آبــیِ کمرنگ
498
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
+1430 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
.
بازم دیر رسیدم سالن.
بچهها دو دور دور زمین دویده بودند.
همینکه پایم را داخل گذاشتم یک نوجوان با موهای دم خرگوشی و چتریهای نارنجی آمد جلو و به من گفت: چرا دیر میای؟!
آنجا فهمیدم دارم با آدمها دوست میشوم و بود و نبودم به چشم میآید.
شروع به گرم کردن کردیم.
هرچقدر فضای باشگاه بدنسازی پر از رفتارهای سانتی مانتال و عاری از هرگونه خشونت بود در سالن دومیدانی وضعیت دیگری حکمفرمایی میکرد، طوری که کمک مربی با جملاتی همچون: چاک دهان خود را ببندید! چقدر زر مینمایید! سعی در دعوت بچهها به آرامش داشت و الحق هم موفق بود 🙂
نوبت به تمرینات کششی رسید و باید یک یار تمرینی انتخاب میکردیم. تمام بچهها دو به دو شدند، به غیر از من.
من در واقع با یک جای خالی دو به دو شدم.
آنجا بود که فهمیدم
تنها هستم.
#خاطرات_ورزشی
#دو_میدانی
تیر ماه ۱۴۰۳
.
.
❤🔥 14👍 2😁 2
.
کاش امشب جایی گعدهای بود تا صبح شعر مدح علی میخواندیم ...
.
.
(بیتی، شعری، جملهای از علی علیه السلام بگید🌞)
.
.
❤ 14👍 3
.
زمانه بر سر جنگ است یاعلی مددی
دلم برای تو تنگ است یاعلی مددی
.
.
❤ 20
.
زانوم از تمرین هفته پیش درد میکرد، یه درد ممتد و ملایم. پس امروز با این پیشفرض که قراره برم و با مربی و رشته دومیدانی خداحافظی کنم رفتم سالن.
عمر دوام آوردنم در این رشته چه کوتاه بود! خودم رو دلداری دادم که اشکال نداره تو الان ۳۸ سالته و میانگین سنی اکثر بچههای کلاس ۱۵ ساله. پیر شدی و ظرفیت این همه بپر بالا پایین رو نداری.
با علیآقا رفتیم کافه برزیل و بعد تا دم سالن با من اومد و رفت تهران.
رفتم تو بچهها داشتن گرم میکردن.
اومدم به کمک مربی بگو که زانوم درد میکنه و خداحافظ ای داغ بر دل نشسته و تشک رو ببوسم که گفت: هیچی نیست، طبیعیه، زود باش بیا سر تمرین.
بعد از تمرینِ فیلکُش مربی اومد و شروع کرد برای بچههای کلاس از مسابقات انتخابی تیم ملی گفت، منم با دقت گوش دادم درحالیکه سنم به محدوده مجاز نمیخورد.
بعد رو به من و چند نفر دیگه کرد و گفت شما مَسترید. خیلی هیجانزده و خجالتزده شدم که ای بابا این همه آدم چرا ما رو رئیس کردی؟!!
از بقلدستیم پرسیدم فهمیدم منظورش اینه که ما سندار و چاقیم!🚶♂
و بعد بهمون برنامه داد.
۲۰۰۰ متر دویدن که من در ۱۷ دقیقه انجام دادم.
و ۱۵۰۰ متر که در ۱۲ دقیقه تمام کردم.
و بعد شرحه شرحه از سالن بیرون اومدم.
از جلوی باشگاه بدنسازیم رد شدم.
شاید مجبور بشم برای مدتی بدنسازی رو رها کنم. دلم خیلی خیلی براش تنگ شده.
اونجا برای من یه جای عادی نیست.
بعدا بیشتر دربارهش مینویسم.
از اینکه اینقدر آدمِ دلتنگبشویی هستم از خودم لجم میگیره.
ولی باید دل کندن رو تمرین کرد. یهویی.
نمیدونم.
این روزها خودم رو نمیشناسم و خیلی پیشبینیناپذیرم.
اومدم خونه.
پاهام رو تو لگن آب داغ و نمک گذاشتم.
یاد سکانس آخر بچههای آسمان افتادم.
جایی که ماهیها پای پسر رو بوسهباران کردن.
.
.
#خاطرات_ورزشی
#دو_میدانی
تیرماه ۱۴۰۳
.
.
❤ 14😁 4🔥 1🐳 1
.
چرا من باید خواب ببینم یکی از اعضای قصر سلطنتی بریتانیا در دوره ویکتوریایی هستم.
و ما باید برای عده زیادی تئاتر اجرا میکردیم و در سراسر خواب من استرس داشتم که نقشم را خوب ایفا کنم؟!
در حالیکه من اصلا از تئاتر خوشم نمیاد
و نمیدونم انگلیس کجای نقشهست
یا دوره ویکتوریایی چه کوفتیه!
خدایا! مشکلت با من چیه؟! بیا حرف بزنیم حلش کنیم.
.
.
😁 8😎 2❤ 1
Фото недоступноПоказать в Telegram
.
بعد از مرگ علاوه بر همهی آدمهای خوب زندگیام
دلم برای ماه
آفتاب
آسمان
ابرها
درختها
باران
برخورد باد به صورتم
تنگ میشه.
.
.
عکس: امروز، پارک دم خونه
.
.
❤ 18👍 1
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.