cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

.

.

Больше
Иран21 333Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
13 353
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

http://T.me/arbab_love 🍁🌹 😻☝️ #ارباب_مغرور_من
Показать все...
http://T.me/arbab_love 🍁🌹 😻☝️ #ارباب_مغرور_من
Показать все...
http://T.me/arbab_love 🍁🌹 😻☝️ #ارباب_مغرور_من
Показать все...
http://T.me/arbab_love 🍁🌹 😻☝️ #ارباب_مغرور_من
Показать все...
http://T.me/arbab_love 🍁🌹 😻☝️ #ارباب_مغرور_من
Показать все...
🌺🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺 🌺🍂🌺🍂 🌺🍂 🍂 #پارت_1 #اربابــ_مغرور_منــ تمام تنم بخاطر کتک های دیشب کوفته و زخمی بود بخاطر اینکه نتونسته بودم پول بیشتری براش ببرم تا میتونست کتکم زد از این مرد که اسم پدر رو یدک میکشه متنفرم صدای حال بهم زنش بلند شد : _کدوم گوری هستی دختره ی تنه لش پاشو برو دنبال کارت . لباس هامو عوض کردم و قفل در رو باز کردم همیشه قفل میکردم چون به یه ادم معتاد اعتمادی نبود و بعید نبود از سرنئشگی به دختر خودش تجاوز کنه آخ مامان کاش بودی و زخمای تنم رو میدیدی از اتاق بیرون رفتم مشغول ساختن خودش بود ، نگاهی تو یخچال کردم هیچی برای خوردن نبود دلم ضعف میکرد وهمه ی پولامو دیشب منوچهر ازم گرفته بود نمیتونستم چیزی بخرم و شکمم رو سیر کنم با فکر اینکه اولین دشت امروزو خرج خودم میکنم کفشامو پام کردم و بیرون اومدم، کاش جایی بود که برم و باهمیشه ازاین خراب شده دور بشم دستی به موهای پرکلاغیم کشیدم و کردمشون تو مقنعه و در کوچه رو باز کردم با دیدن ادمای جلوی در سرجام خشکم زد لرز بدی به جونم افتاد یاد روزی افتادم که چنتا از رفیقای منوچهر برای عیش ونوش اومده بودن خونه ما یکیشون که بد مست کرده بود اومد توحیاط منم کنار حوض مشغول شستن ظرف بودم که از پشت دستی دورم حلقه شد بوی تعفن و عرق بدن و الکلی که کوفت کرده بود داشت حالمو بهم میزد ازطرفی هم ازترس بدنم به لرز افتاده بود لباشو از پشت توگردنم فرو کرد و مک محکمی به گلوم زد که جیغی کشیدم و ظرفا ازدستم افتاد و شکست شروع کردم به دست وپازدن وتالش برای فرار ازدستش که فایده نداشت واونم مدام زیرگوشم رجز میخوندو تن وبدنمو لمس میکرد تنها امیدم منوچهربود که صدای خنده های مستانه ش گوش همسایه هارم کرکرده بود سینمو که تو دستش گرفت اشکام جاری شدو بیشتر دستو پازدم تا چشمم به خورده شیشه های روی زمین خورد 🍂 🌺🍂 🌺🍂🌺 🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺
Показать все...
‌•🌹🍁 T.me/Asheghiiu 🌹🍁• #عاشقیــ♥️
Показать все...
‌•🌹🍁 T.me/Asheghiiu 🌹🍁• #عاشقیــ♥️
Показать все...
‌•🌹🍁 T.me/Asheghiiu 🌹🍁• #عاشقیــ♥️
Показать все...
‌•🌹🍁 T.me/Asheghiiu 🌹🍁• #عاشقیــ♥️
Показать все...