cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

'𝗛𝗮𝗽𝗽𝗲𝗻𝗶𝗻𝗴🖤🫐'

‌ برایِ‌همیشه‌وجودِ‌‌توبهترین‌"اتفاق"خواهد‌بود💜🫂 --- محکوم‌به‌عشق‌ابدیت:تمام‌شده✨️ اتفاق:درحال‌تایپ... ناشناس: @RomirInHappeningBot 🤍🌿

Больше
Рекламные посты
904
Подписчики
-224 часа
-67 дней
+3530 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Показать все...
سیاره‌ی‌عشق🪐

+هر کجا که او بود بهشت عدن بود. _من او را بارها و بارها انتخاب می کنم، او هم من را... بنویس‌برایِ‌من: http://t.me/HidenChat_Bot?start=6143017907

1
صحبت‌های مدیرِ نویسنده‌ها🫴🏻
Показать все...
🌚 21
عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمامی نویسنده ها و مخاطبین محترم امیدوارم اگر امتحان،کنکور یا مشغول به کاری هستید همگی به خوبی سپری شده و موفق باشید بعنوان مدیر گپ لازم دونستم چندتا نکته رو یادآور بشم درباره روند پارت گذاری نویسنده های " Dark writers " نکته اول نویسنده ها مثل شما مخاطبین عزیز مشغول به کار،زندگی،تحصیل هستن اگر نویسنده ای مدت طولانیه که پارت نذاشته میتونید از همون نویسنده داخل ناشناس خودش اعتراض کنید اگر جوابگو نبود میتونید چنل رو ترک کنید نکته دوم من همیشه به نویسنده ها گفتم که خواننده های فیکتون هیچ وظیفه ای در قبال اینکه به شما انرژی‌ و نظر بدن ندارن شما لطف میکنید فیک میخونید چون دوست دارید اون فیکو نظر میدید الانم لازم دونستم به شما بگم که این ارتباط دو طرفه بصورت کاملا دلی هست نویسنده ها لطف دارن ایده هاشونو باشما به اشتراک میذارن نکته سوم اگر فکر می‌کنید که فیک های گپ ما تکراری یا مورد پسند و خوب نیست میتونید این ایده ها رو انتخاب نکنید و چنل رو ترک بفرمایید ایده ی مافیایی به شدت زیاده چه در گپ ما چه گپ دوستان عزیزمون اما خب مهم نوع نگارش‌ هست مهم اینه که داستان ها باهم تفاوت داره ایده مافیاست اما روند داستان شبیه به هم نیست،همچنین ما فیک های زیادی داریم که به هیچ عنوان ایده هاش تکراری نیست اگر اینها هم به چشمان گرانقدر شما نمیاد میتونید ترک کنید آخرین مطلبی که میخوام بگم در مورد آشنایی با رایتر هاست به هیچ عنوان به دلایلی لازم نمیدونم صمیمیتی بین رایتر و خواننده باشه اگر لازم باشه در آینده یه اتفاقاتی رقم خواهیم زد و میتونیم در صورت سالم بودن این ارتباط قولش و بهتون بدیم همچنين اگر ببینم داخل ناشناس یا کامنت خواننده های گرامی دارن به یک فیک یا یک نویسنده توهین میکنن با احترام اول اخطار میدم برای بار دوم حذفتون میکنم...
Показать все...
🌚 28
دو سال شد که با اتفاق همراهیم و حالا چیز زیادی ازش باقی نمونده.. امیدوارم این مدت که با امیر و رهام داستان پیش رفتیم و زندگی کردیم ،لحظات کوتاه اما بی دغدغه ای رو سپری کرده باشید که این تنها انگیزه من برای به قلم آوردنش بوده و هست. پارت های پایانی رو میگذرونیم اما امیدوارم فراموشش نکنید،خیلی خوشحالم که این مدت رو باهم سوار بر قطار زندگی،امیر و رهام اتفاق رو زندگی کردیم... امیدوارم برای شما هم دلچسب بوده باشه و همینطور بمونه 🍓✨ دو سالگی اتفاق مبارک🌱💙
Показать все...
74
سلام و عرض ادب..🤍 خوشامد میگم به اعضای جدید امیدوارم این تایمی که اینجا هستید بهتون خوش بگذره✨ باتِ ناشناس برای نظراتتون: @RomirInHappeningBot کامنت‌ هم بازه میتونید هرجور راحت هستین نظرتون رو بهم بگین...چه خوب چه بد🪷 چنل ناشناس: https://t.me/+ul7b80wnkB5mMGVk گپِ چنل: https://t.me/+Wgck9A8xsddjNDg0 و در آخر هر عزیزی لف بده با احترام بن میشه🙌🏼... "پارت جدید هم بزودی"
Показать все...
-𝗔𝗻𝗼𝗻𝘆𝗺𝗼𝘂𝘀,𝗛𝗮𝗽𝗽𝗲𝗻𝗶𝗻𝗴🤍-

