِلکم به مدحش تا که شد شکّرفشان
شد زبانش گل، بیان گل، نغمه گل، منقار گل
طبعِ «خالص» هم ز فیضِ مِدحَتت گل گل شکفت
شد خِرَد گل، هوش گل، اندیشه گل، پندار گل
خواستم تا بر دعایت ختم سازم شد مرا
مدّعا گل، آرزو گل، قصد گل، اظهار گل
تا نهالِ عیش را باشد به باغ روزگار
ریشهها گل، شاخهها گل، برگها گل، بار گل
دوستانت را بود در چار فصلِ این چمن
بزم گل، هنگامه گل، اوضاع گل، اطوار گل
@marsiat
#خالص
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده با حذف مطلع
دست زن باری به دامان تولّای علی
تا كشاند زين خطرهايت سوی دارالامان
بهر تو دادهست دنيا را، سه بار آن شه طلاق
كی نكاحش كرد تا باشد طلاقی در ميان
گر نكرد آن شاه دنيا را، حرام از بهر تو
پس چرا از وی نگيری كام در روز و شبان
بگذر از اين شویكُش كو همچو تو چندين هزار
كشته و ناداده كام هيچيک زان شوهران
جان فدای همّت والای آن شه كز نُخست
خود ندادش كام دل با آنكه بودش رايگان
از همه عالم قناعت كرد او با نان جو
بُد غذايش نان جو قسّام رزق انس و جانّ
از جهان گرديد قانع بر مرّقع جامهای
ليكن از كمتر عطايش كسوت خلق جهان
باز از نو مطلعی از شرق طبع روشنم
همچو مهر خاوران شد آشكارا و نهان
ذرّهای از قدرت او خلق اين نُه آسمان
ني غلط گفتم كه باشد آسمان و ريسمان
فيض مطلق جلوهی حق اصل عنوان وجود
عين ايمان محض دين يعنی امير مومنان
مصدر ايجاد و اصل واحد و سِرّ وجود
مشرق صبح ازل شام ابد را پاسبان
شاه اقليم ولايت آنكه در عهد الست
با ربوبيّت گهِ ميثاق آمد همعنان
كاف كن با نُون نگشتی تا ابد هرگز قرين
گر وجودش را نمیبودی به هستی اقتران
آنكه چون مام مشيّت شد زِ قدرت حامله
زاد در يک بطن او را با نبوّت توأمان
گر ولايت با نبوّت نيست توأم پس چرا
لعنت حق گشت واجب بر فلان و بر فلان
لامكان از پای پيغمبر گرفت ار زيب و فر
دوش پيغمبر زِ پای اوست رشک لامكان
نقش جای پايش از مُهر نبوّت برتر است
گر نبودی او نبوّت را نبودی عزّ و شان
چون محمد در شب معراج شد مهمان دوست
شد علی در بزم قرب دوست او را ميزبان
آيه الكبری كه اعظم تحفهٔ آن دوست بود
بود روی ميزبان كز ديدنش شد شادمان
اي فدای ذات آن ممكن كه آمد از نُخست
غيب محض و ذات واجب را وجودش تَرجمان
او يدالله است و جنب الله و سرّ كردگار
اوست وجه الله و عين الله و هم سمع و لسان
از عبوديّت كه باشد سربهسر عجز ونياز
گشت آثار ربوبيّت از او ظاهر چُنان
كَش یکی خوانَد خدا و ديگری مرد خدا
شد وجود واجبش پيرايهٔ شکّ و گمان
مقصد اصلي اگر شخص شريف او نبود
روح آدم خود، نمیگرديد در قالب روان
كشتي نوح نبی گر يافت از طوفان نجات
طُرّهٔ گيسوی قنبر بود او را بادبان
چونكه ابراهيم بود از شيعيانش زان سبب
آتش سوزان بر او گرديد رشک گلسِتان
در ميان شيعه با عرش علا فرقی كه هست
از ثری تا بر ثريّا از زمين تا آسمان
تا قيامت آرزومندند موسي و شعيب
كز برای بوذرش باشند راعی و شبان
ای امير مؤمنان اي دست و شمشير خدا
از تو میجويم أمان زين فتنهٔ آخِرْ زمان
دارم امّيد آنكه گردد سِرّ يزدان آشكار
ز آستين دست خدا گردد هويدا و عيان
تا جمال حق شود از پردهٔ غيب آشكار
