O.o° GH FAMIly°o.O

زیر قیمت اصلی✅ اکانت گرینلند رند دارم🇬🇱•• خریدار پی 🛒•• @tabshj فقط کارت به کارت💳••

چنل هایی که توی دوساعت +50سین میخورن بیان تبادل🥺♥️ @tabshj

#دختره_حاملست_ولی_مرده_داره_با_یکی_دیگه_ازدواج_میکنه 🚫🔴🚫🔴🚫🔴🔴🚫 نگاهش مات تمنا شده بود باورش نمی شد آنجا حضور داشته باشد در آن شرایط در عروسی او تمنا با بغضی که بیخ گلویش را گرفته بود در را بست و داخل رفت ارام و با تردید به هامان نزدیک شد نگاهش مات کت و شلوار خوش دوختی که به تن داشت شد جذاب شده بود اما نه برای او امشب برای او نبود برای زنی دیگر بود هامان پلک هایش را با درد روی هم فشرد و گفت: اینجا چیکار می کنی تمنا بغض دار خندید درد داشت سوالش خیلی درد داشت تمنا : اومدم واسه آخرین بار ببینمت این آخرین ساعتیه که می تونم بدون عذاب وجدان بهت فکر کنم و خوشحال باشم که ماله یه زن دیگه نیستی هامان آب دهنش را قورت داد تا بغضش سرباز نکند دخترکش نباید آنجا باشد نباید او را در آن شرایط درحالی که برای عروسی اش آماده میشد ببیند عروسی که عروسش او نبود 🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫 https://t.me/joinchat/rfsuYtfYWDIyMjA0 💔🥲💔🥲💔🥲 https://t.me/joinchat/rfsuYtfYWDIyMjA0

#با_ارباب_روستا_وسط_جنگل_تو_کلبه_گیر_افتاده❌❌❌ #اربابی_خشن_هات🔴 با قدم هایی بلند به سمت هانا رفت هانا شوکه #چاقو را در دستش فشرد با چشم هایی #گرد شده به مرد خیره شد آدان با چشم هایی ریز شده دستش را دراز کرد هانا #وحشت زده از فکر اینکه آدان می خواهد #بلایی سرش بیاورد چاقو را در یک حرکت بیرون آورد و #دست آدان را #برید آدان دستش را عقب کشید بدون اینکه کوچک ترین توجهی به زخمش کند به هانای #ترسیده خیره شد #نگاهش حتی از چاقویی که او در دست داشت هم #برنده تر بود خودش خوب می دانست وقتی با آن #زغالی های #خمار و #وحشی اش به یکی خیره میشد تمام تنو #بدنش را #می_لرزاند هانا نگاهش را از #چشم های آدان گرفت نمی توانست تمرکز کند چشم های مرد وحشتش را بیشتر می کردند هانا : #برو #عقب وگرنه..... هنوز حرفش تمام نشده بود که آدان خیلی سریع #چاقو را از دستش بیرون کشید و روی فرش گوشه کلبه پرت کرد......... https://t.me/joinchat/rfsuYtfYWDIyMjA0

#دختره_حاملست_ولی_مرده_داره_با_یکی_دیگه_ازدواج_میکنه 🚫🔴🚫🔴🚫🔴🔴🚫 نگاهش مات تمنا شده بود باورش نمی شد آنجا حضور داشته باشد در آن شرایط در عروسی او تمنا با بغضی که بیخ گلویش را گرفته بود در را بست و داخل رفت ارام و با تردید به هامان نزدیک شد نگاهش مات کت و شلوار خوش دوختی که به تن داشت شد جذاب شده بود اما نه برای او امشب برای او نبود برای زنی دیگر بود هامان پلک هایش را با درد روی هم فشرد و گفت: اینجا چیکار می کنی تمنا بغض دار خندید درد داشت سوالش خیلی درد داشت تمنا : اومدم واسه آخرین بار ببینمت این آخرین ساعتیه که می تونم بدون عذاب وجدان بهت فکر کنم و خوشحال باشم که ماله یه زن دیگه نیستی هامان آب دهنش را قورت داد تا بغضش سرباز نکند دخترکش نباید آنجا باشد نباید او را در آن شرایط درحالی که برای عروسی اش آماده میشد ببیند عروسی که عروسش او نبود 🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫 https://t.me/joinchat/rfsuYtfYWDIyMjA0 💔🥲💔🥲💔🥲 https://t.me/joinchat/rfsuYtfYWDIyMjA0

خودتو دوست داری؟🙂💆🏻‍♀💕

وقتى پريودى از درد جر ميخورى؟💉💔 پوستت پر جوشه و هر كار ميكنى درست نميشه؟🤢🌸 سينه هات و باسنت اندازه نخوده؟🙄🍑 پس معطل چى هستى جوين بشو تو چنلش تا لينكو باطل نكرده پشمك🤣🤣🤣

دختری و بلد نیستی خط‌چشم بکشی.؟❌🥲 دماغت بزرگه ولی پول عملشو نداری؟😐 دوست داری همه روت کراش بزنن‌ و جذبت بشن؟🌸👐🏾 میخوای ماسک های خونگی درس کنی ولی بلد نیسی؟🤏🏾👩🏻‍⚕ بیا اینجا جنیفر برگرد😝🤍•° https://t.me/Little_AngelOficial

به نظر خودت چقد خوشگلی؟🥲💕

ارسلان کاشی و میشناسی میدونی قرارع یه بار دیگ بره ترکیه لایوه شو راجب اردیا دیدی😰 اگ همه اینا رو میخوای سریع بجون🥲 https://t.me/joinchat/xBSnj9n4G5xhODQ0