اینجا ناشناسِ اتفاقه...جایی برای صحبت و درد و دل🤍🫂 ناشناس✨️

https://t.me/HarfinoBot?start=b6726144e5e11fd

18
Показать все...
𝙉𝙀𝙂𝘼𝙏☕

[𝘾𝙊𝙏𝙏𝘼𝙂𝙀☕︎𝙍𝙊𝙈𝙄𝙍] کـــــــلبـــهــ رمـــــــیــــــر -🖤🤎 -مثل خون به ریشه های خشکیده ی قلب ؛ تو جریان میدی به این زندگی.. [

https://t.me/+EjxYfTJ1yvk0Y2U0

]

باندمرگ :
Fou
اوژنی
`هاژ🤍
ߊ‌‌ࡅߺ߳ܦ߭ߊ‌‌ܦ߳
نپنتی
ســرهنگ‌کـــوچولـــوے‌مـن
Показать все...
"ســـَربـــار"

میخواهم از چشمانت سرازیرشوم ، تا بویِ تورابه خود بگیرم🌬` ســربار✍🏽 ناشناس ؛

https://t.me/HarfinoBot?start=399537ab4f53a52

______________________________________ 𝐀𝐒𝐓𝐀𝐑𝐓✈️ ➪ 18/3/1401

✧ خـــ🩸ـــونابـه ✧
[ هم‌رَزم ]
صَـد و هَـفتـ
⫷ اٰصؐݺ࣮لۙ ⫸
احیای روح سیاه..
𝚂𝚞𝚍𝚍𝚎𝚗𝚕𝚢🤎
• آمـوجـ •
طولانی‌ترین پارت تقدیم نگاهتون✨ امیدوارم خوشتون بیاد ازش..ببخشید یهو مهمان اومد فراموش کردم🫡😂 نظراتون رو ازم دریغ نکنین🥲🫴🏻 https://t.me/RomirInHappeningBot کامنت هم بازه🤍🪷
Показать все...
31
ادامه: ولی با دیدنِ میلاد و ریحانه بادم خوابید و درو براشون باز کردم بعد از سلام و احوالپرسی سمتِ اتاق رفتم و وارد شدم و درو بستم شماره رهام رو گرفتم و منتظر بودم جواب بده.. رهام:جانم آقا؟ _معلوم هست کجایی رهام؟ رهام:سلام همسرم..منم خوبم شما خوبین؟ چشمامو از روی حرص بستم و خندیدم _علیک سلام..میگم کجایی؟! رهام:نزدیکم قربونت برم..اومدم یذره خرید کنم،چجوری زندگی میکردی تو داخل خونه؟هیچی توش نیست.. دستمو توی موهام کردم..نمیخواستم بازم یادم بیوفته چه بهم گذشت.. _زود بیا رهام خب؟ریحانه و میلاد اومدن حواست باشه سوتی ندیااااا.. دقیقا لحنِ خودشو تکرار کردم که خندید و چشمِ کشیده‌ای گفت با گفتنِ "مواظب خودت باش" تماس رو به پایان رسوندیم.. از اتاق بیرون رفتم و منتظر اومدنِ رهام شدم تا باهم شام بخوریم
Показать все...
78
ریحانه سوارِ ماشین که شد امیر آروم و بی‌صدا نشست و نگاهشو به بیرون دوخت استارت زدم و سمتِ تهران،خونهء امیر راه افتادم.. وسطِ راه گوشی ریحانه زنگ خورد..از صحبتاش فهمیدم امیرمیلاده..وقتی قطع کرد وسطِ صندلی نشست و سرشو سمتمون خم کرد ریحانه:عمو میگه بیا خونمون..خواهرش میخواد منو ببینه.. _خواهرش؟!چرا؟ ریحانه:نمیدونم گفت گیر داده میخوام دخترِ رهامو ببینم...برم بابایییی؟! از تو آینه نگاهش کردم..سرشو کج کرده بود و منتظر چشم دوختم بهش خندیدم به قيافهء خنگش.. _میزارمت سر راه خونشون..شیطونی نکنی فقطا،سنگین و رنگین میری شبم‌ میام دنبالت.. چپ چپ نگاهم کرد و صاف سر جاش نشست و دیگه چیزی نگفت با خنده سرمو تکون دادم براش.. ریحانه:تو خجالت نمیکشی؟غیرت نداری مرتیکه؟! اخمی رو چهره‌م نشوندم.. _چرا؟ ریحانه:زنِ آیندت باید با اسنپ بره خونه؟اونم ساعت دوازدهِ نصفِ شب؟چه همسرِ مسئولیت‌پذیری هستی تو.. نگاهی به امیر کردم که سرش پایین بود و لبخند ریزی روی لبش داشت دوباره نگاهمو دادم به ریحان _حالا زنگ میزنم ازش عذرخواهی میکنم..دیشب مست بودم رفتم بالا نفهمیدم چیشد اصلا خوابم برد.. ریحانه:بله..درسته! دیگه حرفی زده نشد چندبار کرمَم گرفت لو بدم همه چیزو ولی خودمو کنترل کردم درِ خونهء میلاد که رسیدیم ریحانه خداحافظی کرد و از ماشین پیاده شد..وقتی مطمئن شدم وارد خونه شده از اونجا دور شدم نگاهمو دادم به امیر..با انگشتای دستش بازی می‌کرد و گاهی به بیرون خیره میشد دستشو توی دستم گرفتم و محکم پشتشو بوسیدم _میشه رهام دورِ شما بگرده؟ خندید و نه‌ای زمزمه کرد چهره‌مو مظلوم کردم _توروخدا..بشه دیگه؟ با دیدنِ مظلوم شدنم بیشتر خندید و اینبار باشه‌ای گفت امیر:ولی شرط داره _جون بخواه از من شما.. امیر:جونت سلامت...میگم که رهام من،هوسِ نون‌خرمایی کردم.. با تعجب و خنده نگاهش کردم _جدی‌ای امیر؟ امیر:رههّااام..مسخره نکن دیگه،یهو هوس کردم سرمو به نشونه تاسف تکون دادم و به اطراف نگاه کردم به سرم زد کمی اذیتش کنم..پس با هول‌بودنی آشکار سمتم برگشتم _وای چیکار کردم من دیشب؟الان یادم اومد..نکنه حامله شدی..آره امیر؟ با بهت بهم خیره شد..ادامه دادم _دِ آخه چرا یادآوری نمیکنی کاندوم بزارم امیر..کی الان حوصله بچه‌داری دارههه..ریحانه بسِمون نبود؟اینم اضافه شد..ای باباااا.... با مشتی که به بازوم خورد حرفمو خوردم و زدم زیر خنده ولی اون حرص می‌خورد و بازوی بیچاره‌م رو کتک میزد امیر:کثافتتت..نخند رهاااام خیلی نامردییی..بخدا قهرم بخداااا... خیلی سریع دستشو از بازوم کَند و صاف نشست سر جاش و روشو اونوری کرد.. با خنده سرشو سمتِ خودم کشیدم و محکم بوسیدمش _آخ که دلم لک زده بود واسه این حرص خوردنات جونِ رهام.. با دیدنِ هایپر ماشین رو متوقف کردم و بعد از بوسیدنِ دوبارهء سرش از ماشین پیاده شدم و وارد هایپر شدم.. توی قفسه‌ها دنبالِ نون‌خرمایی گشتم..وقتی پیداش کردم دو بسته برداشتم ازش..کلی خوراکی‌ِ دیگه و چنتا آبمیوه هم براش برداشتم و بعد از حساب کردنشون از اونجا خارج شدم سوار ماشین شدم و کیسه رو دستش دادم با تعجب بالا جلوی صورتش گرفت و بعد بهم نگاه کرد امیر:من فقط گفتم نون‌خرمایی رهام..چخبره این هم هله‌هوله؟! _اولا که شما تاج سر منی یه‌چی بخوای ده‌برابرشو میریزم به پات..ثانیا.. چشمامو ریز کردم و سمتش خم شدم _باید بهت برسم تا وقتِ زایمانت... اینبار همراهِ ضربه‌ای که به بازوم زد خندید و دیگه چیزی نگفت تا خودِ خونه براش آهنگ میخوندم و گاهی مسخره‌بازی در می‌آوردم بخاطرِ هوسش،"امشب دل من هوس رطب کرده" خوندم و اون پا به پام دست زد و خندید برام.. داشتم زندگی میکردم دوباره.. وقتی رسیدیم خونه،سریع سمتِ اتاق هدایتش کردم و روی تخت نشوندمش _بشین عزیزم..بشین تو نباید سرِ پا باشی واست خوب نیست..فندقِ بابا اذیت میشه اینجوری.. لباساشو با شوخی و خنده تنش کردم و بعد از خوردنِ مسکن گفت که خوابش میاد کنارش روی تخت دراز کشیدم و آرنجمو تکیه‌گاه کردم و زل زدم بهش.. پتو رو روش مرتب کردم و پیشونیش رو بوسیدم امیر:تو نمیخوابی؟ _بخواب قربونت برم..اگر خوابم برد که هیچی،اگر نه پا میشم شام درست میکنم.. امیر:باشه.. دستشو از پتو بیرون آورد و روی صورتم گذاشت..کمی بلند شد و لبامو لای لباش گرفت..آروم چند بوسه روی لبای هم گذاشتیم و بعد سرشو روی بالش گذاشت و چشماش رو بست..دستِ آزادمو روی موهاش کشیدم و نوازش کردم..اونقدر نوازش کردم که نفساش سنگین شد و به خواب رفت.. سرمو کنارش روی بالش گذاشتم خیره شدم به تک تکِ اجزای صورتش..بالاخره داشتمش بعد از چند ماه... --- #Amir بیدار که شدم ساعت حدودایِ هشتِ شب بود..از اتاق بیرون رفتم و وقتی رهام رو ندیدم پنچر‌شده روی مبل نشستم گوشیمو برداشتم بهش زنگ بزنم که صدای زنگِ در اومد خوشحال از اینکه رهامه بلند شدم و سمتِ اف‌اف رفتم
Показать все...
54🍓 5
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.