از قدوم خود جهان پير را سازد جوان
آنكه از تأثير شمشيرش شود معدوم كفر
وز وجود واجبش ايمان بماند جاودان
تا سراسر پر نمايد اين جهان از قسط و عدل
تا ز قطع دابر ظالم شويم الحمدْ خوان
تا نماند در همه آفاق آثار نفاق
پُر شود عالم ز ايمان قيروان تا قيروان
تا بدل گردد به دين آوازهٔ فسق و فجور
تا كه گر در نی دمند آيد از آن بانگ اذان
اي «وفائی» آخر عمر است پير افشانیای
در ره عشقش به هستی پا بزن دستی فشان
كامران گشتی به مدحش چون تو در پايان عُمر
دارم امّيد آنكه بعد از مرگ باشی كامران
@marsiat
#وفايی_شوشتری
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#دوبیتی
چون در لحدم نکیر ومنکر دیدند
اعضایِ گنهکارِ مرا بوئیدند
شمعِ دلم از مهرِ علی روشن بود
پروانهصفت به گرد من گردیدند
@marsiat
#ابوسعید_ابوالخیر
#امام_زمان عجل الله فرجه
#قصیده
دوران آفت است؛ جهان را دوا تویی
عیسیدما! فساد زمین را شفا تویی
ای شهریار هر دو جهان! حُکمران برآ
در روستای فطرت ما دِهکیا تویی
تاریکنای چرخ، ندارد فروغ وحی
کبریت دهر را شرر کبریا تویی
از خاکدان بپرس: "چرایی چنین سیاه؟"
گوید جهان که: "قلب مرا کیمیا تویی"
حکمت فسرد و عقل فروخفت و دین بِمُرد
سیمرغوار، چارهی این زخمها تویی
پیر فلک، عصا کند از خطّ استوا
غافل که ناتوانی او را عصا تویی
مسکوک شرع، بر زبر خاکدان بِنِه
برهم زنِ معاملههای ربا تویی
سُوشیانس، نام دیگر مهدیاست؛ فرّخا!
از فیض قدس، نطفهی در آبها تویی
در باستان، سلالهی زرتشت خواندمت
هوشیدر حقیقی افسانهها تویی
دهقانِ دیمزارِ فلک، خوشهچین توست
ارباب چارعنصرِ هفتآسیا تویی
یاجوج دهر، مُلکت دین را بغارتید
سدّ امان به شارهی اِقلیمیا تویی
قانونِ خلق، فسق و فساد آوَرَد؛ بلی
قانونگزار فقه علی، حالیا تویی
دارُالزِّناست دهر و تویی جانپزشک او
وآن توبهبخش مردم دارُالزِّنا تویی
جَور یهود و فتنهی ترسا جهان گرفت
قرآنِ عدل، ناسخ جور و جفا تویی
اینمژده را به طَرف سلیمان که میبرد؟
کز مرغ وحی، فاتح ملک سبا تویی
ترسا هم از وجود تو گردد هُمامبخت
روزیفزای عالمیان چون هما تویی
همیانِ عشق، بر همه اغیار بَرگُشای
ما عِقد غنچهایم؛ سحابِ سخا تویی
از آستین، چو دست فتوّت برآوری
در خلوت شکستهدلان غمزُدا تویی
تاریخ شد فسانه و از یاد شد وجود
ناسوت را به عالم معنی، ندا تویی
دانند اگرچه جمله حکیمان، لسانِ طَیر
در بارگاه غیب، سلیمانلوا تویی
تاریک شد معانی هستی؛ برون برآ
آیینهی فسردهدلان را جلا تویی
توفان جهل، سیل هلاکت برآوَرَد
با عقل نوح، مُعجز عبرتفزا تویی
مسجود روح و قافلههای فرشتگان
مقصود ذکر و نافلهی انبیا تویی
چون کهربای، همّت اعصار اندک است
تا بام قدس، جذبهی آهنربا تویی
شبتابِ ما، فروغ مودّت میفکند
خورشیدوار، آتشِ انس و سنا تویی
داغ جنون به چشم جهان برکشیدهاند
کُحلُالبَصَر چه جویم؟ چون توتیا تویی
در هفتبحر غیب، تویی درّ شاهوار
در هفتگنج روح، تویی کهربا؛ تویی
از پشت بوترابی و فرزند فاطمه
وآن یادگار سَلسَلهی مصطفی تویی
با ذوالفقار، فتحِ جهان کن به عزم داد
فرزند بوتراب، دُوُم مرتضی تویی
بعد از خدای عَزّوَجَل، ای امام عصر
سلطانِ هفتطارَم ارض و سما تویی
بشکن طلسم چرخ به آیات سرمدی
بر قفلِ کاینات، کلید دعا تویی
دکّانِ دهر را مَه قَرَنفِل، مَه سوسَنه
در طبلهی خدای، گیاهِ شفا تویی
با اسم اعظم -ای همه اسرار، فاش تو-
بیگانهاند جمله کسان، آشنا تویی
شان نزول آیهی تطهیر، مام توست
در لوح عرش، منزلت "هَلاتی" تویی
سرخطنویس لوح قضا، ابروان توست
سرچشمهدار ملک بقا و فنا تویی
آنَک امور دهر، گره در گره شدهست
در کار دهر، منجی مشکلگشا تویی
والشَّمسخوان ز خرقه برآ، همچو آفتاب
در آستین معجزه، دست خدا تویی
@marsiat
#شمس_عنقا
#یا_اباعبدالله سلام الله علیک
#قصیده
مأمور شد ز حضرت دادار، جبرئیل
آمد به یاری شه بییار، جبرئیل
وقتی رسید دید حسین را میان خون
گفتا فدای جان تو صد بار، جبرئیل
برگو که پیکری که منش پروریدهام
بیند چهسان جراحت بسیار، جبرئیل
این گفت و سایه بر بدن آنجناب کرد
از شهپرش به دیدهٔ خونبار، جبرئیل
شاه شهید دیده گشود و به ناله گفت
ای پیک وحی خالق جبّار، جبرئیل
بردار سایهات ز سرم این دم وصال
حایل مشو میان من و یار، جبرئیل
گر سایه افکنی به سر اکبرم فکن
سوزد چو عود از شرر نار، جبرئیل
آن نوجوان شبیه به جدّش پیمبر است
کن سایهای به احمد مختار، جبرئیل
گر سایه افکنی به سر اصغرم فکن
آن طفل هست چون گل بیخار، جبرئیل
مادر نداشت شیر و منش هم ندادم آب
لبتشنه گشت کشتهی اشرار، جبرئیل
اندر کنار علقمه هر لحظه بگذری
کن سایهای به میر علمدار، جبرئیل
عباسِ آبآورِ لبتشنگان من
دارد به تن جراحت بسیار، جبرئیل
خواهی برادرم حسن از تو رضا شود
کن سایهای به قاسم افکار، جبرئیل
شو سایبان به رأس درخشان قاسمم
چون هست آن یتیم دلافکار، جبرئیل
در راه شام چون گذری بر عیال ما
کن سایهای به عابد بیمار، جبرئیل
طفلم سکینه دختر زارم رقیه را
آنجا زنند سیلی بسیار، جبرئیل
اندر خرابه گر گذرت گشت از وفا
کن سایهای به زینب افکار، جبرئیل
گر خدمت حسین و علی بر تو لازم است
کن سایهای به عترت اطهار، جبرئیل
اندر مدینه گر گذری ای برادرم
دِه تسلیت به دختر بیمار، جبرئیل
پرواز چون کنیّ و به لوح و قلم رسی
کن ثبت شعر ناصر قاجار، جبرئیل
@marsiat
#ناصرالدین_قاجار
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#تجدید_مطلع
زهی ظهور جلالت به کاینات طراز
خهی به حبّ ولایت قبول صوم و نماز
نبود نام و نشانی ز ممکنات هنوز
که با خدای تو بودی به سالهای دراز
به گاه طرح جهان رشته بود در کف تو
که کردگار ازل کرد این بنا آغاز
غرض وجود تو بود این که قادر مطلق
ز لطف داد سماوات و ارض را پرداز
به شمع روضهٔ تو هرکه یک نظر افکند
دلش مدام چو پروانه است در پرواز
طلب کند ز تو معجز هر آن که منکر توست
بری عالمیان هستیات بُوَد اعجاز
لب تو جز به صداقت به خلق باز نشد
در این دیار حقیقت نیافت راه مجاز
تو درّ بحر عُلوّی و حاسدان چو خزف
تو شیر بیشه حقّی و منکران چو گراز
سحاب بخشش تو قطره را کند دریا
کف کریم تو ساز آورد به هر ناساز
به عکس کار به گنجشک اگر نظر فکنی
برای طعمهٔ خود صید میکند شهباز
به گاه مهلکه با انبیا تویی مونس
به وقت حادثه با اولیا تویی دمساز
@marsiat
#میرزا_گوهر_هروی